کنار درهای فروشگاهها و رستورانهای شهرنو کابل، میایستند و تلاش میکنند دیگران را برای خریدن یک دستهگل تشویق کنند. نگاههای شان سنگین و پر از انتظار است. این کودکان، نیم روز شان را در مکتب سر کرده و نیم دیگر آن را در خیابانهای گرم کابل سپری میکنند.
یکی از این دانشآموزان که از گرمای روز، به راهپلهی یکی از فروشگاهها پناه گرفته؛ چند دسته گل با خود دارد و منتظر فرصتی برای فروش آن است. او که ۱۷ سال دارد، خود را عرفان و دانشآموز صنف یازدهم یکی از مکتبهای دولتی معرفی میکند. میگوید که همهروزه از ۱۲:۰۰ چاشت تا ۰۸:۰۰ شب در جادههای شهرنو کابل مشغول فروش گل است. «مکتب میروم و بعد مکتب، میآیم از دوازده بجه تا هشت شب میباشم. روزانه هفت الی هشت گل میفروشم؛ دو صد دونیم صد میماند به خانه میدهم.» عرفان، میگوید که ناچاری تأمین نیازهای خانوادهی نُهنفرهاش او را به فروش گل در خیابان کشانده است. «من تنها کار میکنم، اقتصاد ما ضعیف است. قرار در خانه بشینم چه کنم کلان خانه من استم، کاریگر خانه من استم.»
سلاموطندار را در تلگرام دنبال کنید
محمد ۱۵ساله، دانشآموز دیگری که هر روز پس از بیرونشدن از مکتب از ۱۱:۰۰ پیش از چاشت تا ۰۴:۰۰ عصر در خیابانها، برای فروختن گل سرگردانی میکشد، میگوید؛ در حالی که مجبور است به این کار تن دهد، برخورد تحقیرآمیز برخی رهگذران، تحمل کار را به او دشوارتر کرده است. اندوه دیگر محمد این است که وقتی با جیب خالی به خانه برمیگردد، با سرزنش از سوی خانوادهاش نیز روبهرو میشود. میافزاید: «زیاد سخت است؛ کاروبار نکنی، جیب خالی خانه بری باز میگویند چرا کار نکردی. کدام زن یا مرد میآید برایش میگویم گل بخر، سروصدا میکنند و نمیخرند.»
سلاموطندار را در اکس دنبال کنید
در داستانی مشابه به داستان عرفان و محمد، شماری از دانشآموزان دیگر نیز جا خوش کرده اند. طوفان ۱۱ساله، دانشآموز صنف چهارم، یکی از آنها است که از ۱۰:۰۰ صبح کنار خیابان میایستد و بیشتر از سن خود مسئولیت حمل میکند. او، در کنار پدرش تلاش میکند، لقمهای نان برای خانوادهی پنجنفرهی شان به دست آورد. «مجبور استیم اما در خانه هیچ چیزی نیست. امروز هیچ چیز پیدا نشده بود. قلم و کتابچه هم ندارم و در خانه رومی چیزی بگیریم.»
دانشآموزان زیادی در شهرها به ویژه کابل، ناچارند در کنار رفتن به مکتب بخشی از روز شان را کار کنند تا نانی به دست بیاورند؛ دانشآموزان که به دلیل ناداری یا نبود سرپرست در خانواده، مجبور شده اند، گوشهای از نیازهای خانوادههای شان را فراهم کنند.