برف و باران شدید می‌بارد و هوا نیز به سمت تاریکی روان است. انبوهی از مردم در منطقۀ قوای مرکز شهر کابل چشم به راه موتراند. هر موتری که می‌رسد، سیلی از مردها به سمت دروازه‌اش هجوم می‌برند، زنان نیز برای سوارشدن در موتر سعی می‌کنند، اما مردها آنان را پس می‌زنند و خودشان با موتر به سرعت دور می‌شوند. زنان همچنان در زیر باران چشم‌ به راه موتر بعدی می‌مانند و برخی از زنان که ناامید شده‌اند، در باران راه می‌افتند.

«اگر کرایۀ دو نفر را حساب می‌کنی، سوار شو، اگر نه، مه دو مرد ره دَ چوکی پیشِ روی می‌شانم خاله!» خانم با اوف بلند از موتر پیاده می‌شود و دو مرد به چوکی پیشِ رو سوار می‌شوند و راننده راه می‌افتد. این دو روایت را آوردم تا مشت نمونۀ خروار از مشکلات زنان در نظام حمل‌ونقل شهری باشد. اگر شهر را جسم انسان تلقی کنیم، حمل‌ونقل را خون شهر باید خواند. شکننده‌ترین سکتور در افغانستان ترانسپورت شهری‌ست. هیچ ایستگاه معیاری و خط معیاری رفت‌وآمد در پایتخت نیست و کابل بیشتر از آن که شهر باشد، «پارکینگی بزرگ» به نظر می‌رسد. اما با این همه موترهای بزرگ و خرد، هنوز زنان در حوزۀ حمل و نقل روزگار نامطلوب دارند.

سنت پس‌زدن زنان، ریشه‌یی به درازنای تاریخ بشریت دارد و هنوز نیز زنان سلب سخن می‌شوند. زنانی که در جامعه مطرح شده‌اند، به مدد سخنان «بیناجنسی» مطرح‌اند و اگر به سخنرانی‌های زنان افغانستان در نشست‌ها گوش کنید، به وفور در جملات‌شان، جملات مردانه حضور دارد.

در دو روایت بالا شما وضعیت را به گونۀ بهتر می‌توانید درک کنید. نظم از حوزۀ حمل‌ونقل در چند سال پسین غایب بوده و این غیبت بیشتر زنان را آزار داده است تا مردان. ‌گاهی با این موضوع برخورد سلیقه‌یی صورت گرفته و چند بار شهرداری نشستن دو نفر را در چوکی پیشِ روی موتر مشمول جریمه کرده که البته این موضوع شامل مردان و زنان بوده است. اما کار ویژه‌یی در حوزۀ زنان در حمل‌ونقل شهری صورت نگرفته است و رنج زنان همه‌روزه در کابل بازتولید می‌شود. در نظام طالبان موترهای ملی‌بس با آویختن پارچۀ سیاه و زنجیر به دو قسمت مردان و زنان تقسیم می‌شد و راننده و کلینر حق ورود به سمت زنان را نداشتند و همچنان در موترهای یک دروازه‌یی، دو دروازه ساخته شده بود.

در نظام پساطالبانی وضعیت کمی تغییر شکلی کرد و زنان از چوکی‌های پشتِ سر به پیش آمدند و مردان به عقب موتر جا خوش کردند. مشکل زنان در بی‌موتری خلاصه نمی‌شود، بل آزار جنسی در موترها و خشونت کلامی نیز زنده‌گی زنان را در پایتخت تار کرده است. بیشتر زنان که در کنار سرک‌های کابل منتظر موتر مانده‌اند، مورد خشونت کلامی راننده‌گان قرار گرفته‌اند: «قندولک سوار نمی‌شوی؟!»، «کجا می‌روی که برسانمت؟!»، «دربست در خدمت هستیم؟!». این بخش نیز رنج زنان را در سطح شهر و سیستم حمل‌ونقل مضاعف کرده است. بارها در این مورد گزارش‌هایی تهیه و نشر شده؛ اما علیه بستر فرهنگی این موضوع هیچ کار بنیادی صورت نگرفته و نمی‌گیرد.

سنت پس‌زدن زنان، ریشه‌یی به درازنای تاریخ بشریت دارد و هنوز نیز زنان سلب سخن می‌شوند. زنانی که در جامعه مطرح شده‌اند، به مدد سخنان «بیناجنسی» مطرح‌اند و اگر به سخنرانی‌های زنان افغانستان در نشست‌ها گوش کنید، به وفور در جملات‌شان، جملات مردانه حضور دارد. بیشتر زنان به خاطر مناسبت‌های اجتماعی و فرهنگ حاکم مردسالارانه از بازگویی این وضعیت عاجز می‌مانند و از سوی دیگر، سنت نکوهش قربانی در افغانستان پررونق است و به همین خاطر زنان از بازگویی باز می‌مانند و اندک کسانی که بازگویی می‌کنند، مورد عتاب بخش اعظمی از جامعه قرار می‌گیرند.

زنان مدافع حقوق زن و نهادهای مربوط هیچ‌گاه به این مسأله درنگ نکرده‌اند. دلیل عدم فهم آنان نیز به این برمی‌گردد که آنان صاحب موترهای شیک و پول پروژه‌یی‌اند و کسانی که موتر دارند کارشان راحت‌تر است و آنانی که ندارند از موتر دربست استفاده می‌کنند و خیال‌شان راحت. آنان از روزگار زنان در سیستم حمل‌ونقل خبر نیستند، چون تجربه نمی‌کنند. این جماعت بیشتر از زنان به مثابه نردبان برای بالارفتن به موقف‌های بلند سود برده‌اند و کارشان برای زنان پیش از مبارزه، ساختن پروپوزل و بعد دادخواهی است. با این وضعیت ما به جماعت بزرگ زنان دروغ گفته‌ایم و زنان را نسبت به هر گونه مبارزه و دادخواهی بی‌باور کرده‌ایم؛ صدمه‌یی که سال‌ها باید تاوانش را پرداخت.

مرتبط با این خبر:

کلیدواژه‌ها: // //

به اشتراک بگذارید:
تحلیل‌های مرتبط

اخبار و گزارش‌های سلام وطن‌دار را از شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید: