دروازه‌ی حویلی به صدا درمی‌آید، پدر شمسیه دروازه را باز می‌کند؛ او در حالی که مصروف بازی‌ کودکانه‌ی خودش است، چند مردوزن را می‌بیند که از در وارد می‌شوند و به پدرش می‌گویند که آمده اند تا شمسیه را با خود ببرند. شمسیه -نام مستعار- دختری‌ست که تازه پا به هفت‌سالگی گذاشته و چیزی از خوب‌وبد زندگی نمی‌داند؛ اما خانواده برای او تصمیم دیگری گرفته است؛ پدر شمسیه، او را یک سال پیش به نامزدی مردی درآورده است که حالا می‌خواهد او را نکاح کرده و با خودش ببرد.

در یک سال گذشته، خانواده‌ی نامزد شمسیه، بارها برای نکاح‌کردن و بردنش آمده اند؛ اما او، هر بار با گریه‌وزاری خود را به دامن مادرش انداخته و خواسته که نگذارد او را از خانه و از خواهر و برادرش، جدا کند. مادر شمسیه، به سلام‌وطندار می‌گوید؛ تنگ‌دستی‌ای که از چندی به این سو دامن‌گیر این خانواده شده، او و شوهرش را وادار کرده که دختر شان را با این که هنوز خیلی کودک است، نامزد کنند.

سلام‌وطندار فارسی را در فیسبوک دنبال کنید

شمسیه، در حالی که ناخوشی از صدایش پیداست، می‌گوید: «مه رضایت نداشتم که مرَ به شوهر بتن؛ پدرومادرم هم مجبور بودند؛ هیچ چیز نداشتند و گشنه بودند.» او در حالی که خودش را گم کرده و هر لحظه، ترس جداشدن از خانه‌ی پدری و کودکی‌اش را دارد، ادامه می‌دهد: «می‌خواستم درس بخوانم و تحصیل بکنم؛ می‌خواهم پدرومادرم کمک کنند، تا مه خلاص شوم و درس بخوانم.»

ازدواج‌های اجباری و زیرسن، از دیر باز به این سو، در ولایت‌های مختلف افغانستان رواج داشته که فرهنگ حاکم در جامعه –برخورد شی‌گونه با دختران و زنان- و بی‌سوادی خانواده‌ها، به دوام آن کمک کرده است؛ روندی که بلندرفتن گراف ناداری در میان خانواده‌ها، به گسترده‌ترشدن آن کمک کرده است و به احتمال زیادی در روزها یا ماه‌های پیش رو، شمسیه را نیز به این سرنوشت عذاب‌آور دچار کند.

ناداری نه تنها شمسیه که دختران زیادی را در معرض ازدواج‌ اجباری و زیرسن قرار داده است. رویا، مادری از بلخ که چندی پیش دختر ۱۴ساله‌ی خود را به ازدواج داده، در حالی که در زمان مصاحبه با سلام‌وطندار، در کنار بستر کودک بیمارش در شفاخانه نشسته، می‌گوید که ناتوانی در درمان کودکش و فراهم‌کردن آب‌ونان برای خانواده، مجبورش کرده که دختر بزرگ‌ترش را بفروشد. او می‌گوید: «یک دختر دیگر من ۶ ساله است، موتر زده و فعلا در شفاخانه است و نمی‌توانم تداوی کنم و یک لک/۱۰۰ هزار افغانی قلین او را هم، به تداوی همین دخترکم مصرف کردم.»

همین گونه، بی‌بی مروه، زنی از ارزگان که سه دخترش را در حالی که هیچ یک راضی نبوده اند، عروس کرده‌، می‌گوید که ناداری مجبورش کرده‌ تا برای گرفتن پول طویانه، دخترانش را زیرسن به ازدواج بدهد. «یکی را به ۴۰ هزار فروختم، دیگری را به ۵۰ هزار و یکی را نیز به شصت هزار؛ به خاطری که گرسنه بودیم، چاره نداشتیم، یک دخترم به خاطر گرسنگی مرده و یک پسرم نیز، مرده است.»

تلاش برای رهایی از مردی که نمی‌خواست شوهرش باشد

در میان دخترانی که به جبر عروس شده اند، شماری از آن‌ها به دلیل خشونتی که در خانه‌ی شوهر با آن روبه‌رو بوده، تلاش کرده اند که خود را از این دام برهانند. مرضیه، یکی از این دختران، می‌گوید: «مه زیاد خرد بودم که مرَ دَ شوهر دادن؛ شوهر مه هم زیاد خرد بود، زیاد مره لت‌وکوب می‌کد. یک چند ماه بودیم، باز جدا شدیم. حالی بی‌سرنوشت، در خانه‌ی پدرم استم.»

با این که بیش‌تر دختران قربانی ازدواج‌ اجباری، می‌خواهند به رابطه‌ی شان پایان دهند؛ اما به این کار موفق نمی‌شوند. فرشته -نام مستعار- دختری که در بادغیس بدون رضایت خودش ازدواج کرده، می‌گوید؛ در یک سالی که از خانه‌ی پدرش جدا شده و به ناچار به زندگی با شوهرش محکوم است، روز خوشی را تجربه نکرده است. او که در ۱۵سالگی به ازدواج مجبور شده، می‌گوید: «می‌خواهم پیش پدرومادرم برم و در خانه‌ی خود ما باشم. این جا آزارم میتن؛ یک خسور و خشو دارم، برم میگن که برو گل‌کاری و سنگ‌کاری بکن.»

به‌ گفته‌ی مادر فرشته، او در اثر فشارهای کاکایش به این ازدواج ناچار شده است.

در حالی که یکی از شرایط اساسی ازدواج، رضایت هم‌زمان دختر و پسر است؛ اما همه‌ساله، دختران زیادی در افغانستان، بی آن که راضی باشند، مجبور می‌شوند به ازدواج با مردی که دوست ندارند، تن بدهند.

در همین حال، دخترانی که پس از نامزدی اجباری، خود را از این قید آزاد کرده اند، باورهای حاکم در میان خانواده‌ها، باعث شده که این آزادی، هم‌زمان با حس شادی برای آن‌ها، حس بیزاری جامعه در برابر آن‌ها را نیز به هم‌راه داشته باشد؛ یا در پایین‌ترین میزان این بیزاری، این دختران از چشم خانواده‌ و بستگان شان افتاده اند. انیسه -نام مستعار- از دخترانی است که همه‌روزه این حس را زندگی می‌کند. او، باشنده‌ی تخار و دختری آرام است. پس از این که پدرومادرش می‌میرند، برادر و زن‌برادرش، او را با فردی نامزد می‌کنند بی آن که با خودش در میان گذاشته باشند. انیسه، می‌گوید: «یک مقدار زمین میراثی که از والدینم به میراث مانده بود، او رَ فروختم به مبلغ ۳۰۰ هزار افغانی و خودم نامزدی را فسخ کردم و حالا هم در جامعه با نظریات منفی مردم مواجه هستم و در خانواده هم، هم‌راهم رفتار مناسب ندارند.»

در سوی دیگر، این ناهنجاری اجتماعی، پیامدهای زیان‌بار درازمدتی را برای جامعه نیز به هم‌راه دارد. به باور ضیاءالحق شمس، جامعه‌شناس، خانواده‌ای که در اثر ازدواج‌ زیرسن یا اجباری، شکل می‌گیرد، احتمال آن می‌رود که این فشار را بر فرزندان خود نیز وارد کنند؛ یا این که پیش از رسیدن به این دوره، دختری که به ازدواج اجباری ناچار شده، به فرار از منزل و خودکشی اقدام کند. او، می‌افزاید: «در نتیجه‌ی ازدواج اجباری، نظام تربیتی خانواده و در نهایت جامعه متأثر می‌شود، نظام ارتباطات متأثر می‌شود، همه‌ی این‌ها به این معناست که جامعه، به جامعه‌ی بیمار، جامعه‌ی بدبخت و جامعه‌ی ناخوشایندی تبدیل می‌شود.»

سلام‌وطندار فارسی را در تویتر دنبال کنید

هرچند حکومت کنونی، ازدواج‌ اجباری و زیرسن را منع قرار داده؛ اما در عمل، گامی برای پیش‌گیری آن برداشته نشده و هنوز، شمار زیادی از دختران در کشور قربانی این ناهنجاری اجتماعی-فرهنگی می‌شوند. بیش‌تر دختران قربانی ازدواج اجباری و زیرسن، با این که می‌خواهند خود را از این دام نجات دهند، اما به دلیل آگاهی‌نداشتن از حقوق شان و دست‌رسی‌نداشتن به خدمات حمایتی، راهی پیش روی شان نمی‌بینند.

با این حال، عبدالنافع تکور، سخن‌گوی وزارت امور داخله، می‌گوید: «نکاح اجباری به هیچ کس اجازه نیست و به هیچ کسی، اجازه نمی‌دهیم که با کسی یا با زنی، اجباری نکاح کند.»

این در حالی‌ است که نزدیک به چهار ماه پیش، سازمان «care in Afghanistan»، با نشر نتیجه‌ی نظرسنجی‌ای، اعلام کرده بود که ۱۲ درصد خانواده‌ها در افغانستان، گفته اند که مجبور بوده اند یک دختر زیرسن خود را به ازدواج بدهند؛ تا بتوانند برای دیگر اعضای خانواده، غذایی برای خوردن فراهم کنند.

مرتبط با این خبر:

به اشتراک بگذارید:
تحلیل‌های مرتبط

اخبار و گزارش‌های سلام وطن‌دار را از شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید: