وارد اتاق نسایی ولادی شدم و پس از کمی صحبت با دکتر معالجم منتظر تکمیلشدن معاینات ماندم. خانمی با رنگ پریده و وضعیت آشفته وارد اتاق شد. آشفتهگی را از لیز خوردن پایش روی سطح نهچندان هموار اتاق معاینه به درستی میشد فهمید.
دخترک کم و سنوسالی همراهش بود و رنگش پریده به نظر میرسید. دخترک آرام روی چوکی نشست و بازوانش چنان جمع گرفته بود انگار میخواست داخل قفسۀ سینهاش جای دهد. سرش پایین بود و با گوشۀ چشم به طرف دکتر، زن همراهش و من نگاه میکرد.
دکتر اسم زن را پرسید. او با لحن نگرانی گفت: «دکتر صاحب خودم مریض نیستم، دخترم مریض است.»
زن رو به دخترش کرد و با گفتن اسمش گفت ۱۲ ساله است. دکتر پرسید مشکلش چیست. زن با صدایی لرزان و اندهکی مکث از دکتر خواهش کرد دخترش را معاینه کند که آیا سالم است یا نه.
همین که این چند کلمه را از دهن زن شنیدم، درمانگاه پیش چشمانم تیروتار شد. برای لحظهیی خودم را جای دخترک ۱۲ ساله تصور کردم. فهمیدم که منظور زن از سالمبودن و نبودن دختر چیست. او میخواست از کودک دوازده سالهاش آزمایش بکارت بگیرند.
خواستم اعتراض کنم، اما جرأت نکردم. یادم آمد که از نظر قانونی آزمایش بکارت ممنوع است. در همین فکر بودم که دکتر به زن گفت که این کار قانوناً ممنوع است. دکتر گفت که نمیتواند این آزمایش را انجام بدهد. اما مادر همچنان اصرار میکرد. میگفت زندهگی دخترش تباه میشود و باید از باکرهبودن دخترش اطمینان یابد.
دکتر دلیل این که چرا آزمایش شود را پرسید. زن که عرق سردی از روی شرمندهگی بر پیشانیاش نقش بسته بود، گفت که دخترش چند ساعتی با زنی که همراهش همچشمی دارد، گم شده است. وقتی دوباره خانه برگشته، هر چه از او پرسیدهاند، پاسخی نداده است.
زن میگفت که نشانههای خراشیدهگی در بدن دخترش دیده میشده و بعد از آن چند ساعت ناپدیدشدن ترسیده به نظر میرسد.
روی چوکی درمانگاه خشکم زده بود تا این که دکتر رو به من کرد و گفت که معایناتم تکمیل شده و میتوانم داروهایم را بگیرم. از اتاق بیرون شدم و از داروخانه دارو گرفتم. دوباره به اتاق دکتر برگشتم تا داروهایم را ببیند.
وقتی وارد اتاق شدم، صدای دکتر، زن و آن کودک را از اتاق معاینه میشنیدم. در را پشت سرم بستم تا کسی وارد اتاق نشود و شاهد فاجعهیی که عقب درِ بستۀ اتاق معاینه جریان دارد، نباشد.
بدنم کرخت شده بود و میلرزیدم. هر لحظه چهرۀ دختربچۀ معصوم پیش چشمم ظاهر میشد. آیندهاش را تصور کردم؛ آیندهیی سراسر عقده و افسردهگی.
دکتر پی هم از دختر میپرسید، بدنت سوزش دارد، احساس درد میکند، آیا کسی به او دست زده، چرا بدنش کوفته است و سوالهای دیگری که دقیق یادم نیست و پاسخ دختر به تمام پرسشها منفی بود.
از اتاق بیرون شدند و دکتر به زن اطمینان داد که هیچ اتفاقی رخ نداده است. اما زن همچنان اصرار داشت که اگر امکان دارد با روشهای دیگری نیز دختر را معاینه کند. دکتر با حالت برآشفته گفت که از لحاظ قانونی ممنوع است و از لحاظ شرعی هم انجام این آزمایش گناه دارد. دکتر گفت که همین قدر هم که معاینه کرده، فقط به خاطر اطمینان خاطر مادرش بوده است.
پس از اندهکی جروبحث، دکتر از زن خواست بیشتر متوجه دخترش باشد و دیگر هرگز تنهایش نگذارد.
زن و دختر از اتاق بیرون شدند و من ماندم و عالمی از افکار تودرتو. از دکتر پرسیدم که چرا تن به آزمایش دختر داد و چرا با مادرش مخالفت نکرد، دکتر با ناامیدی گفت که از این دست قضایا زیاد اتفاق میافتد و گاهی مجبور میشود آزمایش کند؛ زیرا ممکن است دختر از سوی خانوادهاش اذیت شود.
پس از دیدن این فاجعه، به این باور رسیدم که در زیر پوست این شهر هیچ قانونی مراعات نمیشود. هیچ مجرمی به سزای اعمالش نمیرسد و عدالت در مورد هیچ قربانییی اجرا نمیشود.
در این شهر مجرمان بیشتر جرم میکنند، قربانیان بیشتر قربانی میدهند و دختران کوچک قربانی بیتوجهی مادران و خانوادهیی میشوند که توجه فرزند برایشان بیشتر از آزمایش بکارت هزینه دارد.
وقتی مادری خواستار آزمایش بکارت دختر ۱۲ سالهاش میشود
لوګر کې د مخابراتو شبکو ۱۵ نوي سايټونه پرانېستل شوي
روزګان کې د «اوومان» بوټي قاچاق؛ جوړېدونکي یوه کیلو درمل یې ۳۳۸ ډالره پلورل کېږي
د قومونو د وېش پر وړاندې غبرګونونه؛ هېوادوالو ته کار او امنيت لومړيتوب لري
د اسلامي امارت دفاع وزارت د اتو قولاردو ګانو نومونه بدل کړل
هرات کې ښځو خپل لاسي صنایع او فرهنګي اثار نندارې ته کېښودل
کونړ کې د «کونړي پکولونو» تود بازار؛ خلک ورته د افغاني دود په سترګه ګوري
لغمان کې هغه چارواکي نیول شوي چې الینګار ولسوالي یې طالبانو ته پريښې
د راپور موندنې؛ د لسګونو پوهنتونونو افشا کول چې تدريسي جواز او يا هم ودانۍ نهلري
وارد اتاق نسایی ولادی شدم و پس از کمی صحبت با دکتر معالجم منتظر تکمیلشدن معاینات ماندم. خانمی با رنگ پریده و وضعیت آشفته وارد اتاق شد. آشفتهگی را از لیز خوردن پایش روی سطح نهچندان هموار اتاق معاینه به درستی میشد فهمید.
دخترک کم و سنوسالی همراهش بود و رنگش پریده به نظر میرسید. دخترک آرام روی چوکی نشست و بازوانش چنان جمع گرفته بود انگار میخواست داخل قفسۀ سینهاش جای دهد. سرش پایین بود و با گوشۀ چشم به طرف دکتر، زن همراهش و من نگاه میکرد.
دکتر اسم زن را پرسید. او با لحن نگرانی گفت: «دکتر صاحب خودم مریض نیستم، دخترم مریض است.»
زن رو به دخترش کرد و با گفتن اسمش گفت ۱۲ ساله است. دکتر پرسید مشکلش چیست. زن با صدایی لرزان و اندهکی مکث از دکتر خواهش کرد دخترش را معاینه کند که آیا سالم است یا نه.
همین که این چند کلمه را از دهن زن شنیدم، درمانگاه پیش چشمانم تیروتار شد. برای لحظهیی خودم را جای دخترک ۱۲ ساله تصور کردم. فهمیدم که منظور زن از سالمبودن و نبودن دختر چیست. او میخواست از کودک دوازده سالهاش آزمایش بکارت بگیرند.
خواستم اعتراض کنم، اما جرأت نکردم. یادم آمد که از نظر قانونی آزمایش بکارت ممنوع است. در همین فکر بودم که دکتر به زن گفت که این کار قانوناً ممنوع است. دکتر گفت که نمیتواند این آزمایش را انجام بدهد. اما مادر همچنان اصرار میکرد. میگفت زندهگی دخترش تباه میشود و باید از باکرهبودن دخترش اطمینان یابد.
دکتر دلیل این که چرا آزمایش شود را پرسید. زن که عرق سردی از روی شرمندهگی بر پیشانیاش نقش بسته بود، گفت که دخترش چند ساعتی با زنی که همراهش همچشمی دارد، گم شده است. وقتی دوباره خانه برگشته، هر چه از او پرسیدهاند، پاسخی نداده است.
زن میگفت که نشانههای خراشیدهگی در بدن دخترش دیده میشده و بعد از آن چند ساعت ناپدیدشدن ترسیده به نظر میرسد.
روی چوکی درمانگاه خشکم زده بود تا این که دکتر رو به من کرد و گفت که معایناتم تکمیل شده و میتوانم داروهایم را بگیرم. از اتاق بیرون شدم و از داروخانه دارو گرفتم. دوباره به اتاق دکتر برگشتم تا داروهایم را ببیند.
وقتی وارد اتاق شدم، صدای دکتر، زن و آن کودک را از اتاق معاینه میشنیدم. در را پشت سرم بستم تا کسی وارد اتاق نشود و شاهد فاجعهیی که عقب درِ بستۀ اتاق معاینه جریان دارد، نباشد.
بدنم کرخت شده بود و میلرزیدم. هر لحظه چهرۀ دختربچۀ معصوم پیش چشمم ظاهر میشد. آیندهاش را تصور کردم؛ آیندهیی سراسر عقده و افسردهگی.
دکتر پی هم از دختر میپرسید، بدنت سوزش دارد، احساس درد میکند، آیا کسی به او دست زده، چرا بدنش کوفته است و سوالهای دیگری که دقیق یادم نیست و پاسخ دختر به تمام پرسشها منفی بود.
از اتاق بیرون شدند و دکتر به زن اطمینان داد که هیچ اتفاقی رخ نداده است. اما زن همچنان اصرار داشت که اگر امکان دارد با روشهای دیگری نیز دختر را معاینه کند. دکتر با حالت برآشفته گفت که از لحاظ قانونی ممنوع است و از لحاظ شرعی هم انجام این آزمایش گناه دارد. دکتر گفت که همین قدر هم که معاینه کرده، فقط به خاطر اطمینان خاطر مادرش بوده است.
پس از اندهکی جروبحث، دکتر از زن خواست بیشتر متوجه دخترش باشد و دیگر هرگز تنهایش نگذارد.
زن و دختر از اتاق بیرون شدند و من ماندم و عالمی از افکار تودرتو. از دکتر پرسیدم که چرا تن به آزمایش دختر داد و چرا با مادرش مخالفت نکرد، دکتر با ناامیدی گفت که از این دست قضایا زیاد اتفاق میافتد و گاهی مجبور میشود آزمایش کند؛ زیرا ممکن است دختر از سوی خانوادهاش اذیت شود.
پس از دیدن این فاجعه، به این باور رسیدم که در زیر پوست این شهر هیچ قانونی مراعات نمیشود. هیچ مجرمی به سزای اعمالش نمیرسد و عدالت در مورد هیچ قربانییی اجرا نمیشود.
در این شهر مجرمان بیشتر جرم میکنند، قربانیان بیشتر قربانی میدهند و دختران کوچک قربانی بیتوجهی مادران و خانوادهیی میشوند که توجه فرزند برایشان بیشتر از آزمایش بکارت هزینه دارد.
پدې خبر پورې اړوند:
— مقاله یا خبر مرتبط با مسئله بکارت در افغانستان
— مقاله یا خبر مرتبط با خشونت علیه زنان در افغانستان
— مقاله یا خبر مرتبط با مسائل کلی زنان
کلیدواژهها: بکارت // خشونت علیه زنان // مسائل زنان
تحلیل و گزارش
ځوانان، اصلي قربانیان او بدلون راوستونکي؛ افغانستان کې ۵لسیزې سیاسي بدلونونه
یوشمېر ځوانان: د بېوزلۍ له امله مو لوړې زدهکړې پرېښي
د کانکور ازموینه؛ ایا نجونو ته برابر حق ورکړل شوی؟
له پاکستان او عراق ۴۳۳ افغان بندیان ازاد شوي
ګردېز ښاروالي شپږو مياشتو کې ۵۴ ميليونه افغانۍ عوايد راټول کړي
د اسلامي امارت او پاکستان درېیم پړاو خبرې نن استانبول کې پیلېږي
کابل کې له نشې روغ ۸۰۰ کسان له مسلکي زدهکړو فارغ شول
زرداري د افغانستان په اړه له قطري چارواکو سره خبرې کړي
له پاکستان څه باندې ۱۴زره افغانان راستانه شوي
جاپان کې د یږو بریدونه؛ ۱۲ کسان وژل شوي
میدانوردګ کې د درې ولایتونو ترمنځ د کرېکټ سیالي وشوې
پدری در بلخ چشمان دخترش را با چاقو از حدقه کشید
خبرونه د ټولنیزو شبکو سایټونو سلام دوستانو تعقیبوي:
فیسبوک
توییتر
تلگرام