عقربهها با کسالت میروند تا هفت صبح را برسانند؛ بازار میوه و سبزی تازه در سرای شمالی کابل، پرجنبوجوش است، صدای کشیدهشدن کراچیها روی زمین خاکی، فریاد فروشندهها و بوی تند نعنا، ریحان و گشنیز تازه فضا را پر کرده است. در میان این شلوغی، مردی با قدی متوسط و ژاکت آبیرنگ، کراچیاش را به زحمت میکشد؛ غمی در چهرهاش خوابیده که به هیچ شکلی پنهان نمیشود.
احمدضیا اکبری ۲۸ساله، با هفت عضو خانوادهاش در کابل زندگی میکند. او دانشآموختهی خبرنگاری، از یکی از دانشگاههای خصوصی است. پیش از فروپاشی جمهوری، در رسانههای تصویری به عنوان خبرنگار کار میکرد؛ اما چهار سال است که صبحها جای حمامگرفتن و پوشیدن پوشاک اتوکشیدهاش، با بدنی خسته از جایش بلند میشود و عوض تلاش به اطلاعرسانی، در بازار میوه و سبزی بار مردم را میکشد. «فارغالتحصیل ارتباطات و ژورنالیزم از دانشگاه خصوصی تابش استم. از خردترکی آرزو داشتم که به رشتهی دلخواه خود برسم، رسیدم، کار هم کردم. دو سال با مشعل کار کردم، یک سال هم با آیینه کار کردم و این جا فعلاً در کار مارکت استم و چهار سال میشود که همین جا کار میکنم.»
سلاموطندار را در اکس دنبال کنید
احمدضیا در میان صدها کارگری که هر روز در تلاش اند تا با بستهبندی میوهها و سبزیها پول بیشتری به دست بیاورند، جعبههای میوه را روی کراچیاش بار میزند و به دست مالک آن میرساند. با دستهای زمختش که انگار با زمان گلاویز شده، عرق را از روی پیشانی چروکیدهاش برمیچیند.
از بارهایی که جابهجا کرده، ۲۰ افغانی درآمد داشته و آن را در جیبش میگذارد، برای رفع خستگی، روی کراچیاش مینشیند. وقتی از گذشته حرف میزند، از مصاحبههای خیابانی که حالا جای مصاحبهکننده، خودش سوژهی گزارش شده، برق خاصی در چشمان خستهاش دیده میشود؛ در نگاهی که زمانی نه چندان دور، دنبال موضوعی برای گزارش پرسه میزدند و حالا باید در جستوجوی بار بیشتری برای کشیدن باشند. «اصل آرزویم این بود که گوینده شوم. در دوبلاژ /دوبله کار کردم، بعداً در بخش پرودکشن/ تولید بودم که برنامههای اجتماعی بود. باز در نیوز/خبر هم کار کردم. حالا از روزگاری که سرم آمده، بسیار رنج میکشم. قبلاً هم…. چیزی به گفتن ندارم….»
احمدضیا، چهار سال میشود که به جای دفتر و استودیو، هر صبح راهی این بازار شلوغ میشود، کراچی میراند، جعبه بالا و پایین میکند و درآمد این زحمتهایش، روزانه ۲۰۰ یا ۳۰۰ افغانی است که تلاش دارد با آن چرخ زندگی خانوادهی هفتنفرهاش را در حرکت نگه دارد. «کار مارکت از شش صبح یا ملا اذان شروع میشود؛ معمولاً من موتر بار میکنم، اصل کارم کراچی است که بارکشی موترها است. کار مارکت برابری است و معمولاً روزانه ۲۰۰ یا ۳۰۰ افغانی میشود.»
هزینهی بلند زندگی در پایتخت، اکبری را وا داشته که روزهایش را با کراچی تکچرخ و بارکشی به سر کند؛ اما هنوز هم رؤیاهایش را فراموش نکرده و آرزو دارد که روزی باز هم بتواند به میدان روزنامهنگاری برگردد. احمدضیا، در چهار سال گذشته به رسانههای مختلف درخواست کار داده؛ اما هر بار دست رد خورده است. «راستش در این مدت، خیلی تپوتلاش کردم، به هر جای سیوی/رزومه روان کردم؛ اما هنوز نشده است. کار در مارکت چندان کسب و شغلی نیست و کار آزاد است؛ اما باز هم همین قدر است که مشکل روزانهی ما حل میشود.»
میگوید که از دورهی نوجوانی آرزو داشته که روزنامهنگار شود و برای رسیدن به آن، شببیداریهای زیادی را به جان خریده است. اکنون که در بازار میوه و سبزیهای تازه روی کراچی تکچرخ نشسته و منتظر انتقال باری است؛ یادآوریهای دوران سخت تلاش و نرسیدن به هدفها، برایش دشواری میکند.
سلاموطندار را در تلگرام دنبال کنید
احمدضیا، میگوید که این وضعیت خواب را از چشمهایش ربوده است. در حالی که بغضش را به دشواری قورت میدهد، میگوید: «از رشتهی خود دور استم. در این کار روزانه نه شیمه میماند و نه حوصله. این وضعیت را که میبینم، خیلی رنج میبرم. شبها در بارهی این وضعیت فکر میکنم و خیلی جگرخون میشوم.»
احمدضیا اکبری، با صدای خسته از خواستن، از نهادهای پشتیبان خبرنگاران میخواهد که زمینهی بازگشت او و هممسلکانش به رسانهها را فراهم کرده و فرصتی مهیا کنند تا بار دیگر بتوانند روایتگر رنج و امید شهروندان باشند.