دادائیسم یکی از مکتبهای معروف قرن بیستم است که طرفدار و علاقمندان بیشماری در سراسر جهان داشته است و در نسبتی هنوز هم دارد. ریشههای هنری و فرهنگی این مکتب به کجا بر میگردد و این مکتب چهگونه شکل گرفته است؟ پرسشهاییست که در این نبشته تلاش میکنیم به آنها پاسخ دهیم.
در بحبوحۀ جنگ جهانی اول جنبشی به نام «دادا» به وجود آمد. این جنبش در سال ۱۹۱۶ میلادی توسط گروهی از نویسندهگان و هنرمندان برپا شد. «نویسنده و فیلسوفی به نام هوگو بال، شاعری به نام تریستان تسارا، پزشک شاعری به نام ریچارد هولسنبک و هانس آرپ و مارسل یانکو که هر دو نقاش بودند، نظریهپردازان و پایهگذاران این گروه بودند.» هنرمندان این گروه همهگی به دلیل جنگ؛ بیخانمانی، پناهندهگی، تبعید بهخاطر عقیده، شورشی و آشوبگر بودند.
دادائیسم هم از منظر مفهومی و هم از منظر تکنیکی ریشه در کودکی، به عنوان یک دورۀ سنی و یک دورۀ فکری دارد. «دادا یک لفظ بچگانه (برای اسب چوبی در زبان فرانسه) بود که به جای [نام] ولتر، نویسندۀ بزرگ اخلاق و طنزپرداز (که روی کاباره [در زوریخ] گذاشته شده بود) انتخاب گردید»؛ زیرا خواست هنرمندان و به طور مشخص نقاشان این بود که مانند کودکان بسیار ساده نقاشی کنند، در خلق اثر هنری، خودِ واقعیشان باشند و به جدیت و طمطراق هنر، مطلق دهنکجی کنند. روش پیشنهادی آنها نوعی لودگی و تجاهل آگاهانه بود: «چیزی را که دادا مینامیم، یک دلقکبازی برآمده از هیچ است که در آن تمامی خصلتهای والا زیر سوال میرود.»
اما محتوای این «دلقکبازی» و «هیچ» چه است و چهگونه در پیوند با تکنیک و روش یک اثر هنری را خلق میکند؟ پاسخ این پرسش گویا در نوعی تضاد مفهومی میان هنر و ضد هنر، به تعریف قرن بیستمی آن در نوسان است. «دادا همه چیز و نفی همه چیز است؛ تصادف محض است و نظم، آزادی در بازی با مفاهیم و تمایل به دادن هر نظم پیش پا افتادهیی به آشوبهای جهان است. دادا هنر است و نفی هنر. در واقع دادا در جستوجوی رهایی از قوانین دستوپاگیر نقاشی، مجسمهسازی و شعر بود تا بتواند ویژهگیهای متفاوتی را به روی امکانهای نامحدود زیبایی شناختی بگشاید؛ که مواد و رویدادهای زندهگی روزمره به او پیشکش میکرد.»
دادائیسم به صورت موردیتر علل و عواملی را که سبب جنگ جهانی شده بود، نشانه میگرفت و نقد میکرد و در مقابل سوژههای دیگری را پیش میکشید. «دادا به علت نفرت از خردگرایی، ملیگرایی و شیوۀ زندهگی بورژوایی که مسبب جنگ جهانی تلقی میشد، به امور نامعقول، اتفاقی، خودانگیخته و پوچ روی آورد… هدف اینان انهدام نگرشها و ارزشهای بورژوایی در هنر و اجتماع از طریق برپایی کارنماها، نمایشها، سخنرانیها و برنامههای دیگر در شکلی بس طنزآلود، تحریکآمیز، افشاکننده، تحقیرکننده و ریشخندآمیز بود.»
این جنبش با زیر سوالبردن ارزشهای هنری و اجتماعی دوران خود، منطق دستهیی از آثار هنری که جز تولیدات سودجویانه و مادی بودند را رد میکرد. در واقع دادائیسم ارزشهای زمان خود را با طرح ضدارزشهای زیباشناختی جدید به نحوی رد میکرد و تلاش داشت نظم نوی را در عرصۀ هنر، و از طریق هنر در اجتماع، بریزد. «از دیدگاه دادایستها، اثر ارزشی، دربردارندۀ هیچ مفهومی نیست؛ زیرا هنر یک کنش ذهنی مطلق، و یک زیباییشناسی ناب است؛ بنابراین نباید آن را با منطقهای مربوط به تولید آثار ارزشی یکسان دانست و هنر باید رها از ارزش اقتصادی خود باشد.»
«مشخصۀ بارز دادائیسم زوریخی بیانیههای شرمآور، خشمگینانه و به عمد بینظم است: آنها قصد خاطرنشانکردن این نکته را داشتند که امکان ندارد هنر هیچ گونه ارتباطی با منطق منحط امر واقعی داشته باشد. از همینرو باید دادا را همچون جنبش آوانگاردی منفی در نظر گرفت؛ چرا که این جنبش در پی اثرگذاری بر جهان با استفاده از تولید آثار ارزشی نیست. تصادف محض که ویژهگی این جنبش است، هنرمندان را در مسیری ضد هنر، ضد ارزش، ضد تکنیک و ضد اثر قرار داد. بنابراین، دادا نفی مداوم بود.»
از جمله ویژهگیهای هنر دادا، گونهگونی گستردۀ آن است. میراثی از مدرنیسم که قصد به چالشگرفتن اصول پابرجای چیستی هنر، وجه اشتراک هنرمندان آن است. هنرمندان دادائیست دستکم در مواجهۀ نخست، بیش از آن که بخواهند چیز تازهیی را بنیاد نهند در پی به پرسشگرفتن چیزهای موجودند. بنابراین طبیعی است که ببینیم آنها، به جای تبلیغ و ترویج روشها و سبکهای نو، میکوشند که به آنچه موجود است، معنا و مقصود تازهیی بدهند.
آثار دادائیستی خواه سه بعدی باشند یا دوبعدی، یک وجه مشترک دارند؛ انتقاد از تولیدات هنرییی که خود را آوانگارد میدانند، اما طرح کلی آنها همچنان کمابیش سنتی است. آوانگارد به جنبشی در زمینههای سیاست، هنر و فرهنگ گفته میشود که روش تجربی، غیر ارتودکسی و رادیکال داشتند. دادا از نظم اثر انتقاد نمیکرد بلکه انتقاد آنها از نظمی بود که طرحهای کلی انتزاعی را تعریف کرده و پیریزی مینمود؛ چرا که دادائیستها اثر هنری را همچون امر زیباییشناختی محض میشناختند که خود متضمن وجود خود بود و این امکان را میداد که به انبوه مهارنشدنی موادی که جامعۀ مدرن آنها را دور میریخت و روی هم میانباشت، زندهگی دو باره دهد. زندهگی دو بارۀ که از «آشغال» به «هنر» تبدیل میشد. در آثار دادائیستها، اشیاء حالتی درهم و برهم داشتند و در همین درهم و برهمی و انبوه فرمها و نشانههای تصادفی و رخدادهای گوناگون بود که آثار شکل میگرفت و تولید میشد. اثر دادائیستی همچون دستگاهی بود که با نیرو گرفتن از آنچه تولید میکرد، وسعت میگرفت.
کورت شویترز، از هنرمندان شناختهشدۀ دادائیست از آشغال، هنر میساخت. اشیاء و تکههای کاغذ و دستمال کاغذی را جمع میکرد، آنها را تصادفی روی بوم میچسباند و این گونه در تلاش خلق اثر هنری از بطن آشغال میبرآمد. شویترز آشغالهای مورد نظر را بر بنیاد یک نظم خیالی-ذهنی خود روی هم قرار میداد و تلاش میکرد در برابر آنچه که دادائیسم نقد داشت – علل و عوامل جنگ جهانی – پناهگاهی درست کند.
از این منظر استعارۀ ظریفی میان «آشغال» که از آن «هنر» ساخته میشد و هر آنچه را که هنرمند «تف» کند، هنر است، وجود دارد. از لحاظ مفهومی «تف» خود نوعی آشغال است. نقدی که از منظر فلسفۀ هنر میتوان به شویترز طرح کرد این است که از «آشغال» دو باره «آشغال» بیرون میدهد. آنگاه که چنین است آیا پرسش افت هنر به عنوان کار خلاق و با غایت طرح نمیگردد؟ این گونه نه تنها هر دو «مواد خام» و «اثر هنری» در سطح «آشغال» افت میکند، بل غایت هنر در کلیت آن نیز زیر سوال میرود. البته چنانی که در بالا آمد، دادائیستها در نسبتی با ریشهیابی علل و عوامل جنگ جهانی به این نقد پاسخ ارائه میکردند.
از نظر او هر کاری که هنرمند انجام دهد هنر است «هر آنچه را که هنرمند تف می کند، هنر است». نه فرم، نه موضوع، نه محتوا، نه ژانر و نه مهارت، هیچکدام چیزی را به هنر تبدیل نمیکند، فقط آنچه را هنرمند هنر میداند، هنر است. هنرمند در صحنه باقی خواهد ماند و بدون شک نقش مهم خود را حفظ خواهد کرد.
دادائیسم مانند هر جریان هنری دیگر، در قرن بیستم در مقابل اتفاقات زشت و ناپسند این قرن، قد علم کرد. در واقع دادا به نوعی پوچی در همه چیز رسیده بود و به نفی آنها میپرداخت. چنانی که بیان شد، دادائیسم به دلیل قیام در برابر پدیدههای چون خردگرایی، ملیگرایی و شیوۀ زندهگی بورژوایی به امور نامعقول، اتفاقی، خودانگیخته و پوچ روی آورد. این جریان که مدت دوام آن نسبت به سایر جریانها کمتر بود، تأثیرات عمیقی از خود برجای گذاشت.
منابع
بکولا، ساندرو (۱۳۸۷)، هنر مدرنیسم، ترجمۀ رویین پاکباز و دیگران، تهران: فرهنگ معاصر
پارمزانی، لوردانا (۱۳۹۶)، شورشیان هنر قرن بیستم، ترجمۀ مریم چهرگان، سمانه میرعابدی، تهران: چاپ و نشر نظر
پاکباز، رویین (۱۳۹۲)، در جستوجوی زبان نو، تهران: موسسه انتشارات نگاه
لینتن، نوربرت (۱۳۹۳)، هنر مدرن، ترجمۀ علی رامین، تهران: نشر نی