کودک تکدی‌گر: «می‌خواهم در آینده داکتر شوم و مادرم را تداوی کنم»

چادر چروکیده‌ای را دور سرش پیچیده و لباس‌های نازکش، نمی‌تواند در برابر سرما از او محافظت کند و هر چند ثانیه، سرفه‌اش می‌گیرد. وقتی به حرف‌های مان با هم ادامه دادیم، فهمیدم که او، همه‌روزه از صبح تا تاریک‌شدن هوا این جا می‌نشیند تا بتواند شب با چند قرص نانی که مردم برایش می‌خرند، به خانه برود.

کارگران خیابانی در کابل: یافتن لقمه‌نانی برای شب به ما دشوار شده است

شماری از کارگران خیابانی در کابل، می‌گویند که نبود کار همه‌وقت و افزایش بهای مواد خوراکی اولیه، آنان را با گرسنگی روبه‌رو کرده است. نادر، یک تن از باشندگان کابل با کراچی تک‌چرخش، از صبح تا شام در جاده‌های شهر تلاش می‌کند باری برای کشیدن پیدا کند تا شب با دستان خالی به خانه برنگردد.

وقتی «نان» همه‌چیز است!

از موتر پیاده شدم و با دوستم که از پیش قرار گذاشته بودیم، روز را در یکی از کافه‌های پُل‌سرخ گذراندم. هرچند دوست ندارم فقر مانند قارچی وسط حرف‌ها و قصه‌های دوستانۀ‌مان نیز سبز شود، اما رنجی که بیش‌تر از ۹۰ درصد جامعه را زمین‌گیر کرده، چیزی نیست که فراموش شود یا بتوان به ساده‌گی از کنارش رد شد. این فقر، زخمی‌ست در بدن بیش از ۲۴ میلیون شهروند افغانستان که نه به‌زودی آن‌ها را می‌کُشد و نه به زنده‌گی‌کردن می‌گذارد.

مهاجرت؛ یک قرص نان در یک شبانه‌روز

حبیب عظیمی، نام (مستعار) از نوجوانانی که صنف ۱۱ مکتب بود به دلیل فقر و حضور طالبان، مسیر مهاجرت نامنظم را در پیش گرفت و مقصدش کشور ایران بود. او باشندۀ ولسوالی سیدآباد ولایت میدان‌وردک است.