با این که مقصد از ازدواج، تشکیل خانواده و دوام زندگی مشترک است و طرف‌های این رابطه، دوست ندارند از آن بیرون شوند؛ اما ازدواج اجباری، ازدواج‌ زیرسن و خشونت‌های خانوادگی، سبب می‌شود که شماری از زنان در ولایت‌های مختلف پس از سال‌ها زندگی مشترک با همسران شان، از این رابطه بیرون شوند.

مهتاب افتخار، یکی از این زنان است. او می‌گوید که پس از مرگ پدرش، مادرش با مرد دیگری عروسی کرده است و سرانجام پدراندرش، او را ۱۶سال پیش در حالی که ۱۰سال داشت، به ازدواج با پسر خاله‌اش که ۱۸سال داشت، مجبور کرده است. مهتاب، می‌افزاید: «صنف سه مکتب بودم، مرا به بهانه‌ی این که عروسی برادرم است در ولایت هلمند، از کابل آن جا انتقال دادند. ۱۰ساله بودم؛ اما جسدم مثل طفل هفت‌ساله بود، بعداً مرا در ولایت هلمند که بردند، آن جا فکر کردم عروسی برادرم است.»

مهتاب می‌گوید که در آن زمان، چیزی از ازدواج نمی‌فهمید؛ اما چاره‌‌ای جز تن‌دادن به آن نداشت. مهتاب ۱۵سال با شوهرش زندگی کرد؛ زندگی‌ای که به گفته‌ی خودش، با جبر، ظلم، لت‌وکوب و آزارواذیت از سوی شوهر و اعضای خانواده‌ی شوهرش گذشته است. مهتاب حالا ۲۶سال دارد و مادر دو فرزند (یک پسر و یک دختر) است. او، سه دخترش را در سال‌های نخست عروسی‌اش به دلیل ضعیف‌بودن و معیوبیت شان از دست داده است.

او، یک سال پیش به دلیل افزایش خشونت‌ها از سوی شوهر و اعضای خانواده‌ی شوهرش، تصمیم می‌گیرد که به زندگی مشترکش پایان دهد؛ اما اعضای خانواده‌اش با گرفتن طلاق او مخالفت کرده و به او می‌گفتند که با لباس سفید به خانه‌ی شوهرش رفته و باید با کفن از آن بیرون شود. با این حال، مهتاب که دیگر توان تحمل خشونت‌های خانوادگی را نداشت، به گرفتن طلاق اقدام کرد و سرانجام یک سال پیش از شوهرش جدا شد.

جداشدن از شوهر و دورشدن از فرزندانش و دشوارشدن شرایط زندگی برای مهتاب در افغانستان، سبب می‌شود که او به ایران مهاجرت کند و آن جا به زندگی‌اش ادامه بدهد. «خیلی ظلم هم بالایم صورت می‌گرفت، کارهای فیزیکی خیلی بالایم می‌کردند، مدت هفت سال در ولایت هلمند بودم، روی بیرون را نمی‌دیدم. خسر/پدرشوهر و خشویم/مادرشوهر مرا خیلی لت‌وکوب می‌کردند و من به خاطر طلاق در مدت یک سال اقدام کردم. یک سال تکمیل شد تا من موفق شوم. اخطار را شنیدم، گفتند ترا می‌کشیم، سنگسار می‌کنیم؛ حتا از طرف ماما، خاله و همگی اخطار شنیدم.»

ازدواج اجباری، ازدواج زیرسن و خشونت‌های خانوادگی، سبب شده است که زنان بسیاری بخواهند به زندگی مشترک شان پایان بدهند. در این گزارش با ۱۹ زن گفت‌و گو شده است که از این میان، ۱۳ تن شان پس از ازدواج و شش تن دیگر در دوره‌ی نامزدی به دلیل خشونت یا اجبار، از شوهران و نامزدهای شان جدا شده اند.

از این ۱۹ زن، تنها دو تن شان از گرفتن طلاق از شوهران شان پشیمان اند؛ اما ۱۷ تن دیگر از گرفتن طلاق از شوهران شان رضایت کامل دارند. از میان زنانی که با آن‌ها در این گزارش گفت‌و‌گو شده است، شش تن شان ازدواج زیرسن، پنج تن دیگر خشونت‌‌ از سوی شوهر یا اعضای خانواده‌ی شوهر و شش تن دیگر ازدواج اجباری را، دلیل جداشدن از شوهران یا نامزدهای شان می‌گویند.

یکی از پنج زنی که خشونت‌های خانوادگی را دلیلی بر ختم زندگی مشترک شان عنوان کرده، رقیبه است. او که مادر دو فرزند است، می‌گوید که دو ماه می‎شود از شوهرش طلاق گرفته و با فرزندانش در خانه‌ی پدری‌اش زندگی می‌کند. او می‌گوید که در ۱۴سالگی به اجبار از سوی خانواده‌اش به ازدواج داده شده بود؛ اما پس از ازدواج، خشونت فیزیکی از سوی شوهرش او را مجبور کرده که از او طلاق بگیرد.

سلام‌وطندار را در تلگرام دنبال کنید

رقیبه، در باره‌ی لت‌وکوبی که از سوی شوهرش متقبل شده است، می‌گوید: «من در ۱۴سالگی عروسی کردم، من نمی‌خواستم ازدواج کنم، می‌خواستم درس بخوانم؛ اما مرا پدر و مادرم مجبور کردند که ازدواج کنم و فامیلم طویانه‌ی بسیار زیاد گرفتند؛ چون آن‌ها ثروت‌مند بودند؛ اما بعد از ازدواج شوهرم مرا لت‌وکوب می‌کرد.»

شبانه، باشنده‌ی جوزجان و یکی دیگر از گفت‌وگوشوندگان در این گزارش که در ۱۵سالگی به اجبار به ازدواج داده شده است، می‌گوید که پس از ازدواج، هیچ محبتی به شوهرش نداشته است و این مسئله، سبب می‌شود که مادرشوهرش پیوسته او را مورد خشونت لفظی و لت‌وکوب قرار بدهد.

شبانه، می‌افزاید که شدت خشونت و لت‌وکوب از سوی مادرشوهرش سبب شد که از شوهرش جدا شود. این جدایی به ۱۰سال پیش برمی‌گردد و از آن زمان تا کنون، شبانه در خانه‌ی پدرش زندگی می‌کند.

او می‌گوید‌: «خشویم مرا شکنجه می‌کرد، نماند که تداوی‌ام را بکند، مجبور شدم خود را خالاص کنم، حتا اخطاریه داد که ترا فلج می‌کنم. شوکی که من آن جا دیده بودم، زیرهای چشمم حلقه زد، خشویم مرا بسیار شکنجه کرد.»

از ۱۹ زنی که با آن‌ها در این گزارش گفت‌و‌گو شده است، شش تن آن‌ها در دوره‌ی نامزدی از نامزدهای شان جدا شده اند. فریده، یکی از این زنان که به اجبار از سوی خانوده‌اش نامزد شده بود، می‌گوید که پس از دو سال نامزدی، به دلیل نداشتن تفاهم با نامزدش، به رابطه‌اش پایان داده است.

او می‌افزاید: «خانواده‌ام مرا به اجبار وادار به این پیوند کرده بودند و من نسبت به نامزد خود هیچ گونه احساسی نداشتم و شب‌وروز گریه می‌کردم و همیشه احساس ناآرامی داشتم و من هیچ گونه حسی نسبت به نامزدم نداشتم.»

در همین حال، زنانی نیز هستند که به خواست خود ازدواج کرده اند؛ اما به دلیل شرایط ناخوش‌آیندی که در جریان زندگی مشترک شان پیش آمده است، از شوهرهای شان جدا شده اند.

لطیفه، یکی از گفت‌وگوشوندگان در این گزارش که ۳۵ سال دارد، نزدیک به نُه ماه پیش به دلیل ازدواج دوم شوهرش، از او طلاق گرفته است. این در حالی است که آن‌ها با رضایت هم و داشتن علاقه به یک‌دیگر ازدواج کرده بودند. او، هنگامی که از شوهرش جدا شده بود، باردار بود و اکنون او، مادر سه فرزند شش‌ساله، چهارساله و شش‌ماهه است.

لطیفه می‌افزاید در حالی فرزند سوم خود را در آغوش گرفت که از شوهرش طلاق گرفته بود و در خانه‌ی پدرش زندگی می‌کرد. او می‌گوید که پس از جدایی، شوهرش نه به او و نه به فرزندانش هیچ توجهی نکرده است.

لطیفه می‌افزاید: «وضعیت کنونی برای من قسمی است که من خود را در دوراهی می‌بینم؛ چون نه می‌توانم به خودم برسم و نه به اولادهایم. پسر بزرگم که شش‌ساله است، همیشه از من سراغ پدرش را می‌گیرد؛ اما پدرش چون دیگر نسبت به من علاقه ندارد، از اولادهای خودش نیز هیچ سراغ نمی‌گیرد؛ حتا دختر شش‌ماهه‌ام را که در خانه‌ی پدرم تولد شده را هنوز ندیده است.»

با این که شماری از زنان به دلیل مشکلات در زندگی مشترک شان، به جداشدن از شوهر شان اقدام می‌کنند؛ اما موضوع طلاق همواره مورد قبول جامعه نبوده و مردم نسبت به زنانی که از شوهران شان جدا می‌شوند، دید خوبی ندارند؛ موضوعی که هفت تن از گفت‌وگوشوندگان نیز آن را تأیید می‌کنند و می‌گویند که از سوی مردم همواره به نام زن مطلقه خوانده شده و خود شان مقصر جدایی از شوهران شان گفته شده اند.

یاسمین، باشنده‌ی جوزجان که به دلیل اعتیاد شوهرش به مصرف مواد مخدر، دو سال می‌شود از او جدا شده است، می‌گوید که پس از طلاق از شوهرش، مردم به چشم حقارت به او می‌نگرند.

سلام‌وطندار را در شبکه‌ی «ایکس» دنبال کنید

او می‌افزاید: «گپ دختر کاکا و بچه‌ی عمه‌ام را شنیدم، همگی می‌گفتند خودت خوب نبودی و هم‌راه شوهرت سازش نکردی، قوم می‌گفت، خویش می‌گفت؛ همگی شان همین گپ را می‌گفتند.»

مریم، باشنده‌ی پروان و یکی از گفت‌وگوشندگان در این گزارش که سه ماه پیش از نامزدش جدا شده است، می‌گوید که حالا مردم به دید خوب به او نمی‌نگرند.

او می‌افزاید: «دید مردم آن چنانی که باید باشد، خوب نیست. مردم فکر می‌کنند ما کدام نکته‌ی بدی داشتیم، کدام نکته‌ی منفی در خود یا خانواده‌ی ما است که از ما جدا شدند. هر چه نباشد، مردم بر ما یک برچسب می‌زنند.»

با این حال، شماری از فعالان حقوق زن، نیز می‌گویند که ازدواج‌های اجباری، ازدواج‌های زیرسن و بددادن در افغانستان، سبب می‌شود تا طلاق میان زن و شوهر اتفاق بیفتد. آن‌ها تأیید می‌کنند که در افغانستان به زنان مطلقه به دید خوب دیده نشده و گرفتن طلاق به یک معضل اجتماعی تبدیل شده است.

سحر رضایی، فعال حقوق زن، می‌گوید: «به نظر من، طلاق در افغانستان یعنی یک دختر که بخواهد طلاق بگیرد، فکر کنید که یک معضل کلان پیش روی شان است و به آسانی یک زن نمی‌تواند طلاق بگیرد؛ به خصوص در این دو سال حاکمیت امارت اسلامی.»

وژمه یعقوبی، دیگر فعال حقوق زن، نیز می‌گوید: «در دوره‌ی نامزدی شناخت کامل از هم‌دیگر خود پیدا نمی‌کنند و این هم سبب می‌شود که بعد از عروسی از هم جدا شوند و موضوع دیگر زنان، ازدواج اجباری یا بددادن به ازدواج در خردسالی است؛ این موضوع هم سبب طلاق می‌شود. مردان از زور و ستم بر خانم‌های شان کار می‌گیرند.»

عبدالرحیم راشد، سخن‌گو و رییس نشرات دادگاه عالی افغانستان/ستره محکمه‌ی افغانستان، به سلام‌وطندار می‌گوید که این دادگاه، روی طرزالعملی در مورد شرایط طلاق کار می‌کند که پس از نهایی‌شدن، با رسانه‌ها شریک خواهد شد.

ازدواج که با فراهم‌شدن شرایط مشخص خودش، برای تشکیل خانواده شکل می‌گیرد، سبب می‌شود که مرد و زن، زندگی مشترک و محبت‌آمیز شان را باهم آغاز کنند؛ اما رعایت‌نشدن شرایط ازدواج در شماری از ازدواج‌ها در افغانستان مانند نبود رضایت که در ازدواج‌های اجباری پیش می‌آید، ازدواج‌های زیرسن و خشونت‌های خانوادگی پس از ازدواج، سبب می‌شود که زندگی مشترک زناشویی و محیط خانواده دیگر به دو طرف سالم و آرام‌بخش نباشد و به جدایی منجر شود.

مرتبط با این خبر:

کلیدواژه‌ها: // // //

به اشتراک بگذارید:
تحلیل‌های مرتبط

اخبار و گزارش‌های سلام وطن‌دار را از شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید: