برای مدیریتِ بحرانِ کرونا، سازماندهی و شفافیت نقشی کلیدی دارد. و همانطور که تا حالا شاهد بودهایم، تمایلِ رهبرانِ پوپولیست به گفتنِ آنچه هوادارانشان دوست دارند بشنوند، ممکن است فاجعهبار باشد.
یک نمونۀ سادۀ پوپولیسم، وقتی ظاهر میشود که یکی از والدین به فرزندش میگوید میوه و سبزیجات بخورد و دَرسش را بخواند، و دیگری به او میگوید «گور پدر این حرفها، فقط تخمه بشکن و تلویزیون تماشا کن.» اولی معتقد است که باید میوه و سبزیجاتِ فراوان بخورید و انجامِ تکالیفِ مدرسه برای آیندۀ خودتان مهم است. ولی دومی میگوید که نباید هرچه را کارشناسان میگویند قبول کرد، یا هرکسی درس بخواند لزوما موفق نمیشود و شاهدش هم فلان میلیونرهای معروف هستند که مدرسه را وِل کردند و رفتند دنبال زندگی.
برای بچهها وسوسهانگیزتر آن است که از والدینی که میگویند تخمه بشکن و تا آخرِ شب تلویزیون تماشا کن، پیروی کنند. امروزه این نوع والدین پرطرفدارند و برای حفظِ محبوبیتِ خود نزد فرزندانشان، مدام آنچه را که کودک میخواهد تکرار میکنند. ولی فرزندانی که از این نوع والدین پیروی میکنند، سالها بعد به بیکاری و مرضِ قند دچار خواهند شد و با نگاهی به گذشته میفهمند حق با والدینِ دیگر بوده است.
عوامگرایی یا پوپولیسم پدیدۀ نسبتا سادهایست. رهبرانِ پوپولیست چیزهایی را که مردم دوست دارند بشنوند، به آنها میگویند، و همیشه هم رأیِ آنها را مالِ خود میکنند. بیشترشان هم قسر درمیروند چون مدتها طول خواهد کشید تا رایدهندگان بفهمند اشتباه کردهاند. رهبرانِ پوپولیست معمولا قبل از آنکه مردم متوجهِ دروغهایشان شوند، یا میمیرند یا بازنشست میشوند، یا به یک دیکتاتور بدل میشوند. ولی وقتی مصیبتی ناگهانی بروز میکند، نواقصِ پوپولیسم هم بلافاصله آشکار میشود.
و این قضیه درمورد همهگیریِ فعلی هم صادق است. حالا دیگر رابطۀ حرف و عمل و نتیجه ـــ نه بعد از سالها یا دههها ـــ که فقط بعد از چند روز یا چند هفته معلوم میشود.
پیش از این، ترامپ میتوانست با خیالِ راحت، از بازگرداندنِ عظمتِ آمریکا سخن بگوید و مطمئن باشد که اقتصاد کشور احتمالا درنتیجۀ کارهای اوباما به رشد خود ادامه خواهد داد، و اینکه اتخاذِ برخی سیاستهای کوتاهمدت که اقتصاد را قویتر نشان دهد، برای پیروزی در انتخاباتِ بعدی کافی خواهد بود. بوریس جانسون هم مدتها قبل از آنکه آثارِ بلندمدتِ برگزیت آشکار شود، به کارش خاتمه میداد. بولسونارو [رئیسجمهور برزیل] هم آنقدر عمر کرده است که میداند، قبل از آنکه تغییر اقلیم برایش دردسر درست کند، میتواند جنگلهای بارانی را مصرف کند.
اما همهگیریِ فعلی، فاصلۀ عمل تا نتیجه را به چند روز یا چند هفته تقلیل داده است و موفقیت یا شکست را میتوان با ارقامی چنان خیرهکننده نمایان کرد که دیگر دستکاری یا تغییرشان تقریبا غیرممکن است.
امروز آمارِ مبتلایان، فوتیها، و بیکاریها برای بیشتر کشورها موجود است. این آمارها کمکم شفافتر شده و بزودی به اطلاعاتِ تاریخی بدل میشوند. آمارها را میتوان کمی دستکاری کرد، ولی درنهایت مرگ یعنی جنازههایی که باید شمرده شوند. حتی اگر تِستها نشان ندهد که مردم از کووید- ۱۹ مردهاند، وقتی عدۀ زیادی از مردم بیش از حدِ معمول بمیرند، مشکل بتوان علت مرگ را پنهان کرد.
دیکتاتوریهایی مثل چین و روسیه میتوانند ارقام را همراهِ اجساد دفن کنند، ولی حتی آنها هم توسطِ فعالانِ محلی که از رسانههای اجتماعی برای ثبتِ واقعیت بهره میبرند، لو میروند. وقتی عدۀ زیادی از مردم میمیرند، بستگانشان باخبر میشوند و مشکل بتوان آن را مخفی کرد.
در غرب هم هرچند کشورها تعدادِ مبتلایان و نرخِ مرگومیر و آمارِ بیکارانشان را منتشر میکنند، معلوم است که دولتهای بریتانیا و آمریکا نتوانستهاند آنطور که باید (و مثل کشورهایی چون آلمان) از مردمشان محافظت کنند. رهبرانِ پوپولیستِ هردو کشور، ازطرفی مدام حرفهایی زدهاند که رایدهندگان را دنبالِ خودشان بکشند، و ازطرفی مجبور بودند اقداماتِ ناخوشایندی انجام دهند تا جلوی ویروس را بگیرند.
هر دو رهبر دیر اقدام کردند، چون اقدامکردن ناخوشایند بود. هردو در راسِ نظامهای سیاسی و بهداشتیِ نابسامانی قرار دارند که دچارِ کمبودِ بودجهاند و از پاسخِ سریع و موثر ناتوانند. هردوی آنها طرفدارِ سیاستهای مالیاتیِ عوامگرایانه بودهاند که با کاهشِ مالیاتها بهنفعِ ثروتمندان عمل کرده و این خود منجربه کمپولیِ مزمن در سازمانهایی شد که وجودشان در بحرانِ جاری حیاتیست. آلمان برعکسِ بریتانیا و آمریکا، قبل از بروزِ این بحران، از تختهای بیمارستانیِ مازاد برخوردار بود.
هردو دولتِ یادشده، بهجای یک مدیریت فراگیر و باکفایت، بر مواردِ جزئی تمرکز کردند. در آمریکا مشکل را میتوان فقط در ترامپیسم خلاصه کرد، چون سیاستِ دولتِ آمریکا مربوط به یک نفر و خانوادۀ اوست. در بریتانیا وضع روشنتر بوده است. تنها مشکلِ این دولت، برگزیت بوده است.
برای همین هم هیچیک از این دو رهبرِ سیاسی، افرادِ باسواد را دور و برِ خود جمع نکردهاند. آدمهای واقعا باکفایت به دو دلیل نمیتوانند در دولتِ ترامپ یا جانسون خدمت کنند؛ اول بهخاطر اینکه میبینند اعتبارشان چقدر راحت از بین خواهد رفت، و دوم اینکه چون هردو مرد بیکفایتند و نیاز دارند که باهوش بهنظر آیند، نمیتوانند آدمهای بهتر از خودشان را به خدمت بگیرند.
این ماجرا را بارها درموردِ ترامپ شاهد بودهایم که افرادِ واقعا بااستعداد یا خودرای ناگزیر اخراج شده یا استعفا دادهاند، و حالا هم شاهدِ تنش بین ترامپ و فائوچی هستیم. کابینۀ جانسون برای این تشکیل شد تا برگزیت را تمام کند، نه اینکه کشور را در بحرانی تاریخی هدایت کند.
پوپولیسم اصولا علم و تخصص را قربانیِ محبوبیت میکند. گفتنِ چیزی که مردم میخواهند بشنوند، با گفتنِ چیزی که مردم باید بشنوند، خیلی فرق میکند. سیاستمدارانی که حرفِ دانشمندان را قبول میکنند و سیاستهای معقولی دارند و لاف نمیزنند، افرادِ نسبتا کسالتآوری هستند. ولی در این بحران، همین سیاستمدارانِ کسالتآور و باملاحظه و صادق، مثلِ آنگلا مرکل و جاسیندا آردرن [نخستوزیر نیوزیلند] هستند که عملکردِ درخشانی دارند.
از آنجا که همهگیریِ کرونا خیلی زود اوج گرفت، آثار عوامگرایی را چنان عیان کرد که بیشترِ پوپولیستها از پرداختن به آن طفره رفتهاند. تنش بین دانشمندان و رهبرانِ پوپولیست، منجربه ادعاهایی غیرواقعی ازطرفِ این رهبران شده است. درموردِ ترامپ این وضعیت آنقدر حاد بوده که جانسون درمقایسه با او کمتر دیده میشود، ولی جانسون هم ـــ بهخاطر فقدانِ شفافیت، و فاصلۀ حرف و عملش ـــ درمقایسه با دیگر رهبرانِ اروپایی خیلی بد عمل کرده است.
درحالتِ عادی پیش نمیآید که تقریبا همۀ کشورهای دنیا همزمان دچار شرایطی مشابه شوند و برای همین، همهگیریِ فعلی فرصتی منحصربهفرد فراهم کرده تا اثربخشیِ نظامهای سیاسیِ مختلف و سیاستمدارانشان را با کمکِ دادههای علمی بسنجیم. البته میدانیم که آمارها کامل نیستند، ولی حتی با دادههای ناقصِ موجود میتوانیم موفقیت یا شکستِ هرکدام از رهبران را بهطور نسبی اندازهگیری کنیم. در آینده وقتی این بحران تمام شود، قادر خواهیم بود تا نرخِ مبتلایان و مرگومیر را با دقتِ بیشتری بسنجیم و آثار اقتصادیِ فوری و بلندمدتِ آن را ارزیابی کنیم.
همین حالا اگر نیوزیلند، پرتغال، یونان و آلمان را با آمریکا و بریتانیا مقایسه کنیم، ترامپ و جانسون در وضعِ ناخوشایندی قرار خواهند گرفت. کشورهای مذکور درمقایسه با آمریکا و بریتانیا سریع اقدام کردند و از دانشِ متخصصان بهره بردند، و اقداماتی غیرعوامگرایانه را اتخاذ کردند که بهخوبی برای مردم توجیه شده بود. آنها لاف نمیزدند، چون میخواستند شفافیت داشته باشند. و باتوجه به قصورِ سریع و انکارناپذیرِ پوپولیستها، ممکن است این بحران منجربه شکستشان شود. ولی بدون مخالفتِ سیاسیِ کافی و منسجم، و رسانههای حرفهای، این بحران ممکن است به فرصتی دیگر برای پوپولیستها و خودکامگان بدل شود تا دموکراسی را تضعیف کرده و با گمراهسازی مردم دوباره در انتخابات پیروز شوند.
در این وضعیت، سیاستمدارانِ اپوزیسیون باید سختتر تلاش کنند و حتی ژورنالیستهای کمتر اخلاقگرا باید نقشِ مهمی که در این بازی دارند را بهخوبی درک کنند.