در بیش از سه ماه اخیر، من شب و روز بدون وقفه در ولایت جنوبی هلمند در برابر حمله‌های شدید و خونین طالبان جنگیدم. با این‌که به کرار مورد حمله‌های طالبان قرار می‌گرفتیم، اما با وارد کردن تلفات سنگین آنان را وادار به عقب‌نشینی می‌کردیم.

زمانی‌که من برای در دست گرفتن فرماندهی نیروهای ویژۀ افغانستان به کابل فراخوانده شدم، دیگر خیلی دیر شده بود، زیرا طالبان پیش‌تر از آن وارد شهر شده بودند. من خسته، ناامید و ناراحت هستم.

رئیس جمهور بایدن هفته گذشته گفت که نیروهای آمریکایی نمی‌توانند جنگی را به پیش برده و در آن کشته شوند که نیروهای امنیتی افغانستان تمایلی به پیش‌برد آن ندارند.

این درست است که ارتش افغانستان انگیزۀ جنگیدن را از دست داده بود، اما دلیل آن احساس ترک همکاران آمریکایی و بی‌احترامی و بی‌وفایی‌هایی بود که در سخنان چند ماه اخیر جوبایدن بازتاب می‌یافت.

نیروهای ما بدون تقصیر نیست، آنان مشکلاتی داشتند، اما در نهایت ما دست از جنگ برداشتیم، زیرا همکاران خارجی ما پیش از آن همین کار را کرده بودند.

این‌که جوبایدن و مقام‌های غربی بدون ذکر دلیل‌های اصلی، نیروهای امنیتی افغان را مقصر سقوط می‌دانند، خیلی دردآور است. اختلافات سیاسی در کابل و واشنگتن سبب شد که توانایی ارتش در انجام فعالیت‌ها محدود شود.

از دست‌دادن پشتی‌بانی لوجیتسکی جنگی آمریکا که سال‌ها جریان داشت و کمبود رهنمایی واضح از سوی رهبران افغانستان و امریکا ما را زمین‌گیر کرد.

من یک جنرال سه ستاره در ارتش افغانستان استم. برای ۱۱ ماه به عنوان فرمانده قول اردوی ۲۱۵ میوند ۱۵ هزار نیرو را برای عملیات در برابر طالبان در جنوب غرب افغانستان رهبری کردم. ما صدها فرمانده و افسر را از دست دادیم، به همین دلیل همان طوری که خسته و ناامیدم، می‌خواهم با ارایۀ یک دیدگاه عملی از افتخارات ارتش دفاع کنم. من در پی مبرا کردن اشتباهات ارتش نیستم، اما واقعیت این است که بسیاری ما شجاعانه دفاع کردیم اما رهبری افغانستان و آمریکا ما را ناامید کرد.

دو هفته پیش در حالی‌که برای پس‌گیری شهر لشکرگاه با طالبان نبرد می‌کردیم، اشرف غنی مرا به عنوان فرمانده نیروهای ویژۀ ارتش افغانستان یا نخبه‌ترین جنگ‌جویان کشور منصوب کرد. روز ۱۵ ماه اگست با اکراه و بی‌میلی سربازانم ترک کرده و برای آماده‌گی جنگ به کابل آمدم، بی‌خبر از آن‌که وضعیت آن‌جا چقدر ناگوار است. غنی وظیفۀ تامین امنیت کابل را برایم داد، اما من هیچ فرصتی نیافتم؛ طالبان در حال ورود به شهر بودند و غنی از کشور فرار کرده بود.

این یک حس بزرگ خیانت است، فرار شتاب‌زده غنی، تلاش‌ها برای گفت‌وگوها با طالبان برای توافق در مورد یک حکومت موقت را به بن‌بست کشاند. تلاش‌هایی که می‌توانست ما را قادر سازد تا شهر را در کنترل داشته و روند خروج را درست مدیریت کنیم، اما در عوض هرج‌ومرج رخ داد و منجر به صحنه‌های ناامیدکننده در میدان هوایی کابل شد که همه آن را شاهد بودیم.

هرج‌ومرج پاسخی بود به گفته‌های روز ۱۶ آگست آقای بایدن که می‌گفت ارتش افغانستان فروپاشید حتا برخی اوقات بدون این‌که برای جنگ تلاش کند. اما ما تا آخر شجاعانه جنگیدیم. ما در ۲۰ سال اخیر ۶۶ هزار نیروی خود را از دست دادیم که این تعداد یک پنجم تعداد کل نیروهای‌مان بود.

پس چرا نیروهای امنیتی افغانستان فروپاشید؟ در پاسخ می‌توان سه مورد را ذکر کرد.

اول، توافق صلح دوحه میان دونالد ترامپ و طالبان در فبروری ۲۰۲۰ ما را محکوم به فنا کرد و تاریخ انقضایی را برای منافع آمریکا در منطقه مشخص کرد.

دوم، ما پشتی‌بانی لوجستیکی قراردادی‌های آمریکایی را از دست دادیم که برای عملیات‌های جنگی ما سرنوشت ساز بود.

سوم، فساد حکومت غنی که در رهبری نظامی نفوذ کرده بود نیروهای امنیتی را زمین‌گیر و زیر یک فشار جبران ناپذیر قرار داد.

توافق‌نامۀ ترامپ با طالبان با محدودکردن عملیات‌های تهاجمی برای نیروهای آمریکایی و متحدانش منجر به ایجاد وضعیت کنونی شد.

قوانین پشتی‌بانی هوایی آمریکا از نیروهای امنیتی افغانستان یک شبه تغییر کرد و به طالبان جسارت بخشید. آن‌ها احساس پیروزی می‌کردند و می‌دانستند که تنها منتظر خروج نیروهای آمریکایی باشند. پیش از این توافق، طالبان در هیچ نبردی پیروز نشده بودند و پس از این توافقنامه ما روزانه ده‌ها نیرو را از دست می‌دادیم.

با این وجود به نبرد ادامه دادیم، با این حال، رئیس‌جمهور بایدن در ماه آپریل بر پایبندی به توافقنامۀ آقای ترامپ تأکید و تاریخ خروج کامل را مشخص کرد که این شروعی بود برای از میان رفتن همه چیز.

نیروهای امنیتی افغانستان توسط آمریکایی‌ها آموزش دیدند و از مدل نظامی ایالات متحده مبتنی بر واحدهای شناسایی با تکنیک بسیار بالا و حملات هوایی پیروی می‌کردند.

وقتی پشتی‌بانی هوایی پایان یافت و مهمات تمام شد، برتری ما در برابر طالبان از میان رفت. پیمان‌کاران در طول جنگ بم‌افکن‌ها و هواپیمای حمل‌ونقل را حفظ کردند، اما در ماه جولای اکثر از ۱۷ هزار پیمان‌کار حمایت‌کننده ما افغانستان را ترک کرده بودند. یک مشکل فنی حالا به این معنی است که -یک هواپیمای بلک‌هاک، یک واسطۀ سی-۱۳۰ و یک پهپاد نظارتی – زمین‌گیر خواهد شد.

پیمان‌کاران هم‌چنان نرم‌افزارهای تخصصی و سیستم تسلیحاتی را با خود بردند، آن‌ها سیستم دفاع موشکی چرخبال‌های ما را به‌گونۀ فزیکی از بین بردند. دست‌رسی به نرم‌افزاری که برای ردیابی وسایط، سلاح‌ها و کارمندان نیاز بود نیز ناپدید شد.

در حالی‌که ما ظرفیت‌های هوایی و لیزری را از دست داده بودیم، طالبان با تک تیراندارها و بمب‌های دست‌ساز می‌جنگیدند. از آن‌جایی که ما نمی‌توانستیم بدون چرخبال به پایگاه‌ها تدارکات بفرستیم، نیروها با کمبود ابزار جنگی روبه‌رو شدند، طالبان بسیاری از پایگاه‌ها را تصرف کردند و در برخی جاها واحدها به‌گونۀ کامل به طالبان واگذار شد.

خروج کامل و شتاب‌زدۀ بایدن تنها وضعیت را بدتر کرد، او تمام شرایط موجود را نادیده گرفت، طالبان یک تاریخ پایان محکمی از سوی آمریکا داشتند به همین دلیل هر اقدامی که می‌کردند، از تلافی‌ نظامی این اقدامات‌شان از سوی آمریکا هراسی نداشتند، زیرا آنان رغبت نداشتن آمریکایی‌ها برای تلافی را احساس می‌کردند.

این بود که طالبان به قدرت گرفتن ادامه دادند و من و سربازانم در ماه جولای و هفته اول اگست روزانه هفت موتر بمب‌گذاری‌شدۀ طالبان را در ولایت هلمند تاب می‌آوردیم و همچنان مقاومت می‌کردیم.

من نمی‌توانم عامل سوم را نادیده بگیرم؛ چون آمریکایی‌ها می‌توانستند کارهای بسیاری را در مورد فساد مستندی که دولت و ارتش را خراب کرده بود انجام دهند. این واقعن تراژیدی ملی ما است، بسیاری از رهبران به شمول رهبران ارتش به اساس روابط شخصی‌شان استخدام شده بودند نه براساس شایسته‌گی.

این انتصابات تاثیرات مخربی بر ارتش ملی داشت، زیرا آنان فاقد تجربۀ نظامی بودند که بتوانند موثر واقع شوند و اعتماد سربازان در میدان جنگ را حاصل کنند. در نتیجۀ کم‌کاری در تخصیص منابع، اختلال در تهیه مواد غذایی و سوخت، روحیۀ سربازان را از میان رفت.

آخرین روزهای نبرد سورئال بود، در حالی که ما درگیر نبرد شدید با طالبان بودیم، هواپیماهای جنگندۀ آمریکایی بر فراز آسمان می‌چرخید و جنگ را نظاره می‌کرد. احساس به حال‌خود گذاشته‌شدن و خیانت از پیلوت‌های آمریکای به ما منتقل می‌شد.

سربازانم که از شلیک طالبان به ستوه آمده بودند، وقتی صدای هواپیما را می‌شنیدند، می‌پرسیدند چرا آن‍‌ها کمک هوایی نمی‌کنند. روحیه از بین رفته بود و سربازان در سراسر کشور از جنگ دست کشیده بودند. ما با نبردهای سخت لشکرگاه را حفظ کردیم، اما با سقوط بقیه کشور، ما از پشتی‌بانی بی‌بهره شدیم و در نهایت پایگاه را واگذار کردیم.

سربازان من حتا پس از آمدن من به کابل جنگ را ادامه دادند، اما جزو آخرین کسانی بودند که پس از سقوط کابل سلاح‌های خود را زمین گذاشتند. رهبران و سیاست‌مداران به ما خیانت کردند.

این تنها جنگ افغانستان نبود، یک جنگ بین‌المللی بود که ارتش شمار زیادی از کشورها در آن دخیل بودند. پیش‌برد چنین جنگی برای یک ارتش ناممکن بود. این یک شکست نظامی بود که از شکست سیاسی نشأت می‌گرفت.

منبع: نیویارک تایمز

مرتبط با این خبر:

به اشتراک بگذارید:
تحلیل‌های مرتبط

اخبار و گزارش‌های سلام وطن‌دار را از شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید: