دو کودک در اثر انفجار مهمات به‌جامانده از جنگ در میدان‌وردک کشته شد

فرماندهی امنیه‌ی ولسوالی سیدآباد میدان‌وردک، در خبرنامه‌ای، گفته که حوالی ۱۰:۰۰ پیش از چاشت امروز (یک‌شنبه، ۷ جوزا) در اثر انفجار مهمات به‌جامانده از جنگ در این ولسوالی، دو کودک کشته شده و یک کودک زخم برداشته است.

پایان درگیری نیروهای امارت اسلامی و مرزبانان ایران؛ دو تن کشته و شماری زخمی شده اند

منابع محلی در نیمروز، از پایان درگیری میان نیروهای امارت اسلامی و مرزبانان ایران، خبر داده و می‌گویند که در این درگیری‌ها، یک نیروی امارت اسلامی و یک مرزبان ایران، کشته شده و شماری دیگر به شمول غیرنظامیان، زخم برداشته اند.

افت بازار چاپ کتاب؛ «بیش از ۵۰ درصد نشریه‌ها در حال ورشکست‌شدن است»‌

در حالی که در دوره‌‌ی جمهوری، بازار چاپ و فروش کتاب در افغانستان حالت روبه‌رشدی را می‌پیمود و با گذشت هر چند ماه، در کنار برگزاری نمایش‌گاه‌ها و برنامه‌های رونمایی و نقد کتاب، به شمار کتاب‌خانه‌های خصوصی در شهرهای بزرگ از جمله کابل افزوده می‌شد؛ اما در نزدیک به دو سال گذشته، بازار فروش کتاب رونق خود را از دست داده و بیش‌تر نشریه‌های کتاب به دلیل چاپ‌نکردن کتاب و فروش‌نرفتن کتاب‌های چاپ‌شده، با خطر ورشکست‌شدن روبه‌رو شده است.

ناچاریم به خاطر یک لقمه نان ساعت‌ها برای پرکردن موتر صدا بزنیم

سمیر ۱۴ساله که همه‌روزه از صبح تا پس از شام در ده‌افغانان شهر کابل برای موترهای شهری، مسافر صدا می‌زند، می‌گوید که پدرش در جنگ‌‎های داخلی معیوب شده و توانایی کار‌کردن را ندارد؛ از این رو، او ناگزیر است به جای رفتن به مکتب، کار کند و نان خشک‌وتری برای خانواده فراهم کند. «صبح ساعت‌های هشت تا ناوقت شب، در جاده‌های پایتخت برای موترهای لینی مسافرگیری می‌کنم، تا بتوانم برای خانواده‌ام نانی پیدا کنم.»

دبیرکل هیئت ناروی برای مهاجران: امیدوارم کارمندان زن این نهاد دوباره به کار برگردند

یان ایگلند، دبیرکل شورای پناهند‌گان ناوری (ان‌آرسی)، به سلام‌وطندار می‌گوید که پس از تازه‌ترین دیدار و گفت‌وگوهایش با مقام‌های امارت اسلامی، امیدوار شده تا کارمندان زن این نهاد دوباره به کار برگردند.

بازداشتن دختران از تحصیل؛ «برای این که بی‌کار نباشم، قابلگی می‌خوانم»

مدینه یوسف‌زاده،‌ باشنده‌ی کابل که پیش از بازداشته‌شدن دانش‌جویان دختر از ادامه‌ی تحصیل، سال سومش را در دانش‌کده‌ی خبرنگاری دانش‌گاه کابل سپری می‌کرد، می‌گوید که برای این که بی‌کار نماند از سوی خانواده‌اش به تحصیل در رشته‌ی قابلگی مجبور شده است. «پدرومادرم مرا مجبور کردند که قابلگی بخوانم؛ ولی این کار، شروع به خاک‌سپاری آرزوهایم است. برای این که بی‌کار نباشم، می‌خواهم یک قابله شوم؛ ولی هر زمانی که محدودیت‌ها تمام شد، دوباره ژورنالیزم می‌خوانم.»