در بین گروههای مذاکرهکننده دولت افغانستان و طالبان، نزدیک به دوازده تن از فرزندان کسانی که در جنگ دهۀ ۱۹۸۰ علیه شوروی نقش کلیدی داشتند، حضور دارند. جنگی که چهار دهه با خشونت و باخت همراه بوده است. پدران شماری از آنان تا زمان مرگ، شورشی باقی ماندند و برخی از آنان در حملات انتحاری و انفجاری کشته شدند. بسیاری از آنهایی که جان سالم به در بردهاند، سینههایشان را مدال و نشانهای افتخار مناقشه پوشانده است. مناقشهیی که میلیونها تن را بدبخت کرده و برخیها را به ثروت رسانده است. آنهای که در این جنگ به ثروت عظیم دست یافتهاند، هنوز هم با مرگ پنهان دستوپنجه نرم میکنند.
پدرانی که برای بیرونراندن شوروی در کنار هم رزمیده بودند، برای تصاحب قدرت با هم درگیر شدند که منجر به یک جنگ داخلی بیرحم شد. حالا فرزندان آنان به درستی میدانند که با خروج امریکا و مذاکرات پا در هوا، چه چیزی با خطر مواجه است. اگر طرفهای جنگ افغانستان نتوانند روی تقسیم قدرت موافقت کنند، افغانستان ممکن است با یک جنگ داخلی دیگر مواجه شود، جنگی که برای یک نسل دیگر با دشمنان و دوستان جدید ادامه خواهد یافت.
فاطمه گیلانی که پدرش یکی از رهبران مجاهدین در جنگ علیه شوروی بوده است، میگوید: «اگر ما این فرصت را از دست بدهیم، افغانستان را از دست دادهایم. اگر ما این فرصت را از دست بدهیم، به مردم افغانستان خیانت کردهایم، به تمام کودکان، زنان و همه کسانی که در این جنگ زندهگیشان را از دست دادهاند.»
بانو گیلانی، یکی از اعضای بیست نفرۀ هیأت مذاکرهکنندۀ دولت افغانستان در ماه سپتامبر برای گفتوگو با طالبان عازم دوحه شد. او که هنوز صدایش گرفته است، تنها یک هفته پس از جراحی سرطان گلویش به نیت گفتوگو با طالبان به دوحه آمد.
آخرین باری که افغانستان به چنین موقعیتی رسیده بود، دهۀ ۱۹۸۰ میلادی بود. پدر فاطمه گیلانی که رهبر چریکهای مجاهدین علیه شوروی بود، او را متقاعد کرد که از ادامه تحصیل و دستیافتن به درجه دکترایش چشمپوشی کند. وقتی جنگ به پایانش نزدیک شد و شوروی در چند قدمی خروج قرار داشت، او سخنگوی احزاب مجاهدین شد.
او میگوید، چریکها در کوتاهترین زمان به روی هم شمشیر کشیدند و تندروانی که در حکومت جایی را برای زنان نمیدیدند، شمارشان از احزاب میانهرو (مانند حزب پدرش) بیشتر بودند.
بانو گیلانی میگوید: «من یک زن ۶۶ ساله هستم و نمیتوانم بدبین باشم. من این را فرصتی میبینم که برای ما ارزانی شده است.»
در طرف طالبان نیز چندین فرزند و نزدیکان کسانی حضور دارند که رهبران جنگ علیه شوروی بودند. مولوی مطیعالحق خالص که حدود ۶۰ سال سن دارد، فرزند مولوی محمد یونس خالص است. مولوی خالص یکی از ایدیولوگهای اصلی مقاومت بود. یکی از ادعاهای مشهور یونس خالص این بود که هنگام دیدار از کاخ سفید، رونالد ریگان، رئیسجمهور امریکا از مجاهدین ستایش کرد و آنان را «مبارزان آزادی» نامید. او رئیسجمهور امریکا را به اسلام دعوت کرد.
در طرف شورشیان و در میان آدمهای با ریشهای خاکستری و بلند، یک حاشیۀ روشن وجود دارد. مرد جوان ۲۶ ساله با قد بلند و چشمان لطیف، اما نام حقانی را با خود دارد، نامی مترادف با بمبگذاریهای مهلکی که شهرهای افغانستان را از هم میپاشاند. او (انس حقانی)، جوانترین فرزند خانوادۀ جلالالدین حقانی است، کسی که باری یکی از متحدان امریکا علیه شوروی بود، اما بعداً با تاسیس شبکۀ حقانی تلاش کرد امریکا را از افغانستان بیرون کند. یکی از پسران دیگرش به نام سراجالدین حقانی که جانشین پدر شد، حالا معاون رهبر طالبان و معمار اصلی شورش دوباره شبهنظامیان این گروه است.
انس حقانی در سال ۲۰۱۴ هنگامی که تنها ۱۹ سال داشت و در حال عبور از قطر بود، در یک اقدام مشترک نیروهای اطلاعاتی افغانستان و امریکا بازداشت شد و ۵ سال را در زندانهای افغانستان گذراند. او پیش از اینکه سال گذشته در روند تبادلۀ زندانیان آزاد شود، به مرگ محکوم شده بود.
زمانی که ایالات متحده امریکا در سال ۲۰۰۱ برای حمله به افغانستان و تعقیب بنلادن آماده میشد، انس تنها ۷ سال داشت. امریکاییها با واسطههای پاکستانی به دیدار جلالالدین حقانی رفتند تا ببینند که آیا او به اتحادش با طالبان و بن لادن پشت پا خواهد زد یا نه؟
انس از پدرش نقل میکند: «این موضوع را از طریق گفتوگو حل کنید، اما اگر به عنوان مهاجم وارد شوید، با همان اسلحه که با شوروی جنگیدیم، به شما شلیک خواهم کرد.»
جلالالدین حقانی با پول سیآیای برای جنگ علیه شوروی در مناطق قبایلی و بیقانون پاکستان پایگاه وسیعی را ایجاد کرده بود. او چهار پسرش را در حملههای هواپیماهای بدونسرنشین امریکایی از دست داد و خودش نیز دو سال پیش به دلیل کهولت سن در گذشت. میراث او نیمدهه شورشگری و یک زیرساخت کامل است که کودکان را بهمنظور دنبالکردن جنگ علیه قدرتهای خارجی آموزش میدهد.
وقتی از انس حقانی پرسیده شد که برای التیام زخمهای که از طرف او به دیگران تحمیل شده است، چه میتواند بکند، با خواندن آیهیی گفت: «آدم نابینا به من میگوید، صورتت زشت است و آدم ناشنوا میگوید، هر آنچه تو میگویی نادرست است.»
جلالالدین حقانی در ویدیویی که امسال به مناسبت دومین سالمرگش توسط طالبان منتشر شد، می گوید: «کسانی که راه درست را میروند، ممکن است از نظر سلاح، پول و تعداد نیرو ضعیفتر باشند، اما ما هنوز هم میتوانیم حقیقت را درک کنیم. سر باطل را با آن خرد کرده، جمجمهاش را شکسته و مغزش را متلاشی کنیم.» او که سرش لرزش دارد و ضعیف به نظر میرسد، اما هنوز لباس نظامی به تن دارد، ادامه میدهد: «این حقیقتی است که خداوند با آن جمجمۀ امریکاییها را خرد کرد. آنان میخواهند برای باختشان پوشش درست کنند اما این پوشش زمان زیادی نخواهد ماند.»
در آنسوی میز، جایگزینهای دیگری از حقانی جوان وجود دارد: فرزندان میراث و امتیاز که تلاش دارند، آنچه که پدرانشان با زور اسلحه به دست آوردهاند را با تصویر نرمتر از سیاست حفظ کنند. افرادی که با تحصیلات عالی، مشاوران و منابع، خودشان را به پستها یا سمتهای کابینه و کرسیهای پارلمان رساندهاند.
خالد نور که ۲۵ سال دارد و جوانترین عضو هیأت است، درجۀ نظامیاش را از بریتانیا و درجۀ لیسانساش را از امریکا به دست آورده است. پدرش (عطامحمد نور) موقعیت خود را به عنوان یکی از قدرتمندترین نیروهای سیاسی در شمال افغانستان تثبیت کرد که بخشی از قدرتش را از طریق فرماندهیاش بر نیروهای شبهنظامی به دست آورده بود، شبهنظامیانی که به سوءاستفاده متهم شدند.
باتور دوستم در سن ۳۱ سالهگی رهبری یک حزب سیاسی را که پدرش ایجاد کرد، به ارث برده است. پدرش عبدالرشید دوستم، یکی از بدنامترین افراد در جنگهای داخلی افغانستان است که احتمالاً یکی از آخرین بازماندهگان جنگ افغانستان باشد. پس از متهمشدنش به نقض حقوق بشر، به عنوان قهرمان اقلیت ستمدیدۀ اوزبیک تبدیل شد و به معاونیت ریاست جمهوری رسید. او با وجود این که به دلیل آدمربایی و تجاوز جنسی بر یک رقیب سیاسیاش با پروندۀ قضایی مواجه بود، به درجۀ افتخاری مارشالی نایل شد که در تاریخ افغانستان تنها سه بار توزیع شده است.
صلح پایدار در افغانستان جدا از توافق بین دولت این کشور و طالبان، مرتبط به برچیدهشدن پناهگاههای جنگجویان گوریلایی در پاکستان است. کشورهای خارجی احتمالاً به حضورشان در افغانستان ادامه خواهند داد، زیرا این کشور به شدت به کمکهای کشورهای خارجی وابسته است. با این حال، کمک واقعی به افغانستان این است که قدرتهای بزرگ به جای ادامه جنگهای نیابتی، طرفهای جنگ را تشویق به ختم جنگ کنند.
باتور دوستم میگوید: «متاسفانه تمام طرفها در طول ۴۰ سال گذشته مرتکب اشتباهاتی شدهاند و همه خستهاند، همه خواستار به زمین گذاشتن تفنگها اند. ما باید از گذشته بیاموزیم و در آینده باید مراقب باشیم. این اشتباهات را تکرار نکنیم. ما جوانیم و نباید اشتباهات دیگران را تکرار کنیم.»
وقتی از انس حقانی پرسیده شد که برای التیام زخمهای که از طرف او به دیگران تحمیل شده است، چه میتواند بکند، با خواندن آیهیی گفت: «آدم نابینا به من میگوید، صورتت زشت است و آدم ناشنوا میگوید، هر آنچه تو میگویی نادرست است.»
او اصرار میکند که دوران زندان او را نرمتر کرده است: او در شبکههای اجتماعی نمیتواند به تصاویر جنگ نگاه کند. (مهم نیست کار چه کسی باشد.)
حقانی میگوید: «در سطح شخصی با همه احساس همدردی میکنم و هر چه از دستم بیاید، برای التیامیافتن زخمهای آنان (مردم افغانستان) انجام میدهم. من شاهد تکهتکه شدن برادرم بودم. من این درد را حس میکنم، زیرا من هم [عزیزانم] را از دست دادهام.»