در ۲۰ سال گذشته غربی‌ها و مدعیان دروغین مردم‌سالاری و لیبرالیسم جفای بزرگی در حق انسان افغانستان انجام دادند؛ آنان دولتی فاسدی به وجود آوردند که اتکای آن به بازوان غربی‌ها بود تا مردم این کشور. غربی‌ها دموکراسی دروغین را به جای ارزش‌های واقعی مردم‌سالاری در کشور تقویت کردند و سیاست را نیرنگستانی تعریف کردند که هر دروغ و فریب در آن مجاز است. این رویکرد عرصه را از ارزش تهی کرد و روشن است که در غیاب ارزش، قرارداد اجتماعی نیز معنی ندارد.

غربی‌ها در این نیرنگستان، کرزی، مجاهدین پول‌پرست و تکنوکرات‌های مکار را کاشتند. کرزی زیر شنل تعصب و نیرنگ خود طالب و فساد را پرورانید. طالب مانند ماری زخمی با انبانی از کینه و حقارت احساس درمانده‌گی می‌کرد، اما کرزی آن را مانند مادر مهربانی پذیرفت و درمان کرد. اکنون طالب پرورش یافته و همانند هیولایی دهن دره کرده و آمادۀ بلعیدن است.

مبارزۀ غربی‌ها با طالب در این ۲۰ سال گذشته دروغ بود، این جماعت فقط با تحقیر مردم ما خود را اشباع کردند؛ ورنه اگر صداقت و درستی در کار می‌بود، بازی دوگانه درمیان نبود. غربی‌ها واقف بودند که طالب ذیل حمایت پاکستان، متحد استراتژیک آنان و خویشاوندان طالبان در کابل (کرزی و غنی) که عروسک‌های سیاسی غربی‎‌ها بودند، مشغول دریدن مردم‌اند. آمریکایی‌ها می‌گویند که ۲۵۰۰ انسان آمریکایی در افغانستان کشته شده، ما می‌گویم شمار کشته‌گان ما از مرز میلیون گذشته است. در این سیرک خشم و خون، خونِ چه کسی دریا شده است؟ در زمان شکار بومیان آسترالیایی توسط انگلیس‌ها در قرن ۱۸ شماری از شکارچیان انگلیسی در دام بومیان افتادند، آیا ما می‌توانیم بگوییم که انگلیس‌هایی که در جریان شکار کشته شدند، تنها قربانیان واقعی آن فاجعه بودند؟

در زمان شکار بومیان آسترالیایی توسط انگلیس‌ها در قرن ۱۸ شماری از شکارچیان انگلیسی در دام بومیان افتادند، آیا ما می‌توانیم بگوییم که انگلیس‌هایی که در جریان شکار کشته شدند، تنها قربانیان واقعی آن فاجعه بودند؟

اکنون که بار دیگر آن «هیولای مومن به کشتار»، برادران ناراضی کرزی در حال بازگشت به مسلخ‌اند، از ما می‌خواهید که به غنی تکیه کنیم؟ مردی که ادعای دانش دارد و با دروغ عظیم، خویشتن را حاکم مشروع و منتخب می‌خواند. راستی دانش و تقوا چه‌گونه با دروغ، تقلب و تعصب در عین واحد قابل جمع است؟ مگر در سراسر ادبیات ما و حکمت، نمونه‌یی وجود دارد که انسانی حکیم و فرهیخته، به مردم خیانت کند و خرقۀ سالوس به تن آورد؟ این ناممکن در متفکر دومی که غربی‌ها عرضه کرده‌اند ممکن شده است.

در حقیقت جای متفکر دانشگاه یا مسند تفکر است، نه نیرنگستانی که در آن با گوسفند به قدرت برسد، کانکور را سهمیه‌بندی کند، یا هویت دیگران را بدزدد، یا دروازۀ خزانۀ ملی را به رخ خانواده‌اش بگشاید. با این اوصاف، چنین فردی همه چیز می‌تواند باشد به جز متفکر! تا چه میزان یک انسان می‌تواند چشم سفید باشد که در میان انبوهی از دروغ، خویشتن را فیلسوف‌شاه پندارد.

در برابر لشکری که تشنۀ استقرار حکومت تئوکراتیک در کشور است، تکیه‌گاهی مطمئن برای انسان‌هایی که مشتاق زنده‌گی با اصولی‌اند که در آن تفرد و تفاوت‌ها احترام شود، وجود ندارد. افغانستان در این شرایط به کویری بی‌پایان می‌ماند که انسان‌های سرگردان آن یا با فلاکت مواجه‌اند، یا با مرگ آزاد می‌شوند. در ۲۰ سال گذشته عده‌یی فرصت یافتند که به اصول انسانی آشنا شوند، اما بسیاری در شهرها و روستاهای افغانستان با آبی که از سرچشمۀ افراطیت دینی سرازیر می‌شد، سیراب شدند. انسان‌های خوب در برابر لشکر انبوهی از داعشیان، تحریریان، طالبان و… ناچیزاند و مانند کرم‌های بی‌چاره لِه خواهند شد. کرانۀ روشنایی مکدر شده و در این سرزمین آینده‌یی وجود ندارد.

بیایید ادعای دروغین، مدعیان جمهوری را ارزیابی کنیم که در لباس مدعیان ارزش‌ها از بام تا شام گوش فلک را دریده‌اند. با نگاه گذرا در خواهیم یافت که عملکرد آنان چیزی نیست، جز زمینه‌سازی برای استقرار نظام تئوکراتیک و خون‌آشام در کشور. همین فیلسوف‌شاه، دیروز هنگامی که بحث آزادی انس حقانی مطرح شد، لاف زد که خط سرخ حکومتش است. اما چه دروغ بزرگی بود، حقانی آزاد شد. با وصف انکار و اصراری که در قضیۀ آزادی ۵ هزار زندانی طالب که به کشتار مردم متهم بودند، صورت گرفت؛ غنی بیشتر از این رقم در حدود ۶ هزاری زندانی را از بند آزاد کرد.

اخیراً گروه غوغاسالار وابسته به دربار سلطنت، گویا نقشۀ نجات افغانستان را ترسیم کرده که در آن گفته شده بود قدرت از راه انتخابات انتقال پیدا می‌کند و گویا در این راه، غنی و دیگر پهلوان‌پنبه‌های اطرافش آماده جان‌بازی بودند، اما در فرجام فیلسوف‌شاه با مقاله‌یی آن سخن را پس گرفت و طرح دیگری ریخت. روشن است که فیلسوف‌شاه به انتخابات و مردم‌سالاری باور ندارد و سخن او در آن واحد نیز قابل اعتماد نبود. اما نکتۀ جالب این است که فیلسوف‌شاه و حورایونش قابلیت این را ندارند که در امتداد یک دروغ سخن بگویند و هر دم با دروغ تازه سخن نخستین را باطل می‌کنند یا شاید این امر بر سیاق آن سخن معروف است که دروغگو حافظه ندارد.

اولاً غنی از راه نادرست به قدرت رسید، ثانیاً اگر رسیدن به قدرت از راه نادرست به هدف خیر و اصلاحات بود، شاید از قباحت عملکرد او کاسته می‌شد، غنی شش سال فرصت داشت تا با میراث نحس کرزی مبارزه کند و کشور را در مسیر درست قرار دهد. اما او به سیاق متفکرانه راه تعصب و فساد را در پیش گرفت و لشکر جهل را تغذیه کرد. اما در حال حاضر در موقعیتی قرار دارد که هیچ‌ یکی از نسخه‌های شفابخش او کارگر واقع نمی‌شود. طالب در بازگشت به هیچ‌کس حتا دایه‌های مهربانش رحم نخواهد کرد و غنی نیز نمی‌تواند خود را از قضاوت تاریخ نجات دهد، اما این امتیاز را دارد که با استفاده از پاسپورت آمریکایی‌ همراه با حواریونش رخت خود را از این دوزخ بکشد.

مرتبط با این خبر:

به اشتراک بگذارید:
تحلیل‌های مرتبط

اخبار و گزارش‌های سلام وطن‌دار را از شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید: