در میان حدود ۴۰ جسدی که از انفجار روز گذشته در برابر مکتب سیدالشهدا، در مربوطات حوزۀ سیزدهم امنیتی شهر کابل به تپۀ دانایی در شهرک امید سبز انتقال داده شد، جسد دختری نیز است که تنها یک قسمت کوچک بدنش وجود دارد.

کسانی که در مراسم خاک‌سپاری کشته‌شده‌گان روی‌داد مرگ‌بار روز گذشته جمع شده‌اند، می‌گویند که این جسد قابل شناسایی نیست و هیچ‌ کسی نمی‌داند اعضای خانواده دختر کجاست یا نامش چیست؟ اما از روی کتابچه‌اش حدس می‌زنند نامش عاقله یا عاطفه است.

کتابچه را ورق‌ ورق می‌زنم و تمام صفحاتش را می‌خوانم. در یکی از صفحات نام عاقله و عاطفه با تقسیم‌اوقات صنفی یک‌جا نوشته شده است و در صفحۀ دیگر کتابچه یک دعا و برچسب تبلیغات یک مرکز آموزشی. احتمالا دختر قصۀ ما می‌خواست شامل یکی از مرکزهای آموزشی برای آماده‌گی کانکور شود.

شیر هزاره، یکی از ورزشکارانی که در تپۀ دانایی برای خاک‌سپاری کشته‌شده‌گان شرکت کرده است می‌گوید، روز گذشته زمانی که به محل انفجار رفت، دست‌های بی‌جان، پاهای جداشده از بدن، سرهای بی‌تن و وسایلی که پرخون هر سو افتاده را دیده است.

او می‌گوید که شماری از جسدها اصلاً قابل شناخت نبود و بقایای تنی که تنها به اندازۀ یک کف دست است هم در میان جسدهاست و اعضای خانواده‌اش نیز معلوم نیست.

شیر هزاره می‌افزاید: «کتابچه‌یی که در دستم می‌بینید، آثار یکی از شهداست که وارثش هنوز پیدا نشده است. از او فقط یک کتابچه مانده است. در صفحۀ دومش نوشته است عاطفه و در پایین‌تر نوشته است عاقله. نمی‌دانیم اسمش چیست.»

سلام‌وطندار فارسی را در توییتر دنبال کنید

زلفا، یکی از زخمیان روی‌داد می‌گوید، وقتی انفجار شد بیرون از مکتب بوده و فرار کرده است. در هنگام فرار چره‌یی به بازوی راستش فرو رفته، اما وحشتی که در آن لحظه وجود زلفا را فرا گرفته است، سبب می‌شود ترس و درد را فراموش کند.

به گفتۀ زلفا، زمانی که به پشت سرش نگاه کرده، یکی از دوستانش را دیده که از کمر به پایینش نبوده و با دیدن نیم بدن هم‌صنفی‌اش، زلفا از هوش می‌رود و زمانی که به هوش می‌آید، خودش را روی تخت بیمارستان می‌یابد.

زلفا می‌گوید: «زخمی و کشته زیاد بود. هیچ نفهمیدم چه‌کار شد، یک‌بار دیدم که از دست راستم خون می‌آید. دو تا از هم‎صنفی‌هایم را دیدم که یکیش در جا فوت کرده بود و دیگرش نیز وضعیتش خراب بود و در دیگر شفاخانه منتقل شد.»

فاطمه و عاطفه، دو تن دیگر از دخترانی که در اثر شوک بستری شده‌اند، می‌گویند که هیچ روی‌داد یا انفجاری مانع ادامۀ تحصیل آنان نخواهد شد.

فاطمۀ ۱۷ ساله زمانی که انفجار می‌شود، داخل مکتب بوده و از روی دیوار می‌پرد و به‌سوی پشت مکتب فرار می‌کند. پریدن از روی دیوار سبب می‌شود از ناحیۀ پا کمی کسالت پیدا کند. «وقتی از مکتب بیرون شدم موتر انفجار کرد. صدا بسیار بلند بود و گنگس شدم. زیادی از هم‌صنفی‌هایم افتاده بودند زمین و نتوانستم نجات‌شان دهم.»

اما عاطفه در بیرون از مکتب بوده است. او می‌گوید که صدای انفجار به اندازه‌یی بلند بود که چند ثانیه گوش‌هایش قفل شد و همان‌جا از حال رفت. «ما شاگردان بی‌گناهیم و از دولت هم چیزی نمی‌خواهم؛ چون هیچ وقت به خواست‌های ما پاسخ نداده و کسانی که دست به چنین اعمالی می‌زنند، نیز مثل حیوان است.»

روایت‌ها از روی‌داد دی‌روز در مکتب سیدالشهدا بسیار زیاد است. گواهان روی‌داد، خانواده‌ها و دانش‌آموزان همه روایت‌های غم‌انگیزی دارند که شنیدن هر کدام جان‌گداز است.

یکی از کسانی که در مراسم خاک‌سپاری شرکت کرده است می‌گوید که بیش‌تر کشته‌شده‌گان روی‌داد روز گذشته از بامیان بوده‌اند. به گفتۀ این باشندۀ محل، در قسمت شرقی مکتب سیدالشهدا، شمار زیادی از خانواده‌های بامیانی مسکن‌گزین‌اند.

مرتبط با این خبر:

به اشتراک بگذارید:
تحلیل‌های مرتبط

اخبار و گزارش‌های سلام وطن‌دار را از شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید: