دوران طالبان را بیشتر مردم افغانستان عصر ظلمت و تاریکی میخوانند. طالبان در عصر خود، اسلام رادیکال را اجرایی کردند، از خشونت بر زنان تا مجازات اعدام و قطع دست در استدیوم کابل. در کنار این مسایل، عصر طالبان را میشود عصر غیبت صدا نیز نام نهاد. شهروندان فقط گوش به فرمان امیرالمومنین بودند و اعتراض غریب بود. جامعه در بیصدایی مطلق بهسر میبرد. در دوران طالبان، غیر شنیدن رادیو صدای شریعت، شنیدن دیگر رادیوها جرم پنداشته میشد. یکی از اقوام نزدیک ما قصه میکرد که باری خبرهایی رادیو بیبیسی را در یک نانوایی میشنیده که طالبان وارد میشوند. او گفت: «با دیدن افراد طالبان از بس دستوپاچه شدم، هر دم موج تغییر میدادم، ولی از دست وارخطایی، رادیو دو باره روی موج اول ایستاده میشد.»
در عصر غیبت صدا، در کنار این که شنیدن رادیو مجاز نبود، شنیدن موسیقی حرام و شنوندهاش سزا میدید. بیشتر پوسته/ پاسگاه طالبان با نوار فیته/کاستهای مزین بود. در دشتبرچیِ کابل، در منطقۀ تانگ تیل، پوستهیی از طالبان مشهور به پوستۀ سرخ بود. در پیشروی این پوسته، روی چوبهها، نوار فیتهها آویزان بود. وقتی شمالک میزد، صدای غریبی تولید میشد و در هجوم شمالکها گم میگشت.
پس از سرنگونی رژیم طالبان و روی کار آمدن حکومت جدید با پشتیبانی امریکا و دیگر کشورهای جهان، افغانستان صدا پیدا کرد و دهها رسانۀ دیداری، شنیداری و نوشتاری فعال شد. شهروندان از هر طریقی صدایشان را بلند میکنند و در کوچهها صدای «شادکن جان من که غمگین است»، «دیشب به خدا خمار بودم»، «چه دیدی، چه شنیدی»،« او یک شب بارانی، آمد به خانۀ من»، «در باغ میخرامید، آن سرو نو رسیده» و «وطنم دو باره اینک» از سرآهنگ، ساربان، هویدا، پرستو، دُرمحمد کشمی و داوود سرخوش طنینانداز شد. کابل و ولایتها کم کم نفس میکشیدند و مکاتب و دانشگاهها گشوده میشد و جوانان پرشور از دل سیاهی به سمت دانشگاه و مکتب میرفتند.
در روزهای نخست، پدیدۀ طالب بیرنگ شد و کسی به آمدن دو بارۀ این گروه باور نداشت. اما با گذشت هر روز، طالبان نیز چون حکومت سایه، با انفجار و انتحار و بریدن گلوی مسافران در مسیر شاهراهها ابراز وجود کردند و رفتهرفته دو باره در روستاها و ولایتها حکومتهای موازی ساختند. تسامح تباری حامد کرزی، رئیسجمهور پیشین با طالبان حاشیۀ امن این گروه را در بسیاری از نقاط افغانستان گسترده و تقویت کرد. با همه تهدیدها، شهروندان همچنان برای زندهگی تقلا میکنند/ میکردند و رسانهها نیز جنایتهای این گروه را پوشش میدهند. شبکههای مجازی نیز در کنار نقد حکومت، از جنایتهای طالبان نیز چشم فرو نبستند.
با گذشت هر روز، طالبان و گروههای دیگر تروریستی در کشور نفوذ بیشتر یافتند و قلمروشان فراختر شد. با گسترش قلمرو طالبان، چاقوی جنایت این گروه رگهای بیشتر مردم را برید/ میبرد. حکومت سایۀ طالبان در جریان گذر زمان در شهرها نیز حضور یافت و برای همهچیز خطونشان تعیین کرد که رسانهها نیز در دایرۀ این خطونشانها قرار گرفت. این گروه به دلیل تروریستیبودن به هیچ ارزش انسانی پایبند نبود و نیست، تنها خشمشان را خون انسان فروکش میکند و هر کسی که علیهشان موضع میگیرد، محکوم به نیستی میشود.
دموکراسی و آزادی بیان در حکومتهای پساطالبان به عنوان دستآورد و ارزش قلمداد میشود و قانون اساسی افغانستان، این دو مهم را مصون از تعرض خوانده است و این مسأله سبب شد هر روز رسانههای بیشتری قد بلند کنند. رسانه چشم مردم است و در بسیاری موارد به عنوان هوش نیز عمل میکند. رسانهها افکار عمومی را سمتوسو میدهند و صدای مردم را بلند میکنند. رسانهها در عصر پساطالبان به عنوان امکان مطرح شدند و امکانیت رسانهها سبب شد تکصدایی نفی شود و کشور شاهد کثرت صدا باشد. اما طالبان به هیچیک از این دو، ارزش قایل نشدند و همچنان بر طبل تکصدایی میکوبیدند/ میکوبند و انتقاد را برنمیتابند. طالبان، مخالفان و منتقدان خود را حذف فزیکی میکنند و این گروه، رسانههای افغانستان را «مزدور غرب» میخوانند. این مزدورخواندن دست آنان را باز میگذارد تا به هر جنایتی متوسل شوند. این گروه، پنج سال پیش موتر حامل کارمندان تلویزیون طلوع را هدف قرار داد و گروهی از رسانهگران را حذف کرد و در این بیست سال پسین به گونۀ انفرادی شماری از خبرنگاران از جمله اجمل نقشبندی، سردار احمد و شماری دیگر را کشتند.
گفتوگوهای صلح طالبان و امریکا
ایالات متحدۀ امریکا پس از نزدیک به بیست سال جنگ با طالبان، با گزینش زلمی خلیلزاد به عنوان نمایندۀ ویژه وزارت خارجه این کشور برای صلح افغانستان تن به مذاکره داد و نُه دور با این گروه در دوحۀ قطر دور میز نشست. آغاز مذاکرۀ امریکا و طالبان، بار دیگر این گروه را سرخط خبر رسانهها ساخت. خبرهای این گفتوگوها فقط به توییت خلیلزاد و سهیل شاهین، سخنگوی دفتر سیاسی طالبان در قطر گره خورده بود. این گروه نُه دور گفتوگو را پشت درهایی بسته و در غیبت رسانهها به پایان رساندند و هیچ چیز رسمی از نشانی طالبان درز نکرد، اما رسانهها همچنان از طریق منابع نزدیک به این گروه این نُه دور را پوشش دادند. نُه دور مذاکرۀ طالبان با امریکا بازار افراد پیشین طالبان را در رسانهها گرم کرد و در بسیاری از موارد مسابقۀ گفتوگو با فلان طالب پیشین و کنونی راه افتاد، اما این گروه در نشستها و صحبتهایشان همچنان موضع قبلی خود را یادآوری کرد و سرود فتح خواند. مذاکرۀ امریکا با طالبان رمق تازهیی به جان زخمی طالبان دمید و این گروه با گذشت هر روز نسبت به روز پیش، مست و مغرورتر شد.
طالبان در جریان نُه دور مذاکره، باری با شماری که از کابل رفته بودند، در مسکو دیدار کردند که همه نمازخواندن آنان را پشت یک طالب به خاطر دارند. در این دیدار، شماری از نمایندهگان رسانهها نیز حضور داشتند و برای طالبان تریبون دادند و چهرههای بیشتر این گروه در رسانهها را آفتابی کردند. عطش رسانهها برای کسب مخاطب بیشتر از طریق انعکاس جریان مذاکرۀ طالبان با امریکا سبب شد آنان وظیفۀ انسانیشان را در برابر سرزمین و قربانیان از یاد برند و چهرۀ کسانی که دستشان تا آستین در خون رسانهگران و شهروندان آلوده است را رونما کنند و صدایشان باشند. به عنوان خبرنگار، در نُه دور مذاکره شاهد بودم که هر روز صداهای طالبان پیشین و توییتهای شاهین در رسانههای افغانستان دیده و خوانده میشد.
با پایان نُه دور مذاکرۀ نفسگیر امریکا و طالبان، توافقنامۀ زیر نام «توافقنامۀ آوردن صلح برای افغانستان در ۱۰ حوت ۱۳۹۸» میان زلمی خلیلزاد و ملاعبدالغنی برادر امضا شد و در مراسم امضا، رسانهها نیز حضور داشتند، اما هیچگونه اطلاع دقیق از متن و محتوای این موافقتنامه به بیرون درز نکرد و فقط دو مادۀ آن روشن شد؛ آغاز مذاکرات بینالافغانی و رهایی پنج هزار زندانیان طالبان.
پس از موافقتنامۀ صلح امریکا و طالبان، رسانهها در این دوره به گونۀ کمسابقهیی به طالبان و حامیان طالبان تریبون دادند. طالبان در پساتوافق به گونۀ بسیار زیرکانه در کلام، وحشتزدایی میکنند و خودشان را چیز دیگر نشان میدهند، اما حملات انتحاری و کشتار شهروندان روایت دیگری دارد. هر رویدادی در درون خود نیروی فسونی را حمل میکند که در لحظه به فوران میآید. این نیرو به قدری عظیم است که در برخی موارد مخاطب را کور میکند و حافظه را فلج. مواجهۀ رسانههای افغانستان با فسون توافق طالبان با امریکا در بسیاری موارد فلج حافظه را به همراه داشته است. فلج حافظه را میشود در نشر صدای ۴۰۰ زندانی خطرناک طالبان دید.
یکی از طالبان رها شده از زندان دولت افغانستان چنین گفت: «در افغانستان حالتی را میخواهیم که نه دو باره اباسین به قتل برسد و نه فرخنده در ٱتش بسوزد.» این ویدیو اّز طریق تلویزیون ملی منتشر شد. برخی از صداها در همین محتوا نیز از طریق رسانههای مطرح افغانستان نشر شد. شما در این نوارهای تصویری، با چهرۀ نرم طالبان مواجه میشوید، اما ذات اصلی این گروه را در کشتار غیرنظامیان با حملات انتحاری باید دید.
طالبان با «مزدور» خواندن رسانههای افغانستان همواره این صنف را پس زده، اما در آخرین مورد، این گروه حاضر نیست که در مذاکرات بینالافغانی، رسانهها حضور داشته باشند. با این حال، شماری از رسانهها در وحشتزدایی از این گروهاند. مجالدادن با بیطرفبودن تفاوت فاحش دارد که متأسفانه در رسانههای افغانستان لحاظ نمیشود و رسانهها نیز به نام بیطرفی به دشمنشان مجال میدهند. شماری از خبرنگاران مطرح و رسانهها با گذاشتن عکسهایی از سهیل شاهین و برخی از طالبان قطر ناخودآگاه برای افراد این گروه شخصیتسازی میکنند. نباید از یاد برد که حتا نشر خبرهای منفی با عکس، خود حضورآفرینی برای این گروه است.
چهرهسازی از طالبان بدترین کار است. این گروه به گونۀ آگاهانه خواهان چهرهسازیست، اما رسانهها ناخودآگاه به دام چهرهسازی میافتند. بخشی از مشکل ما در افغانستان، عدم خوانش تاریخ بدون داشتن نستالژیک است. در مسألۀ طالبان نیز باید به دیروز غور کرد و حال را دید و آینده را پیشبین بود. رسانهها و آزادی بیان محصول خون صدها قربانیست و دستآورد چندین سال است. بر ماست که چنین مفت و مجانی این دستآوردها را به تریبون طالبان تقلیل ندهیم.