روز چهارشنبه ۱۵ آپریل، رئیس جمهور آمریکا در کاخ سفید در یک سخنرانی اعلام داشت «زمان پایان‌دادن به طولانی‌ترین جنگ آمریکا رسیده است، من اکنون چهارمین رئیس جمهور آمریکا هستم که حضور نیروهای آمریکایی را در افغانستان پس از دو جمهوری‌خواه و دو دموکرات به عهده دارم، و من این مسئولیت را به پنجم نخواهم سپرد.» [۱] جنگ افغانستان برای ایالات متحده ۲۴۸۸ سرباز تلفات و ۲۰۷۲۲ نفر مجروح داشته که به خانه برگشته‌اند و با همۀ این‌ها مصرف‌ بیش از ۲ تریلیون دالر از پول مالیه‌دهنده‌گان آمریکایی نیز قابل توجه است [۲]. جنگ افغانستان برای مدت طولانی ادامه داشته؛ طوری که ۲۵ درصد از جمعیت افغانستان پس از حملۀ ایالات متحده به این کشور متولد شده و حتی قسمتی از این جمعیت نسلی‌اند که فراموش کرده‌اند آمریکا برای چه چیز در افغانستان حضور یافته‌اند.

ایالات متحده به دنبال چه چیزی در افغانستان بوده است؟ پاسخ به این سوال را در یازده سپتامبر نه بلکه می‌باید قبل از آن حادثه جست‌وجو کرد. در جریان دهۀ ۱۹۹۰ بود که زمینۀ حملۀ آمریکا به افغانستان ریخته شد. هنگامی‌ که خروج شوروی از افغانستان در سال ۱۹۸۹ صورت می‌گرفت، ایالات متحده آمریکا در حال اولویت‌بندی مناطق جهان بود، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ و ظهور پنج جمهوری جدید در آسیای مرکزی مورد توجه سیاست‌گزاران ایالات متحده قرار گرفت و پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، دیک چنی، مدیرعامل قبلی یک شرکت بزرگ خدمات نفتی چنین اظهار نظر داشت: «من نمی‌توانم آن وقتی را تصور نمایم که منطقه‌یی به ناگهان از نظر استراتژیک به اندازۀ بحیرۀ خزر (کسپین) داشته باشیم.»[۳] شرکت‌های انرژی ایالات متحده انرژی آسیای‌میانه را همانند خاورمیانۀ جدید می‌دانستند. از آن‌جا که مسکو فقط زمینۀ توسعۀ انرژی خود را در روسیه پهن می‌کرد، این امر منجر به داخل‌شدن حوزه‌های توسعه‌‌نیافتۀ بحیرۀ خزر و آسیای‌میانه و انتقال انرژی از آسیای‌میانه به بازارهای غربی در سیاست ایالات متحده گردید.

حملۀ نظامی آمریکا وسیله‌یی برای رسیدن به هدف بود. این کار برای به دست‌آوردن منابع انرژی موردنظر، ترانزیت و خطوط انتقال انرژی آسیای میانه بود.

با محاط به خشکه‌بودن بحیرۀ خزر و آسیای‌میانه و عدم دسترسی به آب‌های بین‌المللی برای انتقال انرژی این منطقه، به خطوط انتقال جدید نیاز است. وصل جنوب آسیا با آسیای میانه از طریق خطوط انتقالِ جدید یکی از اقتصادی‌ترین راه‌ها برای دست‌یابی به این هدف قلمداد می‌شود. این خطوط انتقال باید از طریق ایران و افغانستان عبور می‌کرد و از آن‌جا که ایالات متحده از سال ۱۹۹۵ نمی‌خواست ایران را تقویت کند، شرکت نفت ایالات متحده «UNOCAL» مذاکرات را برای ساخت خطوط انتقال گاز و نفت از طریق ترکمنستان، افغانستان و پاکستان آغاز کرد تا از آن‌جا به بحر عرب انتقال کند، ولی در سال ۱۹۹۵ افغانستان در میانۀ یک جنگ داخلی در سراسر کشور بود و این طرح آمریکایی نیاز به یک دولت واحد در افغانستان داشت که تضمین‌کننده انجام این طرح می‌بود.

در تحقیق کمیسیون دو جانبه که چه‌گونه‌گی عدم موفقیت دولت ایالات متحده در جلوگیری از حادثه ۱۱ سپتامبر را بررسی می‌کرد، متوجه شد که دولت کلینتون قصد داشت طالبان را قبل از ۱۱ سپتامبر براندازد و دولت بوش در حال آماده‌سازی پیش زمینه‌های حمله به افغانستان قبل از ۱۱ سپتامبر بود.

گرفتن کابل در سال ۱۹۹۶ توسط طالبان، آمریکا را در حین اجرای برنامۀ خود مجبور ساخت تا وضعیت را بی‌سروصدا بپذیرد، سپس UNOCAL برخی از رهبران طالبان را به هوستون دعوت کرد؛ جایی که آن‌ها به طور خاص پذیرایی شدند. در حالی که خط انتقال UNOCAL در نهایت محقق نشد زیرا UNOCAL از ارزش اقتصادی این پروژۀ بزرگ مطمئن نبود، برای همین سیاست‌گزاران آمریکایی پروژه UNOCAL را با TAPI (ترکمنستان ، افغانستان ، پاکستان ، هند) خط انتقال گاز خزر و آسیای میانه از طریق ترکمنستان و افغانستان به پاکستان و هند را جایگزین کردند. ایالات متحده با عجلۀ روبه‌پیش با دنبال این خط انتقال انرژی می‌تواند به عنوان مجرای کنترول منابع هایدروکاربن دریای خزر (کسپین) و همچنین امنیت و ترانزیت آن‌ها از آن استفاده کند.

ریچارد بوچر که دستیار وزیر خارجۀ ایالات متحده در امور آسیای جنوبی و مرکزی بود، تأکید کرده بود که: «یکی از اهداف ما ایجاد ثبات در افغانستان است… و پیونددادن جنوب و آسیای میانه… تا از این جهت بتواند انرژی به جنوب سرازیر شود.»[۴] تأخیر در خط انتقال TAPI به دلیل پا کشیدن طالبان و در نظرگرفتن گزینه‌های دیگر بود. از سال ۱۹۹۷ ایالات متحده از اسامه‌بنلادن برای فشار بر طالبان استفاده کرد. ایالات متحده از هشدارها، تحریم‌ها و انگیزه‌ها برای تحت فشار قراردادن طالبان استفاده کرد، ولی در نهایت همۀ این تلاش‌ها نتوانست طالبان را در یک موقف مورد نظر قرار دهد. سیاست‌گذاران ایالات متحده از سال ۱۹۹۹ تغییر رژیم را گزینه‌یی مناسب در افغانستان می‌دانستند.

ادارۀ معلومات انرژی ایالات متحده چند روز قبل از ۱۱ سپتامبر گزارش داد که: «اهمیت افغانستان از نقطه‌نظر انرژی ناشی از موقعیت جغرافیایی آن به عنوان یک مسیر بالقوۀ ترانزیت برای صادرات نفت و گاز طبیعی از آسیای میانه به دریای عرب است که این ظرفیت شامل احداث خطوط انتقال صادرات نفت و گاز طبیعی از طریق افغانستان است.» در تحقیق کمیسیون دو جانبه که چه‌گونه‌گی عدم موفقیت دولت ایالات متحده در جلوگیری از حادثه ۱۱ سپتامبر را بررسی می‌کرد، متوجه شد که دولت کلینتون قصد داشت طالبان را قبل از ۱۱ سپتامبر براندازد و دولت بوش در حال آماده‌سازی پیش زمینه‌های حمله به افغانستان قبل از ۱۱ سپتامبر بود. آن‌طوری که مقام‌های آمریکایی، سیاست‌گذاران و شرکت‌های انرژی این کشور به کابل آمدند تا آن را مسیری به نورسلطان، بیشکک، دوشنبه، عشق‌آباد و تاشکند و همچنین منابع انرژی دریای خزر ببینند، حمله به افغانستان انجام شد. تغییر رژیم در افغانستان از طریق حمله نظامی و اشغالگری وسیله ای برای دستیابی به اهداف سیاست خارجی ایالات متحده در اوراسیا قرار گرفت. ایالات متحده یک رژیم ترکیبی در کابل ایجاد کرد و متعاقباً روزبه‌روز ساحات مختلف افغانستان را به رژیم جدید ملحق می‌گرداند و به آموزش یک نیروی امنیتی جدید برای حفظ امنیت نیز کمک می‌کرد. این حالت برای ایالات متحده فرصت این را می‌داد تا بر روی موضوعات استراتژیک عمیق‌تری مانند انرژی آسیای مرکزی و هر گونه تهدید بالقوه از طرف روسیه و چین تمرکز کند.

هنگامی که ایالات متحده و شرکای ائتلاف آن در سال ۲۰۰۱ به افغانستان حمله کردند، آنان توانستند طالبان را از کابل بیرون برانند و سپس ایالات متحده اقدام به ایجاد دولتی با تعدادی از مجاهدین اسبق کرد که به دلیل مخالفت با طالبان با هم گرد آمده بودند. دولت مرکزیِ کابل سال‌ها تحت ریاست جمهوری حامد کرزی توانایی فراتر از ادارۀ مرکزی خود برای شکل‌دادن دولتی به وسعت افغانستان را نداشت.

با گذشت سال‌ها با وجود دروغ‌های آشکار در مورد وضعیت امنیتی کشور، واضح گردید که خدمات امنیتی چه نیروهای مسلح و چه پولیس در موقعیتی نبودند که امنیت سراسری را در کشور به میان آورند. نیروهای مسلح افغانستان با داشتن بیش‌ترین جنرالان نظامی تقریباً هزار جنرال در ارتش به جای اولویت‌گذاری جنگ با طالبان مصروف زدوبندهای منافع شخصی خویش در درون ارتش بودند.

ایالات متحده با احساس پیروزی، قربانی همان واقعیتی گردید که قبلاً هم اتحاد جماهیر شوروی و بریتانیا می‌خواستند در درازمدت در پی تلاش برای استقرار در افغانستان پیروز شوند که در آن ناکام ماندند و اما آن‌طرف تمرکز ایالات متحده بر روی عراق از سال ۲۰۰۵ آغاز شد، در هر دو کشور ایالات متحده نشان داد که او می‌تواند رژیم‌ها را برای هدف مورد نظرش و منافع‌اش از پا درآورد، اما در استقرار یک دولت دموکراتیک بسیار زود ناکام گردید، سپس با روبه‌روشدن با شکست نظامی، ایالات متحده کوشش کرد برای دست‌یابی به اهداف استراتژیک خود یعنی استفاده از افغانستان برای دست‌یابی به آسیای‌میانه، به دیپلماسی روی بیاورد. به این منظور از تمام کشورهای منطقه برای ثبات افغانستان استفاده کرد. پاکستان با انجام حملات مختلف، عملیات و معاملات صلح، نقش خود را در برخورد با پشتی‌بانی از نیروهای ضد نظام در مناطق قبایلی ایفا کرد و نیز باید یادآورد شد پاکستان در پروسه صلح نقشی اساسی را در کشاندن طالبان به میز مذاکره تاکنون داشته است.

هم‌چنان هند و ایران نقش مهمی در باثبات‌سازی افغانستان داشته‌اند. ایالات متحده بار جنگ را به عنوان اقدامی مقرون به صرفه و هم‌چنین یک راه حل قابل قبول از نظر سیاسی برای عموم مردمِ آمریکا که از جنگ خسته شده‌اند، به دوش این کشورها گذاشت. ایران و ایالات متحده در یک صفحۀ کاری در افغانستان قرار داشته‌اند. ایران حتی نقشه‌هایی به واشنگتن داده است که موقعیت طالبان در افغانستان را مورد هدف قرار دهد؛ این ایران بود که با موفقیت، ائتلاف شمال را تشویق کرد تا در کنفرانس بُن از حامد کرزی به عنوان رئیس جمهور مورد حمایت آمریکا حمایت کند.[۵] هند در تلاش برای بازسازی در افغانستان نقش فزاینده‌یی را ایفا کرده است؛ همان‌گونه که هندوستان با حمایت از ائتلاف شمال توانست پاکستان را به دور استراتژی ایالات متحده برای ایجاد ثبات در افغانستان جهت دهد.

همین‌طور ایالات متحده توانست روسیه و چین را در مدیریت افغانستان به کمک بگیرد. چین که مرز کوچکی با افغانستان دارد در سال ۲۰۱۰ با کشف حدود ۱ تریلیون دالر ذخایر معدنی دست‌نخورده به شدت به افغانستان علاقه‌مند شد. اما چین دریافت که بدون داشتن یک دولت پایدار در کابل و ثبات و امنیت در سراسر کشور نمی‌تواند از هیچ یک از منابع معدنی افغانستان بهره‌برداری کند. به همین دلایل چین از طرح سیاسی مورد نظر ایالات متحده در این کشور حمایت کرده و برای تقویت آن تلاش کرده است. برای چین، حضور ایالات متحده در افغانستان امنیت سرمایه‌گذاری‌های آن را تأمین می‌کند و به همین دلیل از معاملات امنیتی ایالات متحده و افغانستان حمایت کرده است. چین در «مجمع صلح و سازش» با یک مقام آمریکایی چنین بیان داشته است: «ایالات متحده و چین توافق کرده‌اند که برای حمایت از دولت افغانستان، وحدت ملی، نیروهای امنیتی و توسعه اقتصادی با هم کار کنند، و نیز اطمینان حاصل شود که افغانستان بار دیگر به عنوان پناهگاه امن برای تروریست‌ها مورد استفاده قرار نمی‌گیرد. [۶] روسیه با آمریکا در افغانستان مخالف نبوده و برای همین تمام پشتی‌بانی لوژیستکی و اطلاعاتی مورد نیاز این کشور را در افغانستان تأمین کرده است، و حتی نیز دیده شد روسیه مذاکرات صلح بین آمریکا و طالبان را برای گفت‌وگوها ترتیب می‌نمود.

پس از جنگی که بیش از جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم به طول انجامید، ایالات متحده هرگز به دنبال حفظ حضور فیزیکی دائمی در افغانستان نگردید.

مدت‌هاست که آمریکا پذیرفته که نمی‌تواند از راه نظامی در افغانستان پیروز شود و در نتیجه مجبور شد برای مدیریت افغانستان به کشورهای منطقه مراجعه نماید. خواه هندوستان و ایران و خواه چین و روسیه باشد، ایالات متحده برای موفقیت با این کشورها چنان برخورد دارد تا از آن‌جایی که شکست خورده است کامیاب گردد. ولی تنها جناحی که در این استراتژی سیاسی به همکاری آن نیاز است، طالبان‌اند.

تلاش‌های آمریکا برای توافق با طالبان بلافاصله پس از روی کارآمدن بارک اوباما در سال ۲۰۰۹ آغاز شد. این بدان معنی بود که دولت اوباما به طور ضمنی پذیرفت که نمی‌تواند طالبان را شکست دهد. ایالات متحده برای تضعیف طالبان و در نهایت آوردن آن‌ها روی میز مذاکره، روی‌کردی چند جانبه را دنبال کرد. روی‌کرد چند وجهی و چند زبانه‌یی که برای توافق با طالبان، به کار رفت. به عنوان مثال، «ادغام مجدد» شامل مذاکرات نبود، بلکه تلاشی بود تا با دادن مشوق‌های مالی برای سربازان طالبان، تا اسلحه را به زمین بگذارند. «مذاکرات» اصطلاح بود که به معنای سازش از هر دو طرف قرار گرفته است. اصطلاح «آشتی» روند آشتی ملی در افغانستان را پوشش می‌داد و «معاملات صلح» اصطلاحی بود که بیشتر در سیاق پاکستان به کار می‌رود و از یک طرف دولت پاکستان و از طرف دیگر شامل طالبان پاکستان می‌گردد.

در سال ۲۰۱۰، استراتژی ایالات متحده تأمین مشوق‌های مالی برای خلع سلاح وفاداران و پناهنده‌گان طالبان قرار گرفت. سپس در سال ۲۰۱۱ پیام عیدی ملاعمر به عنوان فرصت برای رفتن به یک قدم جلوتر تفسیر گردید -ملا عمر در آن سخنان به نظر می‌رسید که به بازشدن گفت‌وگوها تمایل نشان می‌دهد. [۷] تماس مستقیم بین ایالات متحده و طالبان در نوامبر ۲۰۱۰ با دیدار مقام‌های آمریکایی با طیب آقا، نمایندۀ ملاعمر در مونیخ آغاز شد. گفت‌وگوهای محرمانه آن زمان با میانجی‌گری مقام‌ آلمانی و خانوادۀ سلطنتی قطر صورت گرفت. متعاقباً، در سال ۲۰۱۱، دو دور از جلسات مقدماتی قبل از آن که دفتر سیاسی طالبان در جنوری ۲۰۱۲ به طور غیررسمی در دوحه تأسیس شود، در دوحه و آلمان برگزار گردید. اولین گفت‌وگوها بین دولت افغانستان و طالبان در پاکستان در سال ۲۰۱۵ رسماً دایر گردید.

پس از دیدار مقام‌های آمریکایی با اعضای طالبان در سال ۲۰۱۸ در دفتر سیاسی طالبان در قطر، زلمی خلیل‌زاد توسط رئیس جمهور ترامپ به عنوان نمایندۀ ویژه در وزارت امور خارجه آمریکا با هدف اعلام‌شدۀ تسهیل روند صلح افغانستان منصوب گردید. ایالات متحده و طالبان در ۲۹ فبروری سال ۲۰۲۰ پیمان صلحی را امضا کردند که در صورت وفادار‌ی طالبان از مفاد توافق‌نامه، خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان ظرف ۱۴ ماه صورت می‌گرفت.

پس از غلبۀ طالبان در میدان جنگ، برای طالبان تعجب‌آور بود که چرا وقتی در موقعیت پیروزی قرار داشتند با آن‌ها وارد مذاکره می‌شوند. طالبان که آمریکا با آن‌ها درگیر گفت‌وگو بود، سازمانی بسیار متفاوت از سازمانی که هنگام حمله به این کشور در سال ۲۰۰۱ با آمریکا روبه‌رو بود، ظاهر شد. در سال ۲۰۱۵، رهبران طالبان اعلام کردند که ملاعمر رهبر آنان در سال ۲۰۱۳ درگذشته است، آن‌ها بنابراین آن را مخفی نگه داشته بودند و اعضای طالبان که دستور از آن می‌گرفتند، همه از این خبر شوکه شدند.

متعاقباً طالبان در اواخر سال ۲۰۱۵ پس از انتخابات مشاجره‌برانگیزی که داشتند به دنبال ایجاد منابع مالی و تسلیحاتی متنوع افتادند. ملااخترمحمد منصور، رهبر جدید بارها به تهران سفر کرد و دفتر خارجی خود را در مشهدِ ایران افتتاح نمود.[۸] جلساتی نیز بین ملامنصور و مقام‌های روسی برگزار شد؛ تا جایی که وی از مسکو بودجه و اسلحه دست‌وپا کرد.[۹]

استراتیژی سیاسی ایالات متحده در همکاری مشترک با طالبان، شامل دادن قدرت به آن‌ها و تقسیم قدرت با دولت کابل است. با این کار اعضای طالبان با گرفتن سهم قدرت در رژیم، در نتیجه می‌توانند افغانستان را در ثبات قرار دهند. همان‌طور که طالبان از قدرت برکنار شدند و با رژیم مستقر آمریکا جنگیده‌اند، ولی ورود آن‌ها (طالبان) به یک توافق سیاسی پیروزی بزرگ برای ایالات متحده در استراتیژی سیاسی‌شان محسوب می‌شود.

پس از جنگی که بیش از جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم به طول انجامید، ایالات متحده هرگز به دنبال حفظ حضور فیزیکی دائمی در افغانستان نگردید. ایالات متحده می‌خواهد افغانستان را با حداقل هزینه حفظ نماید و حضور نظامی آن بیشتر از آن‌چه در سال ۲۰۰۱ پیش‌بینی شده بود به طول انجامید. این را باید به یاد داشت که ایالات متحده به عنوان یک ابرقدرت جهانی دارای مسائل جهانی متعددی‌ست که باید با آن‌ها سروکار داشته باشد و افغانستان فقط یکی از آن همه مسائل است.

رئیس جمهور بایدن در سخنرانی خود در کاخ سفید در مورد خروج ارتش آمریکا در افغانستان اظهار نظر جالبی کرد: «کسانی هستند که با صدای بلند اصرار دارند دیپلماسی بدون حضور نیرومند ارتش ایالات متحده به عنوان اهرم فشار نمی‌تواند موفق شود. ما یک دهه این استدلال را کرده‌ایم. ولی هرگز اثبات نشد… دیپلماسی ما بر حول حرکات نظامی نیست که روش آن متضررکننده باشد.:[۱۰]

حملۀ نظامی آمریکا وسیله‌یی برای رسیدن به هدف بود. این کار برای به دست‌آوردن منابع انرژی موردنظر، ترانزیت و خطوط انتقال انرژی آسیای میانه بود. ایالات متحده اکنون از دیپلماسی در جایی استفاده کرده است که استراتژی نظامی آن نتوانست به اهداف استراتژیک خود برای آسیای‌میانه دست یابد. این منطقه با افزایش تحرکات چین و روسیه اهمیت بیشتری می‌داشته باشد. در حالی که نیروی نظامی ایالات متحده در آینده‌یی مشخص افغانستان را ترک خواهند کرد، ولی ایالات متحده این کشور استراتژیک را واقعاً ترک نمی‌کند.

References

[۱] Remarks by President Biden on the Way Forward in Afghanistan | The White House

[۲] What Did the U.S. Get for $2 Trillion in Afghanistan? – The New York Times (nytimes.com)

[۳] The new Great Game | Oil | The Guardian

[۴] Afghanistan and the new Great Game, Toronto Post, August 2009, https://www.pressreader.com/canada/toronto-star/20090812/283326108366753

[۵] https://csis-prod.s3.amazonaws.com/s3fs-public/legacy_files/files/publication/twq10januarydobbins.pdf

[۶] China offers to mediate installed Afghan Taliban peace talks | Reuters

[۷] Deciphering Mullah Omar’s Eid Message (rferl.org)

[۸] In Afghanistan, U.S. Exits, and Iran Comes In – The New York Times (nytimes.com)

[۹] Ties between Russia and the Taliban worry Afghan, U.S. officials | Reuters

[۱۰] Remarks by President Biden on the Way Forward in Afghanistan | The White House

مرتبط با این خبر:

به اشتراک بگذارید:
تحلیل‌های مرتبط

اخبار و گزارش‌های سلام وطن‌دار را از شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید: