تهدیدهای امنیتی برای شهروندان افغانستان، از موردهای بسیار دردآور در زنده‌گی ۲۰ سالۀ پرچالش دورۀ جمهوریت بوده ‌است، تا جایی‌که بسیاری شهروندان کشور برای کاهش تهدیدها و ایجاد امنیت، حاضر به پرداخت بهای بزرگ پذیرش گرسنه‌گی و فقر بوده‌ و خواسته‌‌اند به جای رفاه، در یک امنیت نسبی به‌سر ببرند.

با فروپاشی نظام جمهوری افغانستان، فقر و گرسنه‌گی با بلندترین حد ممکن به سراغ مردم این کشور آمد که زیر حاکمیت امارت اسلامی حتی فرزندان‌شان را به حراج گذاشتند. این بهای بسیار سنگین بردوش خانواده‌هایی بود که با از دست‌دادن فرزندان‌شان در جنگ‌ها و ویرانی‌های پی‌درپی، آرزوی زنده‌ماندن فرزندان دیگری را با خیال یک فضای امن در حاکمیت امارت اسلامی رؤیاپردازی می‌کردند.

رؤیای رسیدن به صلح، شاید تنها خواست عمومی و واقعیت مشترک همه شهروندان افغانستان باشد که هرگز تحقق پیدا نکرده است. ادامۀ جنگ‌های نیابتی از معما به معمای دیگری کشیده می‌شود، ریشه‌های عقده‌های قومی، زبانی و مذهبی آب می‌خورند و جنگ با تشنه‌گی عصبانی‌تر از پیش به‌سوی کودکان، زنان و نمازگزاران، دهان باز می‌کند. فقط در همین چند روز اخیر بیش از ۲۵ دانش‌آموز لیسۀ «عبدالرحیم شهید» در غرب کابل، قربانی حملۀ ترویستی شدند و هم‌چنان دست‌کم ۳۸ تن در مسجد «سه دکان»، در شهر مزارشریف کشته شدند، در حمله بر مسجدی در ولایت کندز نیز آمار قربانیان تکان‌دهنده است.

اکنون این معما را به چه چیزی بسپاریم؟ امارت اسلامی که در دورۀ جمهوریت یگانه تهدید به شهروندان به‌شمار می‌رفت و اکنون برای امنیت مردم که در هراس ۲۰ سالۀشان به‌سر می‌برند، اقدام می‌کند. از سوی دیگر، بیش از هشت ماه می‌شود که هیچ کشوری حکومت‌ امارت اسلامی را به رسمیت نشناخته است و نیروهایی که خود تهدید بودند، اکنون برای جلوگیری از تهدید فعالیت می‌کنند؛ کسانی که دست به انتحار می‌زنند با چه تعریفی با دیگری به‌عنوان دشمن طرف هستند.

معمای امنیت اجتماعی در مقایسه با معمای امنیت ملی ممکن است زمانی ظهور کند که اقدامات یک گروه اجتماعی جهت افزایش قدرت خودش صورت ‌گیرد و سبب اقدام واکنشی گروه اجتماعی دیگری ‌شود، در این فرایند گروه دومی تهدید علیه امنیت گروه اجتماعی نخست به حساب می‌آید و هویت آن را تضعیف می‌کند.

جامعۀ افغانستان از گروه‌های مختلف بر محور قوم، زبان و مذهب شکل گرفته ‌است و از سوی دیگر هیچ چتر عمومی قابل‌پذیرش یک‌سان برای همه تعریف نشده‌ است و منافع ملی برای هر کدام از گروه‌ها اولویت یک‌سان ندارد. در عین حال، روایتی که بتواند اهداف ملی شهروندان را قابل باور و رویت‌پذیر کند وجود ندارد، از این‌رو تلاش یک گروه برای دست‌یابی به قدرت می‌تواند دلیل تهدید به گروه‌های دیگر باشد و در ادامه، تلاش و اقدام واکنشی هر کدام از گروه‌ها تهدید جدید برای گروه نخست ایجاد می‌کند. این معما برای امنیت اجتماعی شهروندان افغانستان در چرخش پیچیده تکرار می‌شود.

آن‌چه که با حاکمیت امارت اسلامی پیچیده‌گی بیش‌تری پیدا کرده، عدم تشخیص طرف‌های درگیر جنگ و نزاع سیاسی‌ست. گروه موسوم به داعش هنوز تکلیف‌اش روشن نیست که قرار است با شهروندان بجنگد یا قدرت حاکم. از سوی دیگر، امارت اسلامی هم برای دفاع از کسانی که شاید نیروهای نظامی حکومت به دفاع از آن باور نداشته باشند، اقدام می‌کند. کشتن شیعیان شاید برای بسیاری از نیروهای امارت اسلامی قابل دفاع نباشد و نخواهند با کسی که به کشتن اقدام می‌کند، دشمنی کنند و به این دلیل او را بکشند.

بنابر این معمای امنیتی در جامعۀ افغانستان، در یک چرخش غیرقابل پیش‌گیری ادامه دارد و اکنون با این درگیری‌ها، عقده‌های قومی و زبانی بیش‌تر رشد می‌کنند و نسل امروز افغانستان، ناگزیر در یک جنگ خونین دیگر به‌سر می‌برند. به نظر می‌رسد درگیری‌ها با امکانات بیش‌تری رقم بخورد و دست کشورهای منطقه و قدرت‌های بزرگ بیش‌تر از پیش برای آبیاری و افزودن تنش باز شود. با این همه، اگر امارت اسلامی توانایی کنترل و ایجاد هم‌سویی میان شهروندان را به‌دست گرفته نتواند، این چالش شاید به شکل دوام‌دار مردم افغانستان را به بهانه‌های بیش‌تری به کام مرگ بکشاند.

مرتبط با این خبر:

به اشتراک بگذارید:
تحلیل‌های مرتبط

اخبار و گزارش‌های سلام وطن‌دار را از شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید: