یکی از هنرمندان معترض به شرایط قرن نوزدهم «فرانسیسکو گویا» هنرمند اسپانیایی بود. تابلوی معروف او به نام (سوم ماه می) به وضوح اعتراض هنرمند به جنگ و پیامدهای ناشی از آن مثل استبداد، خفقان، آدمکشی را نشان میدهد. «گویا» «خشونت و وحشتی که کشورش را به نابودی میکشاند در تصاویری کوبنده ثبت کرد» «گویا» در مجموعهیی با عنوان (فجایع جنگ) «تکان دهندهترین سند محکومیت جنگ در تاریخ هنر» را به ثبت رساند و در آن به نشاندادن آدمیانی پرداخت که درگیر جنگ، جهل، خشونت و شرارت بودند. صحنههای بسیار تکاندهنده از مردمی که ناامیدی و سیاهی روزگارشان را فراگرفته است و به تنها چیزی که فکر میکنند شاید نجات جانشان باشد. «گویا» در این تصاویر کوچکترین اشارهیی، بر خلاف دوران قدیم، به پادشاه، دربار و یا قدرت غیر قابل شکستشان نکرده است. «هیچ چیز از چشم او پنهان نمیماند، بر هیچ نکتهیی سرپوش نمیگذارد و هیچ چیز را آرمانی نمیکند: جنایت و کشتار، آتش، اعدامها، تجاوزها، اجساد بر دار، انسانهای سر از تن جداشده، به چهار میخ کشیده شده و از گرسنگی به حال مرگ افتاده، تل اجساد، زندانها، دیوانهخانهها، یأس، رنج، نابودی و مرگ انسانها، قساوت، فقر و هراس. اینها کوبندهترین و هولناکترین بازنمود بلاهایی است که آدمیان میتوانند بر سر یکدیگر بیاورند. این واکنش گویا به جنون تاریخ است.»
هنرمندان در قرن نوزدهم با خزیدن در بین مردم به طبقۀ بورژوا پشت کردند. آنها موضوعاتی چون زندهگی مردم، فقر و بیچارهگی که حاصل جنگ و حکومتهای مستبد بود را وارد کارهایشان کرده بودند. اما گاهی بعضی از هنرمندان ارجاع به واقعیت تاریخی را رها میکردند و به قصهپردازی میپرداختند. «آنها نوعی هنر شستهورفته، کممایه و نمایشی تولید میکردند که صحنههای وسوسهانگیز احساساتی و هراسانگیزش نیازهایی را که امروز با سینمای مردمپسند ارضا میشوند، تأمین میکرد. تصاویر همهگی از مایهی ادبی با ویژگی قصهپردازانه و روایی برخوردار بودند و کیفیات هنریشان صرف طبیعتگرایی توهمی و بازنمایی رویدادها به طرزی بسیار احساساتی میشد.»
هنرمندان این دوره با به کارگیری خشونت در کارهایشان آنها را از ریخت میانداختند و ترسناک نشان میدادند. با این شیوه «به تفسیر جنبۀ تراژیک زندهگی و بحران آرمانهای اجتماعی و ملی (به ویژه نقاشان آلمانی) میپرداختند.»
در مبحث پیوند میان جنگ و هنر، قرن بیستم نسبت به سدههای پیش دارای فرازوفرود زیادی و پر از آشفتهگی است. در این قرن جنگهای اول و دوم جهانی و همچنین مبارزات استقلالطلبانه، باعث دگرگونشدن چهرۀ جهان شد. در نتیجۀ این اتفاقات بسیاری از انسانها معلول، کشته و خیلی از آنها بر اثر قحطی و گرسنهگی تلف شدند. همۀ این اوضاع پیشآمده باعث قدرتگرفتن طبقۀ بورژوا شد. تولید انبوه نیز از مشکلات دیگر این قرن بود. هنر اما تحت تأثیر همۀ اینها، بازتابدهندۀ اوضاع سیاسی و اجتماعی بود. «دلزدهگی هنرمند از واقعیتهای اجتماعی، او را به طغیان علیه جامعه، نفی مظاهر متمدن، و خلوتگزینی میکشاند.»
هنرمندان این دوره با به کارگیری خشونت در کارهایشان آنها را از ریخت میانداختند و ترسناک نشان میدادند. با این شیوه «به تفسیر جنبۀ تراژیک زندهگی و بحران آرمانهای اجتماعی و ملی (به ویژه نقاشان آلمانی) میپرداختند.» مثلاً «اکسپرسیونیستهای آلمانی با گرایش به تاریخ معاصر و روی آوردن به آن، با تمام انرژی در برابر سازوکارهای تولیدی مدرنیته طغیان کردند. آثار آنها همزمان ابزار و هدف به حساب میآمد. این هنرمندان با استفاده از فیگوراسیون های کج و معوج، زمخت و خشن در رنگها و در خطوط، و نیز حذف همۀ نمادپردازیها، در آن واحد نگرشی عینی و ذهنی از جهان ارائه میکردند؛ عینی به واسطۀ خود کار هنری، و ذهنی به واسطۀ اراده و انگیزشی که هنرمند از طریق آن با واقعیت مواجه میشد و واقعیت را به بوم نقاشی منتقل میکرد. این دیدگاه منتج به خلق شخصیتهایی گردید در مقیاسهای اغراق شده، پرسپکتیوهایی فاقد دورنمایی لازم، برشهای تصویری عکسگونه، رنگبندیهای تند، غیرطبیعی و تا حدودی ناخوشایند، و در نهایت، وجود خطوطی در اثر که نمایانگر حدود فرمها، بار دراماتیک آنها و تلاش ساختگرایانۀ هنرمند بود.»
به همین ترتیب جریانهای دیگر هنری در قرن بیستم به مسائل گوناگون میپرداختند؛ دادائیستها از مواد انبوه تولیدشده که دور ریختنی بودند استفاده میکردند که این کار آنها نقدی بود بر مصرفگرایی دوران مدرن. سوررئالیسم نیز موضوعاتی چون شهوانیت، انحراف، قدرت، مذهب و کمابیش نقد تمامی ارزشهای متعلق به فرهنگ بورژوایی آن زمان و در عین حال خشم و نفرت به جامعۀ بورژوایی را در کارهای خود نشان میدادند. به همین منوال جریانهای مختلف هر کدام با زبان خاص خود به اعتراض میپرداخت؛ گاه با خطوط تند گاه با ضربههای محکم قلممو، گاه با حجمهای ساخته شده ، گاه با اجرا و گاه با ویدیو و دیگر ابزار و رسانههای دستداشته.
در هر دورۀ از زندهگی آدمی اتفاقات بزرگ و مهم، تأثیر بسزایی از خود برجای میگذارد. هنر با تأثیرپذیری از این رویدادها آغاز به صحبت دربارۀ آنها میکند. جنگ از جمله اتفاقات مهمی است که همۀ جوانب مختلف زندهگی و جهان را تحت تأثیر خود قرار میدهد. هنر تا قبل از استقلال خود، روایتگر جنگ بود، اما بعد از این که به طور مستقلانه به تولید ایده و خلق اثر هنری پرداخت، مقابل جنگ قرار گرفت و به جای روایتگری، به توصیف چهرۀ زشت جنگ و تأثیرات منفی و جبرانناپذیر آن پرداخت.
منابع
بکولا، ساندرو (۱۳۸۷)، هنر مدرنیسم، ترجمۀ رویین پاکباز و دیگران، تهران: فرهنگ معاصر.
گاردنر، هلن (۱۳۹۱)، هنر در گذر زمان، ترجمۀ محمدتقی فرامرزی، تهران: موسسه انتشارات نگاه.
گامبریچ، ارنست (۱۳۹۴)، تاریخ هنر، ترجمۀ علی رامین، تهران: نشر نی.
گرویس، بوریس (۱۳۹۶)، قدرت هنر، ترجمۀ اشکان صالحی، تهران: نشر اختران.