حکومت و حکومت‌داری امروز دیگر تنها به معنای حکم‌راندن بر یک سرزمین نیست؛ بل حکومت به معنای مدرن کلمه، به ارائه‌ی خدمات در خور افکار عمومی و رضایت شهروندان گره خورده است. در افغانستان اما تجربه‌ی حکومت‌ و حکومت‌داری با فرازونشیب‌های زیادی هم‌راه بوده است؛ تا جایی که همه‌ی حکومت‌ها از شاهی مطلقه تا جمهوری داوودخان و از حکومت دموکراتیک خلق تا حکومت مجاهدین، از امارت اسلامی تا جمهوری اسلامی که ترکیبی از ارزش‌های لیبرال و هنجارهای اسلامی بود، دچار فروپاشی شده است. برای روشن‌شدن این که چرا حکومت‌ها در افغانستان دچار فروپاشی می‌شود و کدام نوع حکومت می‌تواند برای افغانستان کارا باشد، با دکتر رمضان بشردوست، استاد حقوق و علوم سیاسی و نماینده‌ی پیشین مردم کابل در مجلس نمایندگان، گفت‌وگویی انجام داده‌ایم.

پرسش: اگر ما نظم «پساوستفالیا» را در نظر بگیریم، حکومت‌داری به‌ عنوان فرایندی که فلسفه‌ی وجودی آن ارائه‌ی خدمات به جامعه است، چه تحولی را پشت سر گذاشته است؟

پاسخ: پیش از این‌ که ما حکومت‌داری خوب داشته باشیم، باید متوجه باشیم که مثلاً من در پوهنتون/دانش‌گاه فرانسه حقوق و علوم سیاسی را خواندم و کلمه‌ی حکومت‌داری خوب یا بد در ذهن کس خطور نمی‌کرد؛ به‌ خاطری که تصور نمی‌شد ما حکومت‌داری بد داشته باشیم. در کشورهای غربی، حکومت در ذات خود باید خوب باشد و به خاطر خوب‌بودنش است که حمایت مردم را دارد؛ چون از مردم است، نمی‌تواند حکومت بد باشد؛ اما در افغانستان نه تنها موضوع مطرح است، بل که موضوع حاد هم است و در زمان جمهوری بعضی نهادها بودند که در این رابطه گزارش تهیه می‌کردند و بودجه داشتند و زمان‌بندی می‌کردند؛ اما برخورد علمی از نظر من نمی‌شد. توقع داشتند که حکومت «ع» و «غ» [این جا هدف حکومت محمداشرف غنی و عبدالله عبدالله است] حکومت‌داری خوب باشد؛ در حالی ‌که این غیرممکن است. مثل این که شما از آب بخواهید آتش باشد و از آتش بخواهید آب باشد.

پرسش: حالا عصر جهانی‌شدن است که همه‌ی موضوعات و مفاهیم را متحول کرده و وابستگی‌های متقابلی که میان واحدهای سیاسی در نظام بین‌الملل وجود دارد، حکومت‌داری در این عصر به ‌چه معنا است؟

پاسخ: به این عقیده هستم که دنیا درست است دهکده است؛ اما در این دهکده، بعضی‌ها بیرون از ده است؛ یعنی د‌هکده یک قلعه‌ی بزرگ و  فولادی است که دروازه‌های زرهی دارد. کسانی که حاکم بر این قلعه و ده استند، بعضی‌ها را نمی‌گذارند داخل ده شوند. ما که بیرون از دروازه و قلعه هستیم، خود را بچسبانیم که ما جزء این دهکده هستیم؛ نه در حالی که خودت را قبول ندارند جزو دهکده باشید. در کشورهای جهان سوم و در کشورهایی مثل افغانستان، ما باید یک حکومتی بسازیم، بدون این که از خود بپرسیم که در  این دهکده چه می‌گذرد. به ‌نظر من، تمرکز کنیم روی تبع و شهروند کشور خود؛ بدون این که بپرسیم کشورهای منطقه و جهان چه می‌گویند؛ بدون این که از خود بپرسیم، سازمان ملل متحد و نهادهای بین‌المللی چه می‌گویند. فقط یک معیار داشته باشد، از نظر من در افغانستان معیارش رضای خدا و رضای مردم و در کشورهایی که عقیده به خدا ندارند، رضای مردم باشد.

پرسش: جهانی‌شدن یک پروژه‌ی غربی است یا پروسه‌‌ای که همه‌ی مرزهای جغرافیایی را درنوردیده است؟

پاسخ: نکته‌ای که بسیار مهم است به نظر من، این است که مهم نیست که این پروژه و ابتکار و پروسه، غربی است، شرقی است، شمالی است یا جنوبی؛ دید یک کافر است یا بوت‌پرست. با این ترازو اگر ما به دنیای علم و فکر وارد شویم، ما بازنده استیم. به‌ خاطر این‌که در دنیای علم، ترازویی به ‌نام قوم، مذهب، شرقی و غربی وجود ندارد. این اشتباه است که ما می‌بینیم بعضی‌ها وقتی از دمکراسی صحبت می‌کنیم، می‌گویند دمکراسی آمریکایی است من نمی‌خواهم؛ در حالی‌ که اگر از این پرسان کنید، امریکا چه وقت دمکراسی را ساخته و چند وقت است که امریکا وجود دارد، نمی‌فهمد. امریکا تمام تاریخش ۳۰۰ سال است قبل از او، یک مستعمره‌ی انگلستان بود. این را نمی‌فهمد که دمکراسی، فکری است از یونان باستان کسی به ‌نام ارسطو که خود او را کشتند یا سقراط را. این ‌نوع برخورد اشتباه محض است که جهانی‌شدن برنامه‌ی غرب باشد. مشکلی که ما داریم، این است که دقیقاً با ید شرایط بالاشدن از این دیوار و داخل‌شدن به درون را داشته باشیم و ما شرایطش را نداریم به ‌خاطر این‌ که بیرون ماندیم.

پرسش: شما هم تجربه عملی در ساختار حکومت دارید و هم تجربه تیوری به ‌دلیل تحصیل در بهترین دانش‌گاه اروپا. از دولت-ملت چه تعریفی وجود دارد؟

پاسخ: دولت از دید مکتب فرانسه‌ای‌ها یک تعریف دارد و از دید مکتب آلمان‌ها یک تعریف دیگر دارد که استادان ما، هر دو تعریف را توضیح می‌دادند. در فرانسه، معمولاً ملت به جمعی از افراد گفته می‌شود که معیار شان اشتراک فرهنگی است، اشتراک ارزش‌ها و اشتراک تاریخی است؛ اما تعریف مکتب آلمانی از ملت، این است که افردای که خون و نژاد مشترک دارند. من به این عقیده استم که نیاز نیست ما ملت داشته باشیم و ارزش‌های مشترک فرهنگی ایجاد کنیم؛ یا از یک خون باشیم تا یک ملت شویم. من عقیده‌ام این است که کافیست ما یک شهروند باشیم، مثل یک شهروند کار کنیم تا یک دولت بسازیم. ممکن است تاریخ مشترک نداشته باشیم، نژاد مشترک نداشته باشیم؛ حتا ارزش‌های مشترک؛ مثلاً در فرانسه یک حزب است به‌ نام جبهه‌ی ملی، که شدیداً ضد خارجی‌ها است. این حزب عقیده‌ا‌ی به اعلامیه جهانی حقوق ‌بشر که از انقلاب فرانسه گرفته شده، ندارد. چیزی که آیینه‌ی فرانسه در دنیا است؛ آزادی، برابری و برادری، آن‌ها عقیده ندارند که ارزش مشترک کل فرانسه است. دولت معمولاً از نظر علمی، ارگانی است که هم زمین را در کنترل دارد، هم یک جمعیت را و هم یک ساختار سیاسی دارد. ساختار سیاسی امروز، تقریباً کاپی‌شده از ساختار سیاسی دنیای غرب حتا در روی کاغذ، تفکیک قوا باید باشد.

پرسش: در جهان سوم ما با تجربه‌ی ناقص حکومت‌داری مواجه استیم؛ چه ویژگی‌هایی در جهان سوم باعث شده که حکومت‌ها و ساختار سیاسی در آن، با فروپاشی روبه‌رو می‌شود؟

پاسخ: اولین مشکل این است که ما حکومت را اگر به معنای علمی، سیاسی و منطقی در نظر بگیریم، نداریم. مثلاً حکومت افغانستان، چهار وزارت‌خانه است که عین وظیفه را دارند. چرا، این وزارت‌خانه‌ها ساخته شد که یک قوم، یک تنظیم را پاداش بدهد. من خوب یادم است که وزیر پلان بودم در اوایل حکومت کرزی. آقای کرزی یک کمیته‌ی تغییر ساختار حکومت تعیین کرد: در رأسش آقای امین ارسلان بود که در آن زمان، معاون رییس‌جمهور بود و رییس کمیسیون اصلاحات اداری و خدمات ملکی، من عضوش بودم به ‌عنوان وزیر پلان، اشرف‌غنی عضوش بود، به‌ عنوان وزیر مالیه و آقای عبدالله به ‌عنوان وزیر خارجه و آقای امین فرهنگ، وزیر بازسازی. ما تقریباً یک ماه در وزارت خارجه گفت‌وگو داشتیم. من پیشنهادم این بود که دروازه‌ی وزارت‌خانه، باید داشته باشیم. آن زمان ۲۸ یا ۲۷ وزارت‌خانه بود. دیگران به این باور بودند که ۲۲ وزارت‌خانه؛ بلاخره به رأی گذاشتند و آن‌ها اکثریت بود. رفتیم نتیجه‌اش را با آقای کرزی معرفی کنیم. ۱۰ شب بود در ارگ. آقای امین ارسلان گزارش داد که آقای بشردوست می‌گوید که ۱۲ وزارت اما این در اقلیت است و ما می‌گوییم ۲۲ وزارت و این تصمیم کمیته است. آقای کرزی گفت کدام وزارت‌خانه حذف شود. آقای ارسلان می‌گفت، مثلا وزارت انکشاف دهات. کرزی می‌گفت که این وزارت به فلان قوم داده ‌شده و اگر این وزارت‌خانه را حذف کنیم، آن قوم جدا می‌شود و از بدنه‌ی حکومت می‌افتد و این نمی‌شود. هر وزارتی را که می‌گفتیم، به یک قوم و تنظیم داده شده بود. من قهرم آمد گفتم رییس صاحب اگر نمی‌خواستی، چرا یک ماه هزینه کردی و تیل موتر مصرف شد. یکی از چیزهایی که من همیشه به ‌طالبان در رسانه‌ها گفتیم، این‌ها به همان چوکی‌هایی نشستند که به ‌قول این‌ها اشغال‌گرها ساخته بود.

پرسش: چه عواملی باعث شده که حکومت‌ها در افغانستان با فروپاشی روبه‌رو می‌شوند؟

پاسخ: ظاهراً دلیلش که همیشه مطرح می‌شود، تعداد نخبگان ما فکر می‌کردند که شاهی مشروطه، بهتر از شاهی مطلقه است. این‌ها به این عقیده بودند که شاهی مطلقه استبداد است و دکتاتوری است و شاهی مشروطه بیاوریم، افغانستان گل‌وگلزار می‌شود. امان‌الله‌ خان به ‌عنوان سردم‌دار مشروطیت، به ‌قدرت رسید. بعد تعدادی پیدا شد و گفتند که شاهی چه مشروطه و چه مطلقه، خراب است. ما باید جمهوری بیاوریم که داوودخان این پرچم را بالا کرد. بعد نخبگانی پیدا شد که گفت نه، زمانی افغانستان گل‌وگلزار می‌شود که جمهوری دمکراتیک به وجود بیاید که این را حزب دمکراتیک خلق به وجود آورد. بعد تعدادی پیدا شدند و گفتند که زمانی افغانستان بهشت می‌شود که حکومت اسلامی بیاید. بعد تعدای آمدند گفتند باید جمهوری اسلامی بیاید، با معیارهای اسلامی و غربی که کرزی و ع و غ به وجود آورد. بعد گفتند که افغانستان آباد و بهشت روی زمین می‌شود که امارت بیاید و فعلاً ما استیم. این دلایل ظاهری‌اش است به نظر من. دلایل واقعی این است که نخبگان ما هیچ‌وقت به شاهی مشروطه عقیده نداشتند. همان امان‌الله ‌خان که سردم‌دار شاهی مشروطه بود، می‌گویند برای هدف خود پدرش را قربانی کرد. وقتی امان‌الله ‌خان به‌ قدرت می‌رسد، بیش‌تر از پدرش قدرت را مطلقه‌تر می‌کند. وقتی جمهوری مطرح می‌شود، داوودخان، ما می‌بینیم که هیچ عقیده به مردم‌سالاری ندارد و جمهوری یعنی مردم‌سالاری. یک لوی‌جرگه تقلبی دایر می‌کند. داوودخان می‌گوید من نمی‌خواهم من کاندیدا نیستم؛ اما کل جرگه را طوری عیار کرده که به ‌جز داوودخان کسی کاندید نشود. بعد از او دیدیم که جمهوری دموکراتیک آمد، جمهوری که سه‌ماه هم‌دیگر را قبول نکردند. من به ‌خاطر دارم که یکی از کلان‌های این‌ها در شورای وزیران مطرح کرده بود، می‌گفت بشردوست صاحب زمانی که کودتا پیروز شدیم، اولین جلسه‌ای که شورای انقلاب دایر شد، من وقتی رفتم به این فکر بودم که از مشکل حاد شروع می‌کنیم. می‌گوید که جلسه که شروع شد، جنگ سر تقسیم چوکی. چه جهادی‌ها که آمدند از عدالت اسلامی حرف می‌زدند و از خلافت عمر حرف می‌زدند و هیچ‌ کدام‌ شان به این عقیده نداشتند. نخبگان ما به دو چیز عقیده دارند در طول تاریخ که تجربه کردیم؛ به جیب و چوکی‌ شان.

پرسش: هر حکومتی در افغانستان می‌گوید نسخه‌ی ما بهترین است و حالا امارت اسلامی. به ‌نظر شما بهترین فرم کارا برای حکومت در افغانستان چیست؟

پاسخ: هیچ ‌شکلی خوب نیست و هیچ ‌شکلی بهتر نیست. دقیقاً نخبگان ‌ما که صفات بزرگش این است که همان ‌طوری ‌که گفتیم، می‌گفت از شاهی مطلقه برآییم و شاهی مشروطه شود، افغانستان گل‌وگلزار می‌شود که نشد. از شاهی به جمهوری بیاییم که گل و گلزار می‌شود که نشد. از پارلمان‌تاریزم برویم به ریاست‌جمهوری، خوب می‌شود و این دوران ظاهرشاه همی قسم بود و کرزی، ع و غ ریاستی شد و اگر ما از ریاست به فدرالیزم برویم افغانستان گل‌وگل‌زار می‌شود. نه! من به این عقیده هستم ما مثلاً پاکستان را داریم که فدرالیزم است، آلمان را هم داریم که فدرالیزم است و قابل مقایسه نیست. امریکا ریاست‌جمهوری‌ است، انگلیس شاهی است، انگلستان حتا قانون اساسی کتبی ندارد. در این کشورها، مردم‌ شان آرام و آباد و راضی استند. یا مثلا آلمان فدرالیزم است. بنا بر این، به نظر من، آزادی، آبادی، پیش‌رفت، عدالت و آرامش یک ‌کشور، ربطی با سیستم و شکل حکومت‌داری ندارد. بعضی‌ها می‌گویند که افغانستان فدارالی شود؛ حتا در زمان ع و غ ما ابر فدرالیزم بودیم. حال در امریکا فدرالیزم است؛ اما سیاست مالی و سیاسی خارجی و پرچم مشترک در واشنگتن تأیید می‌شود. وقتی در واشنگتن تصمیم گرفته می‌شود، کالفرنیا نمی‌تواند از این تصمیم تمرد کند. در این‌ جا ما ابرفدرالیزم داشتیم، به خاطری که والی و حتا ولسوال وقتی کرزی و ع و غ در قدرت بود، وقتی فرمان کرزی می‌رفت، اگه او نفر فهیم بود، در همو ولسوالی و ولایت خود آن را دور می‌انداخت؛ یا نفر محقق بود یا نفر غیرمستقیم از حزب اسلامی که این‌‌ها همه در قدرت بودند. ما ساختار سوپر غیرمتمرکز را داشتیم؛ اما دیدیم نتیجه نداد. من به این عقیده استم، هر شکلی که در افغانستان باشد و اگر قدرت به دست این نخبگان باشد، این‌ها بهشت را به جهنم تبدیل می‌کنند؛ یعنی ما فدرالی داشته باشیم، یا جمهوری اسلامی، یا امارت اسلامی، یا شاهی مشروطه باشد، حکومت را به ‌دست بشردوست که بدهید، سرنوشت این مردم خراب می‌شود. به خاطری که نخبگان منافع شخصی‌ شان را در اولویت قرار می‌دهند. ما باید نخبگان سیاسی داشته باشیم که منافع مردم را بهتر از چوکی و قدرت بدانند و جان خود را قربان کنند. ما رهبران افغانستان را می‌بینیم که قومی را به‌خاطر یک چوکی مدیریت می‌فروشد و حتا مذهب و دین را.

پرسش: بارها مقام‌های امارت اسلامی گفتند که ما را مردم افغانستان استقبال کرده اند و خواسته اند؛ یعنی حکومت از مسیر نظامی‌گری به ‌دست نیامده، بل که بر اساس اراده‌ی مردم به‌ قدرت رسیده اند. شما چه فکر می‌کنید؛ امارت اسلامی برآمده از اراده‌ی مردم است که در دو سال گذشته بر جغرافیای افغانستان حکم می‌رانند؟

پاسخ: نکته‌ی اول این است که هر حکومتی در افغانستان آمده، همین حرف را می‌زند و همین حرف را زده است؛ هر حکومتی از زمان احمدشاه درانی که بگیریم یعنی از ۱۷۴۷ تا اکنون هر حکومت که آمده، گفته من مظهر مردم استم، نماینده‌ی مردم هستم، مردم از ما حمایت می‌کنند و ما به‌ خاطر مردم این کار را کردیم؛ اما هیچ‌ گاه در افغانستان یک انتخابات آزاد، عادلانه و شفاف نبوده، هیچ ‌گاه همان سیستم، دست‌گاه و انستیتیوت علمی نظرسنجی ما در افغانستان نداشتیم که واقعاً نشان بدهد که واقعیت چیست. در کشورهای غربی یک انتخابات است که واقعاً نشان می‌دهد که موضوع سیاه است یا سفید. اگر انتخابات نمی‌باشد، انستیتیوت خوب نظرسنجی وجود دارد و این  با نظرسنجی خود با یک فیصد تفاوت وضعیت را بیان می‌کند و حتا رییس‌جمهور آینده را با یک نظرسنجی پیش‌بینی می‌کنند. حالا متأسفانه در همان ‌کشورهای غربی هم انستیتیوت‌های نظرسنجی را هم تخریب کردند، یا بعضی ‌شان را تمویل می‌کنند، یا خود شان ساختند و غیرمستقیم آن‌ها را تمویل می‌کنند و آن‌ها هم واقعیت‌ها را نمی‌گویند و علمی کار نمی‌کنند و بی‌طرف نیستند. به نظر من، هر حکومتی که به زور قدرت را بگیرد. چه توسط کودتا، چه توسط جنگ، چه توسط جهاد و چه توسط حمایت قدرت‌های خارجی، نمی‌توانند بگویند که ما از مردم استیم. به خاطری‌که در اول کل مردم افغانستان سلاح نداشتند، عقیده به جهاد نداشتند، کل مردم افغانستان با عقاید و افکار شان آشنا نبودند؛ بنا بر این، جنگیدن با یک ‌نیروی خارجی، معیار حکومت‌داری نمی‌شود. این‌ها اشتباه می‌کنند و همه‌پرسی صورت نگرفته و انتخابات صورت نگرفته است. من هم می‌توانم ادعا کنم که به‌ نمایندگی از مردم حرف می‌زنم. فاجعه‌ا‌ی که در افغانستان ما داشتیم، این ‌که حکومت‌ها مؤقت بوده و دوا‌م‌دار نبوده و زود به زباله‌دانی تاریخ سپرده شده؛ به خاطر این بوده که هیچ‌ رییس‌جمهور و هیچ ‌پاشاه از بین مردم نبوده و مردم هم، همیشه نظاره‌گر بوده اند. هر حکومتی که در افغانستان آمده، مردم مانع کارشان نشده است. مردم در اوایل، چک چک کردند و گاهاً حمایت کردند؛ اما وقتی دیدند که کار نمی‌کنند، مردم حمایت نکرده اند. اگر تاریخ را ببینیم، هیچ‌گاه مردم به ‌گونه‌ی میلیونی به سرک نریخته اند که بگویند که ما در برابر مداخله‌ی داخلی و خارجی از این حکومت حمایت می‌کنیم و این فرهنگ را مردم ما ندارند. من به این آرزو استم که یک بچه یا یک دختر از هر قوم و مردمی که است، با ۵۰ جمع ۱ و با رأی و انتخابات وارد ارگ شود و با رأی مردم با شفافیت و عدالت. این انتخابات با بودجه‌ی داخلی مردم تأمین شود و در آن ‌صورت هیچ قلدری نمی‌تواند این فرد را از ارگ بیرون کند.

پرسش: یک ‌سری کشیدگی‌های سیاسی و یک سری شکاف‌ها میان امارت اسلامی و مردم وجود دارد که بعضی رهبران امارت اسلامی در سخنان خود تأکید می‌کنند. حالا چه کاری صورت ‌بگیرد تا این شکاف بین مردم و امارت اسلامی از بین برود؟

پاسخ: نکته‌ی اول این است که شفافیت بین‌المللی که مقر آن در آلمان است، از شفاف‌ترین حکومت‌ها فهرستی را شریک می‌کرد که در آن، افغانستان متأسفانه در فهرست فاسد‌ترین حکومت‌ها بود؛ ولی با گزارشی که در سال گذشته منتشر شد، افغانستان ۲۵ فیصد بهتر شده نه بیش‌تر از آن؛ حتا در گزارش آن‌ها که به ملت‌ دادند یا دولت به ملت، بعضی رهبران آن‌ها گفتند که ما تعداد افراد را به خاطر فساد برکنار کردیم، یا به محکمه معرفی کردیم دقیقاً مانند سیستم جمهوری؛ اما پی‌گیر نبودند که آیا واقعاً آنان مجازات شدند یاهم نه. چند روز قبل، در جایی یکی از هم‌وطنان، برایم گفت که برای گرفتن تذکره ۱۰ ‌هزار افغانی پرداختم. من گفتم چرا این مقدار پول را دادی، گفت او شخص در خارج است؛ در حالی‌ که این خلاف قانون است و باید شخص خودش می‌آمد و بایو‌متریک می‌شد و مردم از این فساد شکایت دارند. امارت اسلامی باید متوجه این موضوع باشد؛ زمانی ‎که با مردم عام صحبت می‌کنم بیش‌تر شان متأسفانه شکایت دارند. این بحث جدا است که امارت واقعاً می‌خواهد به ملت خدمت کند، یا هم به خاطر حکومت‌داری آمده است. من را خواستند و گفتم شما برای حکومت‌داری آمدید، یا خدمت به مردم؛ اگر امارت واقعاً برای حکومت‌داری آمده، این‌ها باید یک ساختار سیاسی یک حکومت علمی و منطقی بسازند.

پرسش: حالا امارت اسلامی به عنوان یک نظام جدید و نوپا، چه اقداماتی را باید روی دست بگیرد تا باعث ایجاد تحول در روابط داخلی و خارجی‌اش شود؟

پاسخ: قانون اساسی اولویت نیست و هیچ اهمیت ندارد. به طور مثال: در پارلمان قانون مبارزه با فساد اداری را تصویب کردیم که تقریباً ۳۰۰ ورق بود و در هر وزارت‌خانه یک معین داشتیم؛ اما کشت مواد مخدر، ۹۳ درصد در کشور افزایش پیدا کرد. توسط یک فرمان شفاهی آخوندزاده که صادر شد، آن‌ها توانستند ۲۰ درصد این رقم را کاهش دهند؛ حتا گزارش‌گران بی‌بی‌سی چند مدت قبل گزارش نشر کردند و گفتند که ما می‌دیدم که در دوره‌ی جمهوری در هلمند مواد مخدر  وجود داشت و کشت می‌شد؛ اما حالا در حویلی هم نیست. به نظر من، اولویت این است که این‌ها باید ساختار حکومتی و منطقی بسازند و در رأس آن افراد متخصص را قرار بدهند. اگر این‌ها قانون اساسی هم تدوین کنند، مانند ایرانیان کاپی از قانون اساسی غرب می‌باشد؛ اما به عمل معنا ندارد مانند شورای نخبگان، شورای تشخیص مصلحت نظام، شورای انقلاب و شورای نگه‌دار. اهل تشیع اهل تسنن، باید یک اسلام و ساختار اسلامی مبتنی به نیازهای مردم باشد. …. واقعیت این است که ما از اسلام عمر دور هستیم و یا ایرانیان از اسلام علی، خیلی دور اند. این‌ها با شهروندان خود شان، غیراسلامی برخورد می‌کنند؛ در حالی‌ که حکومت ایران، ادعا می‌کند که حکومت همه‌شمول بسازید؛ اما خود شان اسلام همه‌شمول را پیاده نمی‌کنند و حتا به سنی‌ها اجازه‌ی ساخت یک مسجد را نمی‌دهند و این‌ها، اولاً از نظر علمی یک میکانیزم علمی تعریف کنند بعد عمل کنند. این‌ها گفتند امیرالمؤمنین ما محمد عمر است و این فرد، توسط یک شورا تعیین شد و در این شورا هزاران مولوی وجود داشتند؛ پس این جا سئوال این است که این امیر، دقیقاً کدام معیارها را داشته باشد؟ دوم این که از کدام کشور و شاخص‌ها باشد؟ به طور مثال: از افغانستان باشد این اسلامی نشد؛ اگر از افغانستان باشد، چه ویژگی‌ها را داشته باشد. یک زمانی به امارت اسلامی می‌گفتیم که قانون اساسی بسازید، می‌گفتند قرآن قانون اساسی است؛ اما فعلاً این‌ها می‌گویند که یک کمیته ساختیم و این قانون اساسی را می‌سازد.

پرسش: دو سال است که امارت اسلامی حاکمیت می‌کند و تلاش‌هایی در منطقه و جهان برای به‌رسمیت‌شناحتن امارت صورت گرفته؛ حتا بعضی دولت‌ها سفارت‌خانه‌ها را به این‌ها واگذار کردند و بعضی دولت‌هایی که سفارت‌خانه‌ها را واگذار نکردند، به نحوی با این‌ها ارتباط دارند؛ با آن هم، امارت اسلامی به رسمیت شناخته نمی‌شود. چه فکر می‌کنید مانع اساسی در چیست؟

پاسخ: مانع اساسی برعکس چیزی که فکر می‌کنم، قانون اساسی است، حقوق بشر است، محدودیت‌ها بر زنان است، حکومت ‌شان همه‌شمول نیست. خارجی‌ها چهار قوم را نام می‌گیرند تا در کابینه باشند: تاجیک، پشتون، اوزبیک و هزاره، نه قوم‌های دیگر؛ در حالی که باید قوم‌های دیگر هم در ساختار حکومت باشند؛ اما مشکل این نیست. مشکل اساسی این است که کشورهای منطقه و جهان، به نفع ‌شان نیست تا این‌ها را به رسمیت بشناسند؛ به‌ طور مثال اگر ایران، این‌ها را به‌ رسمیت بشناسد، دیگر بالای این‌ها زورگویی نمی‌توانند و فعلاً هر امتیازی که ایران بخواهد از امارت اسلامی می‌گیرد؛ چون این‌ها آسیب‌پذیر ‌اند. پاکستان همین ‌طور و روسیه نیز، همین ‌شکل. شما می‌دانید وقتی که این‌ها معادن را استخراج می‌کردند، خیلی خوش‌حال شدم که بعد از مدت‌ها به بار اول معدن را رسمی استخراج می‌کنیم؛ اما ترس من این است که این‌ها به ‌جای استخراج، حراج نکنند؛ چون هیچ‌ شرکت بین‌المللی معتبر دارای تجربه‌ی عالی وجود ندارد. مانند عربستان در سال‌هایی که وضع خوب اقتصادی نداشت و این شرکت‌های بزرگ هیچ ‌گاه در این داوطلبی‌ها اشتراک نمی‌کنند و اعتبار خود را از بین نمی‌برند. در این داوطلبی هم شرکت‌های افغانستان شرکت می کند و من فکر می‌کنم که افقط در عمل این‌ها را به رسمیت شناختند در علمی و قانونی نشناختند؛ چون این‎‌ها، می‌خواهند همیشه از نقطه‌ی ضعف امارت اسلامی استفاده بکنند.

به اشتراک بگذارید:
تحلیل‌های مرتبط

اخبار و گزارش‌های سلام وطن‌دار را از شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید: