سلام‌وطندار برای بررسی وضعیت روانی زنان، آزمایش بررسی میزان افسردگی را در میان ۴۰۱ زن از ۲۶ ولایت افغانستان انجام داده است. نتیجه‌ی این پژوهش نشان می‌دهد که ۴۹.۶۷ درصد از زنان اشتراک‌کننده دچار افسردگی متوسط هستند و ۵۰.۳۳ درصد دیگر از سلامت روانی برخوردار اند.

در این نظرسنجی، عامل‌های مؤثر بر اختلال‌های روانی در میان زنان نیز مورد بررسی قرار گرفته است. بی‌کاری، ناداری، فشارهای خانوادگی و بی‌ثباتی جایگاه اجتماعی زنان در خانواده، از جمله‌ی مهم‌ترین دلیل‌های بروز اختلال‌های روانی میان زنان عنوان شده‌ است.

ناهید ۲۶ساله از کابل و دانش‌آموخته‌ی رشته‌ی اقتصاد که پس از تغییر نظام و ازدست‌دادن کارش، دچار افسردگی مزمن شده است، می‌گوید که احساس بی‌ارزشی و کاهش شدید اعتمادبه‌نفس در پی بی‌کاری، بخشی از چالش‌های روزانه‌اش شده است.

سلام‌وطندار را در اکس دنبال کنید

ناهید، می‌افزاید: «گاهی دلم می‌خواهد روزها فقط بخوابم و بیدار نشوم. حس بی‌فایده‌بودن تمام وجودم را گرفته و گاهی فکر می‌کنم هیچ کاری برای خودم و زندگی‌ام نکرده‌ام. از وقتی کارم را از دست داده‌ام، دیگر خودم را مثل قبل باور ندارم.»

همین گونه، فرشته‌ی ۲۴ساله از غور و دانش‌آموخته‌‌ی رشته‌ی کمپیوترساینس، نبود فرصت‌های شغلی و نداشتن توانایی در رسیدن به استقلال مالی را، از دلیل‌های اصلی افسردگی خود عنوان می‌کند و می‌گوید که با وجود تلاش‌های پی‌درپی برای تحصیل و بهبود وضعیت زندگی در مواجهه با محدودیت‌های اقتصادی و نداشتن شغل مناسب، با آن هم احساس ناامیدی می‌کند.

فرشته‌، می‌افزاید: «شب‌ها خواب به چشمانم نمی‌آید؛ فکر زیاد مغزم را آرام نمی‌گذارد، فکر این که آینده‌ام چه می‌شود که آیا کدام وقتی زندگی مورد نظر خودم را خواهم داشت یا نه. درس خواندم تا روزی کار کنم، مستقل شوم؛ اما امروز در کنج خانه استم و دستم به جیب فامیل است.»

زهره‌ی ۳۵ساله، مادر دو فرزند از بلخ، می‌گوید که فشارهای خانوادگی و مسئولیت‌های روزمره‌ی خانه‌داری، به شدت بر روان او تأثیر گذاشته است و با وجود تلاش‌های بی‌وقفه در خانه، احساس می‌کند که زحمت‌هایش نادیده گرفته می‌شود و این موضوع سبب نگرانی روحی و روانی او شده است.

او، می‌افزاید: «همه‌ی مسئولیت‌های خانه و تربیه‌ی اطفال به دوش من است. از صبح تا شب کار می‌کنم؛ اما هیچ کس قدرم را نمی‌فهمد، حس می‌کنم فقط یک ماشین کار هستم که در خانه کار کنم و هیچ ارزشی ندارم و این مرا زیاد رنج می‌دهد. هر شب دوای خواب می‌خورم تا خواب بتوانم.»

همین طور، حمیرای ۲۶ساله از فاریاب، یکی از دلیل‌های اصلی مشکلات روانی خود را، زندگی در تجربه‌ی سرزنش‌های پی‌درپی، رفتارهای تند و محیطی پُرتنش خانواده‌ی همسر در غیاب شوهرش می‌داند. «شوهرم در ایران مسافر است و من با خسرانم زندگی می‌کنم. دو سال است عروسی کرده‌ام، یک روز آرامی را ندیده‌ام. مادر شوهرم همیشه مرا سرزنش می‌کند، هر چیز کوچکی بهانه می‌شود برای تحقیر. هیچ کس حرفم را نمی‌شنود و وقتی شب‌ها سرم را روی بالش می‌گذارم، فقط گریه می‌کنم.»

از سویی هم، روان‌شناسان، باورمند اند که محدودیت‌ها و فشارهای خانوادگی و اجتماعی از عامل‌های اصلی آسیب به سلامت روان زنان در افغانستان است؛ عامل‌هایی که می‌توانند منجر به بروز اختلال‌های روانی مانند افسردگی شوند.

محمدالله بلوچ، روان‌شناس، در این باره می‌گوید: «بدون شک، زمانی که محدودیت‌های اجتماعی، اقتصادی و سایر محدودیت‌ها حتا تعصب‌های جنسیتی روی بانوان حاکم شود، استرس یا فشار روانی، اضطراب یا تنش روانی و همین گونه افسردگی در آن‌ها بروز می‌کند و باید درمان‌های توان‌بخشی باشد که از رهنمایی خانواده‌ها شروع شود و برای شان دریافت‌های روش‌های افزایش انگیزه و امید و تأمین محیط خانوادگی سالم پیشنهاد کنیم، می‌تواند درمان خوب روان‌شناختی برای حل این مشکل باشد.»

با این حال، شماری از جامعه‌شناسان، نیز افسردگی زنان را عاملی در تخریب بنیادهای خانوادگی می‌دانند و باورمند اند که این وضعیت می‌تواند جامعه را به سمت بی‌نظمی و نابسامانی سوق دهد.

شریف‌الله نیکویی، جامعه‎‌شناس، تضعیف بنیان‌های خانواده را دلیلی برای فروپاشی ساختارهای اجتماعی و بروز مشکلات فرهنگی می‌داند و می‌گوید: «در جامعه‌ای که زنان دچار افسردگی اند را نمی‌شود یک جامعه‌ی سالم تعریف کرد؛ زیرا زنان به عنوان عنصر اصلی در ساختار جامعه به ویژه در ساختار خانواده استند. افسردگی زنان در خانواده و از خانواده به جامعه تأثیر می‌گذارد؛ یعنی در نتیجه ما نه تنها زن افسرده، بل که جامعه‌ی افسرده داریم.»

فعالان حقوق زن، نیز به نگرانی‌ها در باره‌ی وضعیت روانی زنان و دست‌رسی‌نداشتن آن‌ها به حقوق شان، اشاره می‌کنند.

سوسن خالق‌یار، فعال حقوق زن، نادیده‌گرفته‌شدن و پذیرفته‌نشدن زنان به عنوان اعضای کامل جامعه و محرومیت آن‌ها از حقوق شهروندی را، از دلیل‌های اصلی افسردگی زنان می‌داند و می‌گوید: «زنان در خیلی موارد نادیده گرفته می‌شوند؛ به عنوان فرد جامعه در نظر گرفته نشده اند و از حقوق شهروندی خود محروم شدند؛ حتا از ابتدایی‌ترین حقوق خود. این خودش باعث می‌شود که سلامت روان زنان آسیب ببیند. همین گونه، بی‌کاری خودش یک نوع بیماری است. یک فرد اگر استقلال مالی داشته باشد، می‌تواند آرامش ذهنی داشته باشد.»

سلام‌وطندار را در تلگرام دنبال کنید

با این همه، شرافت زمان امرخیل، سخن‌گوی وزارت صحت عامه‌ی حکومت سرپرست، می‌گوید که میزان افسردگی در سال‌های پسین کاهش یافته است. او، می‌افزاید که هرچند آمار دقیق از بیماران در دست نیست؛ اما خدمات مشاوره‌ی روان‌درمانی در مرکزهای بهداشتی در سراسر کشور جریان دارد.

شرافت زمان امرخیل، تأکید می‌کند: «هم‌اکنون در کشور از بیماران روانی ارقام دقیق نداریم؛ اما مراجعه‌ی افراد بیمار در مرکزهای صحی نسبت به گذشته کم شده است. قبل از حاکم‌شدن امارت اسلامی بر اساس سروی‌ای که انجام شده بود، ۵۰ درصد مردم افغانستان تحت فشار بیماری افسردگی بودند؛ حالا خدمات مشاوره‌ی روان‌درمانی در چهار زون مراکز در ۴۴۰ مرکز صحی جریان دارد و در آن خدمات صحی روان‌درمانی ارائه می‌شود.»

این در حالی است که بر بنیاد گزارش بخش زنان سازمان ملل متحد در افغانستان، سلامت روانی زنان در افغانستان به سرعت رو به وخامت است. بر اساس نظرسنجی بخش زنان سازمان ملل متحد در اپریل ۲۰۲۴، از هر ۱۰ زن اشتراک‌کننده، هفت تن اضطراب، انزوا یا افسردگی را تجربه می‌کنند.

مرتبط با این خبر:

به اشتراک بگذارید:
تحلیل‌های مرتبط

اخبار و گزارش‌های سلام وطن‌دار را از شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید: