ساعت ۱۰ پیش از چاشت هفتۀ گذشته برای پیشبرد کار اداری مکتوبی که به شهرداری کابل ارسال شده بود، راهی این اداره شدم. شنیده بودم که انجامدادن کارهای دولتی سرگردانی دارد؛ اما برای نخستینبار این سرگردانی را تجربه کردم. هنگامی که به شهرداری کابل رسیدم، باران پاییزی هم شروع به باریدن کرده بود و هوا هم سردتر از روزهای دیگر بود.
برای دنبالکردن کار اداری مکتوبی رفته بودم که در نخست باید به ریاست نشرات شهرداری میرفت و بعد بقیه کارهایی که نیاز بود انجام میشد. چون ریاست نشرات از ساختمان شهرداری کابل دورتر بود، به کمک یکی از کارمندانی که در آنجا سرگرم کار بود، توانستم ریاست نشرات را پیدا کنم. زمانی که به ریاست نشرات رسیدم، کارمندی از این ریاست گفت که شما از یک نهاد بیرونی اینجا آمدهاید، باید به ریاست دفتر رفته و حکمی از رئیس یا معاون رئیس را گرفته و دوباره به دفتر انتشارات برسانید.
هنگام بیرونشدن از این دفتر، کارمندان ریاست نشرات چندین نشانی را دادند که به ریاست دفتر بروم. سرانجام با تلاش بسیار موفق به دریافت ساختمان ریاست دفتر شدم؛ اما اجازۀ ورود نیافتم. کارمندان موظف در این اداره میگفتند که پیش از ورود باید پارچهیی از دفتر آگاهی عامه را با خود میداشتم. برای دریافت این پارچه باز هم بخش به بخش سرگردان گشتم. پس از سرزدن در چندین بخش و پرس و پال از کارمندان، موفق به دریافت پارچهیی که توسط آن میتوانستم وارد ساختمان مربوطه شوم، شدم .
هنگامی که وارد این ساختمان شدم، باید به دفتر اداره رفته و در برابر این مکتوب حکمی از سوی رئیس یا معاون رئیس را گرفته و دوباره به دفتر انتشارات مراجعه میکردم، اما باز هم نشانیهای متعددی از سوی کارمندان آنجا دریافت کردم. یکی نشانی را طبقۀ سوم و دیگری طبقۀ دوم میگفتند و حتا کسانی که سالها از کارشان در شهرداری میگذرد، میگفتند که ریاستی به نام ریاست دفتر در این ساختمان وجود ندارد.
ساعتها سرگردان در هوای سرد دنبال ریاست دفتر گشتم تا سرانجام ریاست دفتر را در طبقۀ دوم، در گوشهیی پیدا کردم، اما نتوانستم وارد این دفتر شوم؛ چون ساعت ۱۲ شده بود و دروازۀ این دفتر را به روی مراجعان بسته بودند و برای صرف طعام به بیرون رفته بودند. یکونیم ساعت منتظر ماندم. سرانجام موفق به دیدار یکی از کارمندان بخش ریاست دفتر شدم. اما این دفتر پیش از دادن حکم به دفتر ثبت مکتوبهای وارده و صادره رهنماییام کرد تا در آنجا مکتوب را در کتابچۀ صادره درج کنم. پس از درج مکتوب دوباره به ریاست دفتر رفتم، اما حکمی برای این مکتوب صادر نکردند. رئیس خارج از کشور تشریف داشت و معاون هم غیرحاضر.
با وجود اینکه خیلی سرگردانم کردند و کار مکتوب هم ناتکمیل ماند، خیلی عصبانی بودم، اما آنان برایم وعده دادند که هر زمانی که رئیس یا معاون حاضر شد، برایم تماس میگیرند؛ ولی با گذشت دو هفته هنوز هم خبری نیست که نیست.
از آنجایی که برف و باران همزمان شروع به باریدن کرده بود و بیشتر شهروندان بهشمول خودم آمادهگی از پیش نداشتم، منتظر موتر دفتر ماندم و ساعت ۲:۲۵ دقیقۀ پس از چاشت سوار موتر شدم و به دفتر آمدم.
از اینکه باران بیوقفه میبارید، آبِ تمام جویها لبریز و سرکها پر از آب شده بود و راهها هم بسته بودند. بسیاریها که چندین ساعت در ازدحام گیر مانده بودند، پیادهرفتن را ترجیح میدادند.
بروکراسی در ادارههای دولتی بیداد میکند. برای تعقیب کاری باید روزها و در مواردی ماهها باید منتظر ماند تا اجرا شود. شهرداری که باید همیشهوقت در خدمت شهروندان باشد، برای کاری باید دو هفته دوید.