بخش نخست

محمدداوود خان عموزادۀ ظاهرشاه در دوران صدارتش، با مشخصۀ ناسیونالیست معتقد به ارزش‌های افغانی- پشتونی به سیاق فاشیسم، در خانوادۀ سلطنتی جایگاه خود را روشن کرد. این مرد خودرای مشتاق اتحاد پشتون‌ها بود، به همین دلیل با کشور تازه‌تشکیل پاکستان، وارد تنازع شد و بنیاد دشمنی با این کشور همسایه را مستحکم کرد. در برخورد با مسألۀ پشتونستان، احساسات او بر عقل غالب بود و به این دلیل در دوران صدارت داوود افغانستان با پاکستان تا مرز جنگ پیش رفت.

داوود با شوروی گرم گرفت و با استفاده از کمک‌های شوروی برنامه‌هایی را در کشور عملی کرد و موفقیت‌هایی نیز در زمینۀ آزادی‌های اجتماعی از جمله کشف حجاب به دست آورد. اما دوام دشمنی با پاکستان باعث شد راه‌های بازرگانی افغانستان بسته شود و از سوی دیگر سطح وابسته‌گی به شوروی نیز افزایش یافت. این سیاست افغانستان را در شرایط دشواری گذاشت و از سویی هم داوود پس از ده سال کار به عنوان نخست‌وزیر در سال ۱۹۶۳ میلادی در پی اختلاف‌ در خانوادۀ سلطنتی توافق کرد که کنار بکشد. با رفتن داوود، فرد دیگری که به خانواده سلطنتی تعلقی نداشت به جای او تکیه زد و به این ترتیب سلطنت راه مشروطه را در پیش گرفت.

افغانستان در مسیر تازه‌یی که به دهۀ قانون اساسی معروف است گام گذاشت، اما داوود در انزوا خزید. به نقل از کتاب اردو و سیاست به قلم نبی عظیمی، در مدتی که کشور با دگرگونی‌های بزرگ سیاسی مواجه بود، نامی از داوود گرفته نمی‌شد. تنها مصاحبش زینت داوود همسرش، خواهر ظاهرشاه بود و دیگران او را ترک کرده بودند، «تعظیم‌های نوکرمآبانه، ولاحضرت‌گفتن‌ها و تملق‌گویی‌ها خبری نبود، خانه متروک به نظر می‌خورد و باغ بدون باغبان. وزراء، جنرالان، قومندانان، ولامقامان، کاسه‌لیسان، همه و همه او را ترک گفته بودند.»

به نوشتۀ عظیمی، با این وصف، شاه گاهی به عیادت او می‌آمد و در هنگام بیماری پاهای داوود را مالش می‌داد. اما داوود، تنهایی و حقارت بی‌انتها را نسبت به خود احساس می‌کرد. برای مرد خودرأیی که فکر می‌کرد نسخۀ نجات افغانستان و وحدت پشتون‌ها را در چنته دارد، این بی‌مهری گران تمام شد و در اندیشۀ انتقام افتاد. نبی عظیمی به نقل از حسن شرق می‌نویسد که داوود نقشۀ کودتا را در سال‌های آخر حکومت نوراحمد اعتمادی کشید و برای تحقق آن یک گروه فشردۀ اطلاعاتی به هدف توسعۀ روابط با احزاب و گروه‌های سیاسی ایجاد کرد. یکی از مهمترین گام‌های این گروه برقراری روابط با شاخۀ پرچم حزب دموکراتیک خلق بود که در ارتش نیز نفوذ داشت.

هنگامی که ظاهرشاه در شهر ناپل ایتالیا مشغول کام‌گرفتن از زنده‌گی بود داوود با استفاده از فرصت نقشۀ خود را عملی کرد. در صبح ۱۷ جولای ۱۹۷۳ مطابق ۲۶ سرطان سال ۱۳۵۲، شایعۀ کودتا در شهر کابل پیچید. به روایت صمد غوث، معین وزارت خارجه در جمهوری داوودخان در کتاب سقوط افغانستان، مردم تصور می‌کردند که کودتا توسط فرد دیگری به جز داوود انجام شده و نام‌های موسی شفیق و جنرال عبدالولی، داماد شاه سر زبان‌های مردم بود. اما در ساعت ۷ و بیست دقیقۀ صبح گویندۀ رادیو کابل اعلام کرد که داوود بیانیه صادر می‌کند و به این ترتیب مردم پی‌بردند که داوود قدرت را به دست گرفته است. محمد داوود در بیاینۀ خود گفت، نظام جمهوریت که با روحیۀ حقیقی اسلام توافق دارد، جایگزین نظام قبلی شده است.

سلام‌وطندار فارسی را در فیس‌بوک دنبال کنید

داوود با کودتای بدون خون‌ریزی به قدرت رسید، اما سنت کودتا را در ارتش آن زمان به میراث گذاشت. میرمحمدصدیق فرهنگ در جلد دوم کتاب افغانستان در پنج قرن اخیر احتمال دخالت شوروی در این کودتا را مطرح می‌کند، اما صمد غوث و نبی عظیمی به این نظراند که شوروی در این کودتا دخالت نداشت. این‌ که شوروی در کودتا دخالت داشته یا خیر واضح بود که شوروی برخلاف غربی‌ها از تحول جدید خوشحال است. بنابرین، اتحاد شوروی نخستین کشوری بود که سه روز پس از کودتا جمهوری داوود را به رسمیت شاخت.

افغانستان در نتیجۀ کودتای داوود از مسیر بی‌طرفی در سیاست خارجی که در زمان ظاهرشاه مرسوم بود، منحرف شد و به همین دلیل گروه‌های اسلامی با حمایت آمریکا، پاکستان و ایران علیه رژیم داوود فعالیت‌شان را آغاز کردند. اما به مرور زمان داوود از شوروی فاصله گرفت و به سوی غرب متمایل شد. ظاهر طنین در کتاب افغانستان در قرن بیستم می‌نویسد که نخستین پیام حسن‌نیت داوود به ذوالفقار‌علی بوتو در سال ۱۹۷۵ مخابره شد. داوود به رحیم شیرزوی سفیر وقت افغانستان در پاکستان وظیفه سپرد که به بوتو از قول او بگوید که داوود یک افغانستان و پاکستان قوی می‌خواهد.

به این ترتیب به نظر می‌رسید که احساسات پشتونستان‌خواهی داوود در این مرحله فروکش کرد و بهبود روابط با پاکستان و در پی آن بهبود روابط با ایران و کشورهای عربی به نگرانی شوروی افزود. شوروی به این نتیجه رسید که داوود تلاش دارد تا از لحاظ وابسته‌گی اقتصادی و نظامی از اتحاد شوروی کنار بکشد.

در سال ۱۹۷۷ روس‌ها از داوود دعوت کردند که برای دومین بار از مسکو دیدن کند. به نقل از صمد غوث، داوود این دعوت را با خشنودی پذیرفت و به وزارت خارجه دستور داد که زمینه ملاقات خصوصی او را با لئونید برژنف، دبیرکل کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی فراهم کند. در جریان ملاقات رسمی به نوشتۀ غوث، برژنف مطالبی را بیان کرد که باعث آشفته‌گی وضعیت شد.

غوث می‌افزاید: «برژنف شکایت کرد که در افغانستان فعالیت‌های دوجانبه در پروژه‌های ملل متحد و دیگر پروژه‌‎های چندجانبه، شمار متخصصین کشورهای عضو ناتو بسیار زیاد شده است، در گذشته حکومت افغانستان متخصصین کشورهای عضو ناتو را حداقل در مناطق شمالی آن کشور دعوت نمی‌کرد اما اکنون به آن دستایر عمل نمی‌شود. او گفت اتحاد شوروی به این انکشافات با نظر بد می‌نگرد و از حکومت افغانستان تقاضا می‌کند تا خود را از تلسط آن‌ها رهایی بخشد، آن‌ها چیزی دیگر جز جواسیس نیستند و روی مقاصد امپریالیستی کار می‌کنند.»

اظهارات برژنف به نقل از نویسندۀ کتاب سقوط افغانستان که خود در مجلس حضور داشته، باعث بر آشفته‌گی داوود می‌شود. داوود اظهارات برژنف را در همان مجلس مداخله در امور داخلی افغانستان می‌خواند و جلسه را ترک می‌کند. او با اصرار همراهانش حاضر می‌شود تا با برژنف خداحافظی کند و در این هنگام برژنف به داوود می‌گوید که حاضر است در ملاقات خصوصی او را بپذیرد، پاسخ داوود این است که دیگر ضرورتی به آن ملاقات نیست.

به باور ظاهر طنین، واکنش داوود برای سرنوشت رژیم او بسیار گران تمام شد.

مرتبط با این خبر:

کلیدواژه‌ها: // //

به اشتراک بگذارید:
تحلیل‌های مرتبط

اخبار و گزارش‌های سلام وطن‌دار را از شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید: