این روزها، در کوچههای گردآلود کابل و دیگر شهرهای بزرگ کشور، خبری از سروصدای شاد کودکان و هیجان پایان سال آموزشی نیست. سال آموزشی به پایان رسیده است؛ اما دختران صنف ششم با بغضی در گلو و ناامیدی در چشمان شان به مکتب و کتابهای شان خیره شده اند؛ گویی میدانند دیگر فرصتی برای نوشتن و آموختن نخواهند داشت.
سمیه و ۱۲ دختر دیگر که امسال صنف ششم را تکمیل کرده اند و در این گزارش با آنان گفتوگو شده است، بیشتر از هر زمان دیگری غرق در نگرانی و ناامیدی اند. سمیه که در میان همصنفانش مقام نخست را به دست آورده؛ اما این مقام به جای شادی و نشاط، فقط بار سنگینی از نگرانی به او به همراه داشته است. او و همصنفانش، در حیاط کوچک مکتب جمع شده اند؛ چشمان بیروح شان به آیندهای تاریک مینگرد.
سمیه، میگوید: «من بسیار حس بد دارم حتا در امتحانها نمیتوانم درسهای خود را بخوانم. امسال ما که درس خواندیم، نمیفهمم بعد از این چه قسم درسهای خود را ادامه بدهم. من میخواستم در آینده داکتر/پزشک شوم؛ حالا دیگر نمیتوانم شوم.»
مژده، دیگر دانشآموز ممتاز مکتب که امسال صنف ششم را تکمیل کرده است، اشکهایش را پنهان نمیکند. او با صدای گرفته میگوید: «متأسفانه که اصلاً به ما امید نیست که یک فرد موفق در جامعهی خود باشیم و بتوانیم کشور خود را آباد کنیم. من میخواستم در آینده یک ژورنالیست موفق باشم. فکر نمیکنم که دیگر دروازههای مکتبها به روی ما باز شود و به آرزوهای خود برسیم.»
چهرههای خسته و صدای بغضآلود دختران، تصویر نسل گمشدهای است که حق آموزش شان از آنها گرفته شده است؛ نسلی که در سایهی محرومیت رشد میکند و مجبور است در برابر آرزوهای شان سکوت کند.
حسینه و نجمیه که تا صنف پنجم با علاقه به درسهای شان ادامه میدادند، حالا دیگر انگیزهای برای بازکردن کتابهای شان ندارند.
سلاموطندار را در تلگرام دنبال کنید
حسینه با بغض میگوید: «صنف پنجم را به شوق میخواندم و وقتی صنف ششم شدم، فهمیدم درس خوانده نمیتوانم؛ بسیار جگرخون شدم؛ سر روحوروانم بسیار تأثیر کرد و بسیار جگرخون هستم. من در آینده میخواستم یک داکتر موفق باشم؛ اما حالا امیدی نیست.»
نجمیه، نیز میگوید: «من تا صنف پنجم بسیار به شوق درس خواندم؛ اما صنف ششم را از این که به خاطر سال آینده بسیار نگران هستم و در امتحانهایم بسیار نگران هستم، درست نخواندم. خواهش میکنم که دروازههای مکتبها به روی ما باز شود.»
در این میان، دخترانی که سه سال پیش از ادامهی آموزش باز مانده اند، داستانهای متفاوتی دارند. در این گزارش با ۱۵ دختری که سه سال پیش از ادامهی آموزش در مکتب باز ماندند، نیز گفتوگو شده است.
برخی به آموزشهای آنلاین پرداخته؛ برخی به حرفههای مختلف رو آورده و برخی نیز بدون برنامهی هدفمند این سه سال را گذرانده اند.
سمیرا، یکی از این دختران، میگوید: «بعد از این که مکتب رفته نمیتوانم، کورس میروم یا هم مدرسه میخوانم؛ همیشه دعا میکنم که مکتبها باز شود؛ تمام خواهران ما دوباره مکتب بخوانند و درس شان را ادامه بدهند.»
آینور که به حرفهی خیاطی سرگرم شده است، نیز میگوید: «از وقتی که مکتبها به روی ما بسته شده، در کورس خیاطی در بخش چرمهدوزی مشغول هستم؛ پدرومادرم نخواستند که بیکار بنشینم.»
مادران دانشآموزان، نیز از آیندهی دختران شان نگران اند. نوریه، باشندهی فاریاب و لیدا، باشندهی کندز، هر دو نگران سرنوشت دختران شان اند و میگویند که اگر دختران شان نتوانند به آموزش خود ادامه دهند، آیندهای تاریک در انتظار آنها خواهد بود.
نوریه، میگوید: «آیندهی دخترانم خراب است؛ من ناراحت هستم. در زمان ما مکتب نبود؛ آزادی نبود؛ ما بیسواد هستیم؛ یک خط را خوانده نمیتوانم؛ من خیلی جگرخون میشوم. اگر دروازههای مکتبها باز نشود، آیندهی اینها از ما بدتر میشود.»
سلاموطندار را در اکس دنبال کنید
لیدا، نیز میگوید: «به دخترانم خیلی آسیب رسانده و این به نظرم یک فاجعه است. اگر درس میخواندند، آیندهی خوب میداشتند و اگر نشود که درس بخوانند، یک آیندهی تاریک را میبینم که مجبور میشوند به ازدواج رو بیاورند.»
آگاهان مسائل آموزشی و جامعهشناسان، بر اهمیت آموزش زنان تأکید میکنند. احمدصابر طاهری، کارشناس مسائل آموزشی، میگوید: «دخترانی که تحصیل کرده اند، معمولاً در آینده به عنوان مادران تحصیلکرده، نسلهای آینده را نیز تشویق به یادگیری میکنند و اگر حکومت طالبان/امارت اسلامی به این مشکل راه حل پیدا نکند، در سالهای آینده افغانستان دچار کمبود معلمین میشود.»
احمدراشد صدیقی، جامعهشناس، نیز میگوید: «بدون شک، آموزشوپرورش یکی از نیازهای اساسی در جوامع مختلف است؛ امروزه اکثریت موضوعات خانوادهها راجع به دختران است. اگر این زنان تحصیل نکنند، مشکلات زیادی را در خانواده و جامعه به بار میآورند و جامعهای که آگاه نباشد، متأسفانه شکافهای تعصب در آن بیشتر میشود.»
فرحناز معراج، فعال حقوق زن، نیز محدودیتهای آموزشی برای دختران را چالش جدی بشری میداند. «محدودیت تحصیل برای دختران بالاتر از صنف ششم، یکی از چالشهای جدی بشری در افغانستان است و این محرومیت نه تنها حقوق اساسی دختران برای آموزش و پیشرفت را نقض میکند؛ بل که تأثیرات منفی عمیق بر جامعه میگذارد و نیز نبود آموزش برای نیمی از جمعیت فرصتهای توسعه و رشد اقتصادی را کاهش میدهد.»
خواستیم دیدگاه حکومت سرپرست را در این باره داشته باشیم؛ اما با تلاشهای پیهم موفق نشدیم.
در حالی که سه سال از بستهبودن دروازههای مکتبها به روی دختران در افغانستان میگذرد، هنوز خبری از بازگشایی مکتبها به روی آنان نیست. هرچند بسیاری از این دختران و خانوادههای شان امید دارند که در آینده دروازههای مکتبها به روی آنان باز شود؛ اما تا این لحظه هیچ تغییر ملموسی در این زمینه مشاهده نمیشود و در آخرین مورد هم به نقل از رسانهها، آموزش زنان و دختران در انستیتیوتهای علوم طبی نیز ممنوع شده است.