بیش از ۵۰ کودک بیسرپرست، از اردوگاه موریا به آلمان منتقل شدند
آتشسوزی در ۹ سپتامبر در اردوگاه موریا، هزاران پناهجو را بیخانمان کرد، اما از این میان، زنان و کودکانی که آنجا بیسرپرست زندهگی میکردند، بیخانمانتر
آتشسوزی در ۹ سپتامبر در اردوگاه موریا، هزاران پناهجو را بیخانمان کرد، اما از این میان، زنان و کودکانی که آنجا بیسرپرست زندهگی میکردند، بیخانمانتر
همهچیز بامداد چهارشنبه، ۹ سپتامبر آغاز شد. درست زمانی که اردوگاه موریا، بزرگترین اردوگاه پناهجویان در جزیرۀ لیسبوس یونان، آتش گرفت. این تنها یک رویداد آتشسوزی نبود، بل فاجعهیی بود که بیش از ۱۰ هزار پناهجو را بیخانمان کرد.
وکیل احمد، جوان ۲۰ ساله، باشندۀ ولایت غور است. او، دو شبانهروز در یکی از پاسگاههای ایران از پا آویزان بوده و گاز اشکآور به چشمانش پاشیده شده است.
هرچند پدیدۀ مهاجرت از سالهای دور به اینسو در میان مردم وجود داشته، اما افزایش ناامنیها و بیثباتی در چند سال پسین در کشور سبب شده است که رقم مهاجرت به گونۀ بیپیشینه افزایش یابد.
فضل خان باشندۀ ولایت بغلان است. او چند سالی پیش به دلیل آنچه که مشکلات اقتصادی میگوید، راه مهاجرت نامنظم را در پیش میگیرد و در نهایت به هدفش نمیرسد.
عبدالمعز خودش را باشندۀ اصلی منطقۀ مرغاب ولایت غور معرفی میکند. به گفتۀ خودش، ۱۳ساله داشته که افغانستان را به دلیل فقر و تنگدستی ترک میکند و به ایران میرود.
محمدزبیر عالمیار، از جوانان نخبۀ کشور که در بلجیم زندهگی میکند میگوید، پس از گرفتن کارت شهروندی این کشور تحصیلاتش را در رشتۀ «سیاست جهانی» به سطح کارشناسی ارشد/ماستری آغاز کرده و اکنون دانشجوی سال آخر این رشته است.
با وجود محدودیتهای مرزی، قاچاق انسان و مهاجرتهای غیرقانونی به کشورهای اروپایی هنوز ادامه دارد. همهساله بسیاری از جوانانی که قادر به یافتن کار در داخل کشور نمیشوند، با تحمل سختیهای زیاد دست به مهاجرتهای نامنظم میزنند.
حبیب عظیمی، نام (مستعار) از نوجوانانی که صنف ۱۱ مکتب بود به دلیل فقر و حضور طالبان، مسیر مهاجرت نامنظم را در پیش گرفت و مقصدش کشور ایران بود. او باشندۀ ولسوالی سیدآباد ولایت میدانوردک است.
مهاجرت پدیدهییست که با سرنوشت و گذشتۀ بشر گره خورده است، اما این پدیده براساس وضعیت و موقعیتهای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و دیگر تحولات زندهگی آدمیان متفاوت است.
وی ویلچرش نشسته و چشم به آسمان دوخته است. یزدانعلی، با هر نگاه سوی پدر و مادر سالمندش آه میکشد و هر بار شیارهای کنارههای چشم و دهنش گودتر میشود.
بیکاری و ناامنی در سالهای پسین، شهروندان افغانستان را ناگزیر کرده است که تن به مهاجرتهای غیرقانونی داده تا به منزل مقصود و زندهگی رویایی برسند.
زندهگی در فقر سختتر از آن بود که بیوطن شوم. زندهگی با فقر، زجرآور بود و با تکلف. تازه داشتم دهۀ سوم زندهگیام را شروع میکردم که بیکاری و فقر برخاسته از آن گریبان خانواده کوچکم را گرفت.
درامۀ دری قسمت سیوششم
درامۀ دری قسمت سیوپنجم
درامۀ دری قسمت سیوچهارم
درباره سلام وطندار
سیاست نشراتی و اصول مسلکی
سیاست حریم خصوصی
تماس با ما
فرصتهای شغلی
ارسال معلومات و اسناد
شرایط همکاری با ما
شکایت
برنامههای رادیویی
فلم و عکس
آر اس اس
اشتراک در خبرنامه