تاریخ افغانستان از کشتار و پاک‌کاری قومی و مذهبی مشحون است؛ فجایع ماهیت تاریخی دارند و با گذشت زمان یا تغییر وضعیت، نقش رخدادهای تاریخی بر زنده‌گی ما در اکنون و آینده یا کم‌رنگ است یا موثر. تأثیر رخداد تاریخی شاید به گونۀ کامل بر زنده‌گی ما بی‌اثر نشود، بلکه کم‌اثر خواهد شد. به گونۀ مثال، قتل عام مردم سبزه‌وار قدیم در زمان تیمور گورکانی را در نظر بگیرید که در اواخر قرن ۱۴ میلادی اتفاق افتاد. در عین حال که این رخداد بسیار بعید و نامرتبط به اکنون ما در نظر می‌رسد، می‌تواند بر اکنون ما اثر بگذارد؛ چون مردم سبزه‌وار به بهانۀ گرایش‌ به مذهب تشییع قتل عام شدند. به مثابه حافظۀ تاریخی، آن رخداد می‌تواند جدال‌های مذهبی را در اکنون تغذیه ‌کند.

اما برخی از رخدادهای تاریخی بر اکنون ما تأثیر قدرتمندی دارند. حتی چارچوب زنده‌گی و مراودات اجتماعی ما بر مبنای میراث چنین رخداد‌هایی‌ نظم می‌پذیرند. دو عامل ممکن است در این تأثیرگذاری نقش داشته باشد؛ نخست، نزدیکی ما به آن رخداد از لحاظ زمانی و دوم، استمرار ارزش‌هایی که رخداد در کانتکست (زمینه) آن در گذشته به وقوع پیوسته است. گاه استمرار ارزش‌ها نقش فاصلۀ زمانی را در تأثیرگذاری یک رخداد بر اکنون ما کم می‌کند؛ به گونۀ مثال، به رخداد ظهور پیامبر اسلام توجه کنید و تأثیر آن را در اکنون بسنجید.

در ساحت فرهنگ سیاسی افغانستان، تأثیری شماری از رخدادهای تاریخی با قوت باقی‌ست. هم از لحاظ زمانی و هم استمرار ارزش‌ها، رخدادهایی که در گذشته اتفاق افتاده‌اند، زنده‌گی ما را متأثر می‌سازند. اگر ما عبدالرحمان خان را به عنوان پدر افغانستان در نظر بگیریم، اقدامات و سیاست‌های امیر آهنین به مثابه روح در ساختار و نظام کنونی بر مناسبات ما تأثیر افکنده است. مقاطعه با تأثیر رخدادهای گذشته به دلیل امتداد سنت و ارزش‌های گذشته دشوار است. ستون ارزش‌های گذشته که بر مبنای مناسبات قبیله‌یی و مرجعیت تباری گذاشته شده، سنت منحط و ماهیت رمانتیسمی دارد.

مقاومت در برابر استیلاگری، یادآور شورش در برابر فزون‌طلبی عبدالرحمان خان و عدم تمکین به جایگاه قوم برتر بود، به همین دلیل نخبه‌گان عمدتاً پشتون، در پی مقاومت در برابر غصب و تاراج در هزاره‌جات، بار دیگر به یک صدا آن را بی‌حرمتی به ساحت مقدس قوم برتر تلقی کردند و دستور کشتار علی‌پور و هواداران او را صادر کردند.

در این سنت قبیلۀ حاکم به دلایل احساسی و غیرعقلانی بر دیگران برتری دارد. برای دوام برتری لزوم تحقیر دیگران پیوسته ضروری است و به این ترتیب پیوسته‌گی با رخدادهای تاریخی حفظ می‌شود. در نظام افغانستان این تلقی در مورد دیگر اقوام عمومیت دارد، اما سطح آن به نسبت ستمی که بر هر قوم در تاریخ انجام شده، متفاوت است. یکی از رخدادهایی که به گونۀ پیوسته تأثیرش را در تاریخ افغانستان حفظ کرده، «قتل عام هزاره‌ها» به فرمان امیرعبدالرحمان خان است.

این رخداد بزرگترین جنگ عبدالرحمان خان در زمان حکومتش بوده و به روایت توماس بارفیلد، نویسندۀ «افغانستان؛ تاریخ فرهنگی-سیاسی»، امیر آهنین برای سرکوب هزاره‌ها، یک‌صدهزار سرباز بسیج کرد. سربازن او و سپاه قبایلی که به غارت، غصب زمین و کشتار هزاره‌ها فرا خوانده شده بودند، به هیچ قانونی پای‌بند نبودند. در تاج‌التواریخ، کتابی که گویا امیرعبدالرحمان نوشته، آمده که این جنگ باعث «ازدیاد شوکت، قوت، قدرت، امنیت و سلامت سلطنت» او شده است. طی این رخداد امیر آهنین هزاره‌ها را به عنوان کافر، مهدورالدم و برده‌گان قابل خریدوفروش تعریف کرده و غصب املاک هزاره‌ها توسط قبایل پشتون را مشروع خوانده است.

در نتیجه، هزاره‌ها به سختی سرکوب شدند و روح برده‌گی بر بازمانده‌گان این کشتار عظیم تزریق شد. در فرهنگ سیاسی افغانستان هزاره‌ها به عنوان برده‎گان تصنیف شده‌اند و آن‌ها نیز تحت ستم، این تلقی را عین سرنوشت پنداشته‌اند. شدت ستم به اندازه‌یی بوده که روان جمعی مردم هزاره تسلیمی را پذیرفت و خضوع در برابر قبیلۀ برتر واجب شد. در حالی که پیش از این رخداد، سرکشی و عدم انقیاد در میان هزاره‌ها سنت بود. بارزترین مثال آن را در پاسخ به نامه‌یی از عبدالرحمان خان از سوی شماری از بزرگان هزاره می‌توان جست‌وجو کرد که در تاج‌التواریخ نقل شده و بخشی از آن چنین است: «ای مأمورین افغان چرا در مراسله خود اظهار داشته‌اید، چهار دولت همسایه شما می‌باشد، چرا نگفته‌اید پنج دولت همسایه شما می‌باشد، زیرا دولت ما را هم باید شامل می‌کردید، به جهت خوبی و سلامتی خودتان به شما صلاح می‌دهیم که باید از ما دوری بجویید.»

البته آن‌چه عبدالرحمان خان انجام داد در تاریخ ابداع شمرده نمی‌شود. او از رخدادهای پیشین، کشتار هزاره‌ها را تغذیه کرد. کافر خواندن و یورش قبیله‌های غارت‌گر در تاریخ مسبوق به سابق است. اما تأثیر رخداد کشتار هزاره‌ها بر اکنون ما چه پیوسته‌گی دارد؟ توضیح مشرح مصداق‌ها در کنش‌وواکنش دستگاه قدرت و فرهنگ سیاسی در این مختصر مقدور نیست، اما به اشاره‌یی بسنده می‌کنیم.

مصداق‌های تحقیر هزاره‌ها در فرهنگ سیاسی بسیاراند، اما به ظهور علی‌پور توجه کنید. علی‌پور در واکنش به سیاست غصب زمین هزاره‌ها توسط کوچی‌هایی که مورد حمایت رسمی نظام‌اند، سر بلند کرد. غصب زمین دیگران و محو هویت اقوام در هویت افغان، سیاستی‌ست که از گذشته به این‌سو عملی می‌شود، اما مقاومت در برابر آن بسیار ضعیف بوده است. تمرد علی‌پور در برابر این سیاست، غافلگیرکننده و غیرقابل توقع بود؛ زیرا انتظار این ‌بود که هزاره‌ها ساکت بنشینند و ایلغار طالبان و کوچی‌ها را تحمل کنند.

مقاومت در برابر استیلاگری، یادآور شورش در برابر فزون‌طلبی عبدالرحمان خان و عدم تمکین به جایگاه قوم برتر بود، به همین دلیل نخبه‌گان عمدتاً پشتون، در پی مقاومت در برابر غصب و تاراج در هزاره‌جات، بار دیگر به یک صدا آن را بی‌حرمتی به ساحت مقدس قوم برتر تلقی کردند و دستور کشتار علی‌پور و هواداران او را صادر کردند. کسانی که طرح کشتار هواداران علی‌پور را مطرح کردند، می‌دانستند که اکثر هزاره‌ها به نسبتی با علی‌پور هم‌دردی دارند، به این دلیل در واقع به نوعی حکم کشتار جمعی هزاره‌ها صادر شد.

شورش طالبان در امتداد ارزش‌های قبیله‌یی و شورش قبیلۀ دیگر تلقی می‌شود که هیچ‌گاه هدف چنین شورشی براندازی ارزش‌ها و مقاطعه با گذشته نیست، بلکه به قدرت‌طلبی عموزاده‌ها محدود می‌شود که در فرهنگ سیاسی افغان قابل هضم است.

در حقیقت اقدام علی‌پور برای هدف قراردادن چرخ‌بال ارتش، شباهت زیادی به واکنشی دارد که در پی آن یورش عبدالرحمان خان می‌آید. نیروهای امیر آهنین در هزاره‌جات مشغول سرکوب مردم بودند و تا آن هنگام «قیام یاغیستان» به امری عمومی برای هزاره‌ها تبدیل نشده بود، خبر رسید که یک افسر امیرعبدالرحمان خان به گل‌بیگم، دختر یکی از سران هزاره تعرض کرده است. امیر با شنیدن این واقعه از روی شوخی گفت «بلی، این تلخی نتیجه آن شیرینی می‌باشد.» این اتفاق باعث شد که حتی هزاره‌های وفادار به امیر به صف مخالف او بروند و در نتیجه عبدالرحمان خان پس از این تحقیر ضربۀ آخر را وارد کرد.

در بهسود نیز مشابه آن اتفاق افتاد. نیروهای حکومتی به فرمان الله‌داد فدایی، فرمانده پیشین میدان‌وردک، غیرنظامیان را هدف قرار دادند. حکومت به جای این که این کشتار را مورد بازپرس قرار دهد، الله‌داد فدایی را خلعت داد. از نظر نظام، خون هزاره‌ها بی‌ارزش بود، اما طبیعی است که این مسأله برای هزاره‌ها و علی‌پور فرق می‌کرد. در این مثال هزاره‌ها به هر حال مستحق توبیخ دانسته می‌شوند. تمرد هزاره‌ها به مراتب تهدیدی بزرگتر از شورش طالبان قلمداد می‌شود. شورش طالبان در امتداد ارزش‌های قبیله‌یی و شورش قبیلۀ دیگر تلقی می‌شود که هیچ‌گاه هدف چنین شورشی براندازی ارزش‌ها و مقاطعه با گذشته نیست، بلکه به قدرت‌طلبی عموزاده‌ها محدود می‌شود که در فرهنگ سیاسی افغان قابل هضم است.

اما تمرد هزاره‌ها به معنی بازتعریف مناسبات و تعدیل تأثیر رخدادی تاریخی‌ست. در نتیجۀ انقطاع با تاریخ، نظام کنونی ابتر می‌شود و بقای ارزش‌ها و سنت‌های حاکم را با مخاطره مواجه می‌سازد. نظام کنونی به تعاملی تن‌ می‌دهد که امکان استمرار ارزش‌ها را حفظ کند و این امر بدون پذیرش جایگاه برتر قوم مقدس ممکن نیست. با پذیرش ارزش‌های حاکم، تغییری نخواهد آمد؛ تغییر وابسته به درک تأثیر رخدادهای تاریخی بر اکنون ما و تلاش برای دگرگونی سنت ناعادلانۀ حاکم، دست‌یافتنی خواهد شد. پس هر گروه قومی که با پذیرش سنت حاکم خواستار بهبود وضعیت است، به خطا رفته است.

مرتبط با این خبر:

به اشتراک بگذارید:
تحلیل‌های مرتبط

اخبار و گزارش‌های سلام وطن‌دار را از شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید: