عقربهها ۱۰ صبح را نشان میدهد؛ در یکی از خیابانهای شهرنو کابل، دستفروشان سرگرم پهنکردن بساط شان استند. در این میان، مرد میانسالی که زودتر از همه به محل کارش رسیده، چند بوتل رنگ، برس و سوهان را با سلیقهی خاص کنار هم چیده است. به دیواری تکیه زده و نگاهش رهگذری را جستوجو میکند که میخواهد کفشش رنگ بخورد.
عزیزالله، پاهایش را دراز کرده و عصایش را به دیوار تکیه داده که نشان میدهد معلولیت دارد. او، برای تهیهی نیازهای اولیهی خانوادهی هشتنفرهاش هر روز به اینجا میآید تا شاید با پینه یا رنگکردن کفشهای شهروندان، پولی به دست آورد که با آن بتواند برای فرزندانش قرص نانی خریداری کند. روزهایی هم پیش میآید که تنها یک کفش رنگ میکند و گاهی هم اگر بخت با او یار باشد، کفشی را نیز پینه میزند و ۱۰-۲۰ افغانی به دست میآورد؛ اما روزهای زیادی است که بدون هیچ درآمدی با دستان خالی به خانهاش برمیگردد. «روز تا شام که میآیم، کار نیست. مردم غریب استیم. روزهای زیادی است که تنها با ۱۰ افغانی به خانه میروم؛ نه کار است و نه نان.»
عزیزالله، باید هر ماه هزار و ۵۰۰ افغانی کرایهی خانه، حدود ۶۰۰ افغانی برای پرداخت بل برق و تا ۵۰۰ افغانی دیگر برای خرید آب هزینه کند. او به دلیل درآمد اندکی که از کفاشی به دست میآورد، اکنون سه ماه میشود که نتوانسته کرایهی خانهاش را بپردازد. با صدایی که از آن نگرانی بیخانمانشدن موج میزند، میافزاید که صاحبخانه به او هشدار داده که در زودترین فرصت باید کرایهی خانه را بپردازد.
تنها نگرانی عزیزالله، تهیهی نیازهای اولیهی خانوادهاش نیست؛ همسرش بیمار است و باید پول پزشک و داروی او را نیز درآورد. «روزی میشود که با ۱۰ افغانی خانه میروم؛ روزانه هیچ درآمدی نداریم. بعضی روزها یک مسلمان کفش خود را رنگ میکند و بعضی روزهای دیگر هیچ مشتری ندارم؛ خودم فرد دارای معلولیت و بیمار استم؛ کودکانم شکر درس میخوانند.»
سلاموطندار را در اکس دنبال کنید
ناداری و تنگدستی سبب شده که عزیزالله نتواند زمینهی بهتر آموزش را به شش فرزندش فراهم کند. او، آرزو دارد که فرزندانش بتواند درس بخواند تا مانند خودش برای پیداکردن لقمهنانی در خیابانها آواره نباشند. «به فرزندانم آرزوی خوب دارم؛ میخواهم که درس بخوانند. داکتر/پزشک و دانشمند شوند.»
عزیزالله، باوجودی که فرد دارای معلولیت است؛ اما ادعا دارد که هیچ گونه کمکی از سوی حکومت سرپرست یا نهادهای امدادرسان دریافت نکرده است. او، میافزاید که بارها به وزارت امور شهدا و معلولین رفته؛ ولی کمکی به او صورت نگرفته است.
ناداری، تنها دلیل رنجهای عزیزالله نیست و شهروندان زیادی از این سوراخ نیش میخورند و زندگی برای شان دشوارتر از پیش میشود.
در کنار دروازهی ورودی پارک شهرنو کابل، به مرد دیگری برمیخورم که فرش رنگورورفتهای را پهن کرده و خودش دورتر از آن، رو به آفتاب نشسته است. هنگامی که به او نزدیک میشوم، با عجله میآید که در اول صبح مشتری به او سر زده است. با لبخندی که چهرهاش را گرفته، با همدیگر احوالپرسی میکنیم. عبدالقیوم ۵۵ سال دارد. سرپرست خانوادهی هشتنفرهای که از سه سال به این سو، روزش را با کفاشی در نزدیک پارک شهرنو کابل میگذارند.
بیکاری و تهیهی نیازهای اولیهی خانواده او را ناچار کرده که کفشدوزی کند؛ اما این شغل نیز پاسخگوی نیازهایش نیست. میگوید که بهای مواد خوراکی، پوشاک، کرایهی خانه و حتا دارو با گذشت هرروز افزایش مییابد؛ اما در مقابل درآمدش اندک است.
او، میگوید که پیش از این، چند سالی آموزگار بوده و به عنوان آشپز نیز کار کرده است؛ اما بیکاری سبب شده که کار کفاشی را در پیش بگیرد.
عبدالقیوم که سه سال پیش در نهادهای گوناگون آشپزی میکرد و هر ماه درآمد منظم داشت. حقوق ماهوار خود را میتوانست به گونهی منظم دستهبندی کند؛ اما اکنون درآمدش به روزمرگی بستگی دارد. روزهای زیادی است که او نیز مانند عزیزالله با دستان خالی و بیآنکه حتا قرص نانی خریده باشد، به خانه میرود. او میافزاید: «حقالزحمه درس میدادم و در دورهی جمهوری تصمیم گرفته شد که فارغان صنف ۱۲ را در کابل نمیگیرد، بیکار شدم؛ یک شغل دیگر هم داشتم؛ آشپز هم استم؛ جایی مصروف بودم؛ اما اکنون کفاشی میکنم و کار نیست.»
درآمد روزانهی قیوم ۱۰۰ تا ۱۵۰ افغانی است. او، میافزاید که با درآمدی که دارد حتا کرایهی خانه که ماهانه چهار هزار و ۵۰۰ افغانی است نیز پرداخت نمیتواند. قیوم، با ابراز خرسندی میگوید که یک دخترش پزشک است و او در فراهمکردن نیازهای خانواده کمکش میکند.
سلاموطندار را در تلگرام دنبال کنید
دختر بزرگ قیوم ماهانه ۱۰ هزار افغانی معاش دارد. قیوم، میگوید که بدون حقوق دخترش نمیتواند به نیازهای خانوادهی هشتنفرهاش رسیدگی کند. او که از باسوادبودن دخترش خوشحال است، از حکومت سرپرست میخواهد که به دختران اجازهی آموزش و کار را بدهد؛ زیرا دختران و زنان باسواد در رشد اقتصاد خانوادهها نقشی مهم دارند.
کمی آن سو و در چندقدمی عبدالقیوم، رجب، دیگر باشندهی کابل، در حالی که به دیواری در یکی از پیادهروهای شهرنو کابل، تکیه زده و با دقت کفشی که در دستش دارد را رنگ میزند، میگوید که به دلیل بیکاری سه سال پیش به این شغل رو آورده است؛ اما درآمدی که از این راه به دست میآورد، برای فراهمکردن نیازهای خانوادهی هشتنفرهاش بسنده نیست. او، میافزاید که پیش از این، آشپز بود؛ اما بیکاری او را به این روز کشانده است.
باشندگان این بخش شهر کابل با او آشنا شده اند. رجب میگوید که در این جا مشتریهایی دارد و به خاطر آنها همهروزه مسیر طولانی خانه تا تایمنی را میپیماید. «روز ۲۰۰ یا ۳۰۰ افغانی درآمد دارم؛ اما بعضی روزها هیچ درآمدی ندارم؛ خانهام در کوتل است و سه مسیر کرایه دارد. کار برای همه نیست و بیکاری است.»
روزگار این کفاشان، قصهی ناگفتهی هزاران مردی است که به دلیل بیکاری یا کار با درآمد اندک، توانایی فراهمکردن نیازهای اساسی خانوادههای شان را ندارند. این همه در حالی است که بر اساس آمار نهادهای مرتبط به سازمان ملل متحد مانند صندوق پشتیبانی از کودکان این سازمان، در سال روان میلادی ۲۳ میلیون و ۷۰۰ هزار شهروند افغانستان به کمکهای انساندوستانه نیاز دارند. در سوی دیگر، میزان کمکهای انساندوستانه به افغانستان کمتر شده است. در تازهترین مورد دفتر همآهنگکنندهی کمکهای انساندوستانهی سازمان ملل متحد (اوچا) در افغانستان اعلام کرد که از سه میلیارد و ۶۰۰ میلیون بودجهی درخواستی برای رسیدگی به نیازمندان در افغانستان، تنها ۲۵ درصد آن را دریافت کرده است.