در طول تاریخ، انسان‌ها به دلایل مختلفی هم‌چون یافتن غذا، محافظت از خود، تضمین بقای خویشتن، قدرت‌طلبی و علل و عوامل دیگر، با خود و طبیعت جنگ و مبارزه کرده‌اند. در این نوشته منظور از جنگ نیز به گسترۀ مفهومی بزرگی اشاره دارد که از جنگ‌های ابتدایی انسان با طبیعت و موجودات دیگر تا جنگ‌های امروزین را شامل می‌شود. جنگ چه در گذشته و چه در حال حاضر، علاوه بر مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، جنبه‌هایی از زنده‌گی شخصی را نیز تحت تأثیر قرار داده است. بر همین مبنا، هنر نیز در دوره‌های مختلف تحت تأثیر پدیدۀ جنگ قرار داشته است. تأثیر جنگ بر هنر را در زمینه‌های هنری چون نقاشی، مجسمه، نقش برجسته، عکاسی، ادبیات، موسیقی، نمایش‌نامه، سینما و دیگر شاخه‌های هنر، به وضوح می‌توان دید. با درنظرداشت این مهم، چه‌گونه‌گی پیوند میان جنگ و هنر مطرح می‌گردد که باید بررسی شود. این مقاله تلاش می‌کند تا به صورت مختصر این پیوند میان جنگ و هنر را مطالعه کند.

تا قبل از قرن هجدهم هنر و هنرمند وظیفه داشتند تا جنگی را از طریق تصویرگری بازنمایی کنند. در واقع بین هنرمند و جنگجو نوعی تعامل وجود داشت. سوژه‌های نقاش، جنگجوها بودند، جنگجویانی که می‌جنگیدند و پیروز می‌شدند. این جنگجوها معمولاً پادشاه و یا سرداران نامدار و بزرگی بودند که با تصویرگری نقاش به نوعی در تاریخ جاودان می‌شدند «فقط هنرمند بود که می‌توانست جنگجو را به شهرت برساند و این شهرت را نزد نسل‌های آینده تضمین کند. جنگ قهرمانانه در گذشته بدون هنرمند امری بیهوده و فاقد موضوعیت بود، چون هنرمند بود که می‌توانست بر این کنش قهرمانانه گواهی دهد و آن را در خاطرۀ نوع بشر حک و ثبت کند.»

پس از شکل‌گیری تمدن‌های بزرگ سوژه‌های نقاشی هم تغییر کرد. در این دوران انسان دیگر درون غار زنده‌گی نمی‌کرد و تنها هدفش هم به دست‌آوردن غذا برای بقاء نبود، بلکه هدف‌ها و آرمان‌های متفاوتی داشت که به خاطر آن به مبارزه برمی‌خاست.

سنت نقاشی جنگ،‌ با تمرکزی بر جنگجوها در هر دو حوزۀ تمدنی شرق و غرب ریشه‌های تاریخی دارد. در حوزه‌ی تمدنی ما نمونه‌های بارزی از جنگ‌های اساطیری، جنگ‌های میان پادشاهی‌ها، شاهان جنگجو و رزمندگان وجود دارد. به عنوان مثال می‌توان از نقاشی معروف «استاد کمال‌الدین بهزاد» زیر نام «نبرد اسکندر و دارا» یاد کرد که بر بنیاد روایت «خمسه نظامی» شکل گرفته است. از مثال‌های خوب غربی آن می‌توان از نقاشی‌های معروف اسطوره‌های یونانی، شاهان اروپایی و جنگجویان عصر باستان یاد کرد. «ناپلئون در حال عبور از آلپ» اثر نئوکلاسیک «ژاک لوئی داوید» از آن شاه و جنگجوی معروف، ناپلئون است که در سال ۱۸۰۰ میلادی نقاشی گردیده است.

از چپ به راست؛ نبرد اسکندر و دارد، کمال‌الدین بهزاد، ۸۴۶ ه.ق/ ناپلئون در حال عبور از آلپ ژاک لوئی داوید، ۱۸۰۰ میلادی

نخستین تأثیرهای جنگ و قدرت‌طلبی بر نقاشی را می‌توان در نقاشی‌های دیواری بشر اولیه دید. نقاشی برای بشر اولیه نوعی سحر و جادو بود و بنابر باور خودشان با نقاشی به مقابله با حیوانات و طبیعت می‌پرداختند که نمونه‌هایی از این نقاشی‌ها را می‌توان در دیوارهای غارهای کشف‌شده، دید.

منظرۀ چاه، لاسکو، حدود ۱۰۰۰۰_۱۵۰۰۰ ق.م. بلندی گاو وحشی ۱۴۰ سانتی‌منتر. دور دونی، فرانسه.

این صحنۀ شکاری‌ست که هزاران سال پیش کشیده شده است، «مردی لاغراندام نشان داده شده که در برابر یک گاو وحشی عظیم‌الجثه و شکم دریده دراز کشیده، یا احتمالاً به وسیلۀ کرگدن سمت چپ که از صحنه خارج می‌شود، نقش زمین شده است.» در این تصویر جنگ بر سر غذا و قدرت را به خوبی می‌توان دید. هنرمند شکارگر با کشیدن گاو شکم دریده، مبارزه و غلبۀ نوع آدمی را بر دیگر موجودات طبیعت نشان داده است.

 

. در کشورهای پیشرفته، کلیسا از دولت اطاعت می‌کرد، ولی در اسپانیا که روزی قدرت درجه اول استعماری بود، شاه و کلیسا با استبداد کامل فرمان می‌راندند. به طور کلی، اوضاع سیاسی اروپا نشان می‌داد که تپش تحول در انگلستان و فرانسه تندتر از سایر کشورها است.

 

پس از شکل‌گیری تمدن‌های بزرگ سوژه‌های نقاشی هم تغییر کرد. در این دوران انسان دیگر درون غار زنده‌گی نمی‌کرد و تنها هدفش هم به دست‌آوردن غذا برای بقاء نبود، بلکه هدف‌ها و آرمان‌های متفاوتی داشت که به خاطر آن به مبارزه برمی‌خاست. در این زمان جنگ بر سر قدرت و پادشاهی است. پادشاهان برای نشان دادن قدرت و جلال خود و سلطنت‌شان و هم‌چنین جنگ‌ها و پیروزی‌های‌شان،  دستور کشیدن و یا کنده‌کاری تصویر پر ابهت خودشان و مبارزات‌شان را می‌دادند. مثلاً در نقش برجسته‌یی کشف شده در شوش با عنوان «یادبود شاه نارامسین» صحنۀ جنگ را می‌بینیم. در این نقش برجسته پادشاه، از نظر اندازه، از سپاهیان و دشمنانش بزرگ‌تر تراشیده شده است، که به صورت نمادین به قدرت شکست‌ناپذیر و بزرگی پادشاه اشاره دارد. پادشاه نسبت به سایر پیکره‌ها در موقعیت بالاتر است و طرز ایستادن پر از غرور و افتخار، زره، نیزه و لباس جنگی او همه شکوه و اقتدارش را نشان می‌دهد. با گذاشتن پا بر سر یکی از اجساد دشمنان پیروزی خود و شکست دشمن را اعلام کرده است. به بیان دیگر «در همۀ یادبودهایی که سرداران جنگی گذشته را تجلیل می‌کنند جنگ اصلاً اهمیتی ندارد. همین که سردار پا به میدان جنگ می‌گذارد، دشمن تارومار می‌شود.»

یابود شاه نارامسین، حدود ۲۲۷۰ قبل از میلاد. مکشوف در شوش؛ تخته سنگی با ارتفاع ۲۰۰ سانتی‌متر؛ موزۀ لوور، پاریس

هنرمند در تمدن‌های باستانی نیز به همین منوال روایتگر جنگ‌ها بوده است. یونانیان مجسمه‌های قهرمانان را می‌تراشیدند و رومیان می‌خواستند پیروزی‌های‌شان را اعلام کنند و بیانگر داستان پیکارهای‌شان باشند.

آرام آرام با گسترش مسیحیت در اروپا و دیگر مناطق و قدرت گرفتن دین مسیح، در کنار دیگر مبارزات، جنگ‌های دینی و مذهبی به‌وجود آمد. کلیسا و پاپ وجودشان را میان مردم تثبیت کردند و مردم زیادی گوش به فرمان آن‌ها نشستند. با این کار از قدرت شاه روزبه‌روز کاسته می‌شد. نقاشی، کنده‌کاری و مجسمه‌سازی نیز زیر فرمان کلیسا آمد و موضوع نقاشی‌ها هم از به تصویرکشیدن پادشاه، داستان‌های جنگ و پیروزی به تصاویر مسیح و مریم مقدس تغییر پیدا کرد.

 

از چپ به راست؛ مریم و کودک، دوچو، ۱۳۰۰. موزۀ مترو پولیتن/ تاج‌گذاری با خار، تیسین، ۱۵۴۲–۱۵۴۳.

«پس از جنگ‌های طولانی میان شاهان اروپا و کشمکش‌های شدید بین قدرت‌های استعمارگر، اکنون در سدۀ هجدهم، اروپا چهرۀ سیاسی تازه‌یی به خود می‌گرفت. این قرن شاهد طلوع قدرت دریایی امپراتوری بریتانیا بود. فرانسۀ قدرتمند اواخر سدۀ هفدهم (عصر سلطنت لویی چهاردهم) در برابر این رقیب به پا خاسته مجبور به عقب‌نشینی بود. ستیز دولت‌های بریتانیا و فرانسه بر سر قارۀ آمریکای شمالی و شبه قارۀ هند، آیندۀ آنان را معین می‌کرد. در شمال اروپا، دولت کوچکی به نام پروس سر بر می‌آورد و می‌رفت تا به یک قدرت نظامی مهم بدل شود. در شرق اروپا، روسیۀ تزاری که از چندی قبل درها را به سوی فرهنگ و تمدن باختر گشوده بود، رفته‌رفته خود را برای ورود به جرگۀ قدرت‌های بزرگ آماده می‌کرد. سرزمین اصلی حکومت پاپ‌ها – یعنی ایتالیا – چند پاره شده بود و هر پاره‌اش به چنگ یکی از قدرت‌های بزرگ افتاده بود. اکنون «کلیسا»ی جهانی جز در یک سرزمین کوچک به نام «ایالات پاپی» قدرت فرمان‌روایی واقعی نداشت. در کشورهای پیشرفته، کلیسا از دولت اطاعت می‌کرد، ولی در اسپانیا که روزی قدرت درجه اول استعماری بود، شاه و کلیسا با استبداد کامل فرمان می‌راندند. به طور کلی، اوضاع سیاسی اروپا نشان می‌داد که تپش تحول در انگلستان و فرانسه تندتر از سایر کشورها است.» همۀ این تغییرات و تحولات در نسبت بالایی جهان‌شمول بودند و سایر کشورها را تحت تأثیر خود قرار دادند. بشر وارد دورۀ نوین و جدیدی که با انقلاب صنعتی نیز همراه بود، شد. در این میان هنر نیز از این قاعده مستثنی نبود و انعکاس‌دهندۀ همه‌ی این جنگ‌ها و مبارزات بود. « اکنون هدف هنر عمدتاً این بود که تشویش ناشی از تغییرات ژرف اجتماعی را بزداید و آیینه و الگویی از جهان عرضه کند که پاسخگوی نیازهای خودپسندانۀ بورژوازی معاصر باشد.»

قبل از اتفاقات و انقلاب‌های سدۀ هجدهم و نوزدهم، هنر روایتگر جنگ و قدرت پادشاه و یا کلیسا بود اما بعد از انقلاب‌های بزرگ هنر در برابر جنگ و کلیسا قرار گرفت که این نتیجۀ نوعی تکامل سیاسی-اجتماعی در اروپا بود. هنرمندان به وسیلۀ هنر خود و با خلق آثار هنری، به نحوی به جو حاکم اعتراض می‌کردند.

کلیدواژه‌ها: // // // //

به اشتراک بگذارید:
تحلیل‌های مرتبط

اخبار و گزارش‌های سلام وطن‌دار را از شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید: