روستا؛ جایی‌ست که مردمانش آرزوهای سادۀشان را در شاخه‌های پیچیدۀ بید آویزان می‌کنند و برای جست‌وجوی فرداهای نامعلوم، با انگشتان‌ بیرون‌زده از کفش‌، دستان‌شان را به این شاخه‌ها بلند می‌کنند. مردمان روستایی مانند یک تابلوی نقاشی، ارزش‌های سنتی و آداب گذشته را به دیوار باورها و اعتقادات‌شان جا می‌دهند و در عصر ارتباطات، رد پای هیچ پاره آهنی که به آن ماشین می‌گویند در کوچه‌های خاکی دیده نمی‌شود، تا مرگ خنده‌آور کودکان روستایی را به زخم‌های جاده و خیابان‌های سیمانی شهر ببرد.

رابطۀ شهر و روستا غالباً مبهم و پیچیده است، اما اگر به شکل تاریخی بررسی کنیم، شاید به همین ساده‌گی بگوییم: شهر ادامۀ روستایی‌ست که به تمدن رسیده و نسبت به گذشته، نوستالژی‌های بیش‌تری را تجربه کرده است و در عصر امروزی به سرعت بیش‌تری خاطرات خواستنی‌اش را عوض می‌کند. تصور کنید، مردی که در روستا زنده‌گی می‌کند، ذوق رسیدن به شهر برایش بیش‌تر است یا بازگشت به روزهای خواستنی که حس نوستالژیک در او ایجاد می‌کند؟

مقایسۀ خواست مردمان روستایی و شهری افغانستان براساس حس نوستالژیک تاریخی، شکاف‌های بیش‌تری را نشان می‌دهد، چون هر کدام از خواست‌های نوستالژیک به سمت مختلف حرکت می‌کند. روستایی‌ها خرافات اعتقادی‌شان را دوست دارند و بازگشت به آن، زمینۀ به قدرت‌رسیدن کسانی را فراهم می‌کند که باورهای‌شان را تقویت کند، اما مردمان شهری با برداشتن دیوارهای توسعه پیش می‌روند و نیازشان براساس تغییر در سرنوشت سیاسی‌شان رقم می‌خورد، این تضاد سبب عدم سازگاری و هم‌دلی شهروندان می‌شود.

مردمان روستا در افغانستان بسیار روستایی باقی مانده‌اند و مردمان شهری هم به کمک وسائل ارتباط جمعی برای رسیدن به توسعۀ مدرن به هنجارشکنی‌های بیش‌تر دل بسته‌اند، از این جهت امکان دست‌رسی به خواست مشترک برای‌شان به یک احتمال دست‌نیافتنی مبدل شده است. عدم شکل‌گیری واقعیت‌های مشترک در میان شهروندان افغانستان، حاصل همین ناسازگاری‌ست که به‌دلیل رشدنکردن یک‌سان شاخ ‌وبرگ‌های درخت توسعه در یک ساختار سیاسی پذیرفته نمی‌شود.

نوستالژی تلخ قدرت‌ها که بر مبنای ایدیولوژی‌های کمونستی، دموکراسی و امارت در افغانستان تجربه شد، نتوانست برای همه یک‌سان قابل درک باشد، از این جهت نظم کمونیستی به بدنامی عدالت کشیده شد و نظم دموکراسی و نیاز آزادی به باد فراموشی سپرد شد. در نهایت نظم امارت مفهوم امت اسلامی را به پای درخت سیاست‌های قومی ریخت که برگ‌هایش در هر کدام از ایدیولوژی‌ها رنگ عقده‌های قومی و گروهی بیش‌تر از هر چیزی به خودش گرفت و به نمایش گذاشت.

اکنون براساس یک تکرار تاریخی، نظم امارت اسلامی به سرنوشت مردم افغانستان حاکم شده است؛ مردمانی که براساس نوستالژی تاریخ، تقاضای بازگشت به گذشته را دارند و رویای رسیدن به یک دولت اسلامی براساس باورهای روستایی را در سر می‌پرورانند. تفاوت تجربه‌های روستایی و شهری در این بازگشت بیش‌تر دیده می‌شود. به نظر می‌رسد که به مردم شهری و روستایی افغانستان، میزان فشار فقر و بدبختی تفاوت دارد و روستایی‌ها فاصلۀ بیش‌تری نسبت به تجربۀ تلخ آن زمان دارند.

مردمان شهری افغانستان به خاطره‌یی که نمی‌خواستند دوباره تجربه کنند، برگشته‌اند، اما مردمان روستایی شاید آرزوی بازگشت به این خاطره را داشتند. هرچند در بیست سال دورۀ جمهوری ساده‌گی و خوش‌حالی روستایی‌ها به ذوق پیش‌رفت و آزادی‌خواهی مردمان شهر نزدیک شده است، طوری که روستایی‌ها برای رسیدن به شهر تلاش می‌کردند و شهری‌ها از زیبایی جغرافیایی و آداب روستایی لذت می‌بردند.

توسعۀ افغانستان با استفاده از قشر علاقه‌مند به توسعه امکان‌پذیر است. اگر امارت اسلامی از این قشر که بسیارشان آموزش‌دیده‌اند، استفاده نکند، با خیال خام و رویای نوستالژیک روستایی نمی‌تواند به مدیریت درست امور ممکلت بپردازد.

براساس باورهای دینی، این دنیا به خانه‌یی‌ می‌ماند که آدم‌های آن در حال کوچ‌کردن به خانۀ جدید اند، کسی در چنین موقعیت علاقه‌یی به بازسازی و رنگ‌آمیزی این خانه ندارد. آموزه‌های دینی هم به انسان‌های دین‌دار وعدۀ دنیای دیگری داده که بسیار زیبا معماری و نقاشی شده است، از همین جهت پرداختن به این دنیا و توسعۀ دنیوی برایش امری بیهوده می‌نماید.

این مقایسه از درون بیش‌تر تفاوت دارد، وزن ساخت‌وساز و پرداختن به زنده‌گی این جهانی، بسیار دشوارتر از رویاپردازی برای رسیدن به جهان ساخته‌شده است. از این‌رو، برای توسعه نیازمند یک جامعۀ پیش‌رفته هستیم، اما برای ویرانی، یک تن کافی‌ست تا تمام دیوارها و نشانه‌های تمدن را برای رسیدن به وعدۀ بهشت، به رگ‌بار ببندد.

نوستالژی مردم افغانستان مهم‌ترین علتی‌ست که شرایط سیاسی و زنده‌گی را از بدبختی به بدبختی دیگری می‌کشاند و از استبدادی به استبداد دیگری کوچ می‌دهد، تکرار تلخی که زنده‌گی را به مرگ نزدیک می‌کند. آن‌چه مهم است، امکان آگاهی و اولویت فرهنگی‌ست. نظم سیاسی مناسب، حاصل شعور مناسب شهروندان است. جهان امروزی براساس ساختار و مدل‌های مشترک، به توسعه رسیده است و می‌بایست بر پایۀ علم و الگوی توسعه، مسیر بهتری را برگزینیم.

مرتبط با این خبر:

به اشتراک بگذارید:
تحلیل‌های مرتبط

اخبار و گزارش‌های سلام وطن‌دار را از شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید: