ردِ پای جنگ تا نزدیکی‌های شهر رسیده است و نیروهای دو جبهه گلوله‌های جنگ‌افزارهای سبک‌وسنگین را حوالۀ یک‌دیگر می‌کنند. شدت جنگ به اندازه‌یی نفس‌گیر است که حتی کودکان برای آرامش لحظه‌ها می‌تپند.

آب‌وهوای بارانی و طوفانی شهر شبرغان جای خود را به گلوله‌های سبک‌وسنگین عوض کرده و گلوله‌ها به انداز‌ه‌یی از زمین‌و‌هوا می‌بارد که نفس‌کشیدن در یک شهر را مختل کرده است.

سلام‌وطندار فارسی را در توییتر دنبال کنید

خدیجه با چشمان پریشان و قد خمیده کنار دیواری شکسته ایستاده و اشک می‌ریزد که روایت از جنگ‌های تازه دارد. او که مادر سه دختر و دو پسر جوان است، می‌گوید که نبود آب‌‌ونان و پول کافی برای انتقال فرزندانش در یک محل امن او را مجبور کرد تا زیر گلوله‌های جنگ‌افزارهای سبک‌وسنگین آرامیده تکیه به خداوند کند.

خدیجه که زجر ناداری و گرسنه‌گی را با بازوان ناتوانش حمل می‌کند، می‌گوید که شب‌ها بدون آب‌ونان با فرزندانش در دل خاک آرامیده است.

این مادر که زیر تیغ زجر نفس می‌کشد، با چشم‌های اشک‌آلود که دل هر آدمی را می‌درد می‌گوید، از دو ماه به‌ این‌سو قادر به یک وعده غذای خوب به فرزندانش نشده است.

سلام‌وطندار را در یوتیوب دنبال کنید

فقر، ناامنی و خشک‌سالی، پس قرارگرفتن در ردیف هم به شمار خدیجه‌هایی افزوده است که توان تأمین یک وعده غذا را ندارند و تشنه و گرسنه به زنده‌گی ادامه می‌دهند.

مرتبط با این خبر:

به اشتراک بگذارید:
تحلیل‌های مرتبط

اخبار و گزارش‌های سلام وطن‌دار را از شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید: