گفتوگویی که سلاموطندار با ۱۶ کارمند زن در ارتش ملی حکومت پیشین که پس از رویکارآمدن امارت اسلامی از وظیفه برکنار شده اند، انجام داده، نشان میدهد که آنها با مشکلات جدی اقتصادی دستوگریبان اند. ۱۴ تن این زنان، گفته اند که با ازدستدادن کار شان، اکنون با گرسنگی روبهرو اند و دو تن دیگر، گفته که دچار گرسنگی نشده اند؛ اما وضعیت اقتصادی خوبی ندارند. از میان این زنان، پنج تن به کارهای شاق، خیاطی و تکدیگری رو آورده و متباقی بیکار اند. ۱۲ تن این زنان، تنها سرپرست خانوادهی شان استند.
از سویی هم دشواری زندگی سبب شده که ۱۳ تن این زنان، با چالشهای روانی مواجه شوند.
سمیرا، یکی از این زنان که در جادههای شهر کابل دست نیاز به دیگران دراز میکند، میگوید که ۱۲ سال در حکومت پیشین در بخشهای مختلف ارتش ملی وظیفه اجرا کرده و در جریان کار، تحصیلاتش را نیز تا کارشناسی ارشد ادامه داده است؛ اما پس از تغییر نظام، برای نجات فرزندش از گرسنگی به تکدیگری رو آورده است. او، با صدایی گریهآلود، میگوید: «از روزی که بیکار شدیم، نانآور خانواده نداریم. اقتصاد ما هم خراب. مه و بچهگکم، هر روز گدایی میکنیم. یادم میایه روزهایی که تحصیل میکردیم. مه ماستری خوده در حقوق و علوم سیاسی گرفتیم و امروز شیشتیم گدایی میکنم.»
سلاموطندار را در تلگرام دنبال کنید
حمیده یوسفزی، باشندهی اصلی غزنی، زن دیگری که تعلیمات مسلکی نظامی را در ترکیه فرا گرفته، در بخشهای اقوام و قبایل و شهدا و معلولین ارتش ملی اجرای وظیفه کرده، حالا از بیکاری رنج میبرد. او میگوید که تنها نانآور خانوادهاش است و به همین دلیل، اکنون در خانهی شهروندان برای پاککاری میرود تا بتواند، پول ناچیزی به دست بیاورد؛ اما چیزی که از این راه به دست میآورد، برای تأمین نیازهای خانوادهی ششنفرهاش بسنده نیست و این باعث میشود که روزهای زیادی را با گرسنگی بگذرانند. «واقعاً بیانکردن این کلمات به من خیلی سخت است. روزهایی را مه سپری کردیم که هرگز فراموشم نمیشه. در ای مدت بیپدری را بیشتر احساس کردیم. خانه کرایی است، مصرف خانواده همچنان در گردن مه است. آرزویم این است که این روزها تمامش خواب و خیال باشه.»
حمیده و خواهران و برادرانش، کودک بودند که پدر شان از دنیا میرود؛ اما او، چون بزرگ خانواده است، در جریان حکومت قبلی سرانجام در ارتش ملی کار میگیرد و از معاش خود، برای مدتی خانوادهاش را تمویل میکند.
یافتن کار و درآمدی که با آن بتوان به راحتی نیازهای زندگی خود و خانواده را فراهم کرد، تنها آرزوی حمیده نیست. بیشتر مصاحبهشوندگان در این گزارش چنین آرزویی دارند.
مروه مرادی که سه سال در بخش معاونت تعلیمات پرسنل و پالیسیسازی در ارتش ملی کار کرده، با اشاره به وضعیت بد زندگیاش میگوید: «کاش زندگی تمام میشد و دوباره صبح نمیشد.» مرادی، آرزو داشت پیلوت نظامی شود؛ اما سرنوشت برای او این گونه رقم نخورد. او، میگوید: «حکومت که سقوط کرد، ما وظیفه خوده از دست دادیم. ما یک سرپرست فامیل بودیم، واقعاَ ضرر دیدیم. از لحاظ روانی خیلی آسیب دیدیم. دو سال مکمل ما تمرینات داشتیم، زیاد تلاش کردیم تا مدرک به دست آوردیم.»
سلاموطندار را در اکس دنبال کنید
مروه می افزاید که با تغییر نظام، در کنار ازدستدادن کار و آرزوهایش، شوهرش نیز او را ترک کرده است. او میگوید چهار ماه از عروسیاش گذشته بود و شوهرش برای این که از سوی حکومت سرپرست برای داشتن همسر نظامی مورد بازپرس قرار نگیرد، بدون اطلاع او، افغانستان را ترک کرده است. مروه، میگوید هنگامی که شوهرش او را ترک کرد، باردار بود و اکنون فرزندش دو سال دارد. «در آخرهای دولت من نامزد شدم. امارت اسلامی که آمد من عروسی کردم. شوهرم بعد از چهار ماه مرا ترک کرد، رفت طرف ایران و مه مجبور شدم رفتم طرف خانهی پدرم.»
سونیا جلال از مزارشریف، که سه سال در بخش افسری ارتش ملی در نظام پیشین وظیفه اجرا کرده و حالا بیکار است، میگوید که پدرش پیر و از چشم معیوب است و خودش هم بیماری گرده دارد؛ اما جز او کسی نیست که از خانوادهی نُهنفرهاش سرپرستی کند. سونیا میگوید؛ با این که تلاش کرد، کاری برای خودش پیدا کند؛ اما موفق نشده و اکنون با چالشهای جدی اقتصادی و ناخوشیهای روانی مواجه است. «از وقتی حاکمیت طالبان مه وظیفه خوده از دست دادیم. فعلاً هم بیکار استم. از وقتی که مه وظیفه خوده از دست دادیم، بسیار دچار مشکلات زیادی شدیم. از فقر و بیچارگی از هر لحاظ ما فعلاً با مشکلات اقتصادی که داریم، نمیتوانیم یک مریضی خوده تداوی کنیم، کرایه خانه ما را بتیم.»
مسعوده رسولی، خانم دیگری که چهار سال در ارتش ملی نظام پیشین کار کرده، میگوید که اکنون در کنار تحمل بیکاری، ناچار است از مادر پیرش که بیماری قلبی دارد نیز سرپرستی کند. او پس از این که کارش را از دست میدهد، تلاش میکند، برای خودش کاری دستوپا کند، اما هرگز موفق نشد. مسعوده میافزاید: «بیروزگار استیم. پار سال پدرم فوت کرد، ما ماندیم و یک مادر ضعیف. به مشکلات روانی و مشکلات اقتصادی دچار استیم. زندگی ما را زیاد رنج میته. نی راهوچاره داریم که طرف کشورهای دوم بریم، اقتصاد شه هم نداریم.»
از ۱۶ زن گفتوگوشده در این گزارش، چهار تن آنها پس از تغییر نظام، اقدام به مهاجرت کرده اند. سه تن آنها در ایران و یک تن دیگر، در پاکستان پناهنده شده است.
آنها میگویند که در کشورهای همسایه نیز، با شرایط دشوار اقتصادی روبهرو شده اند و ناگزیر استند تا کارهای شاق را انجام دهند.
رابض سادات، دانشآموختهی ادبیات دری که هفت سال در بخشهای تحقیقاتی سرمفتش وزارت دفاع ملی حکومت پیشین، پالیسیهای نظامی و معاونت تعلیمات پرسنل این وزارت وظیفه انجام داده و پس از سقوط جمهوری به ایران رفته، میگوید: «برای ما در ایران کار نیست. وقتی یک جای مراجعه میکنیم، میگن شما اتباع افغانستان استید. اتباع افغانستان را به کار نمیگیریم. ما مجبور میشیم که روی بیاریم به کارهای شاقه یا کارهایی که در کل عمر ما نه انجام دادیم.»
با این حال، شماری از فعالان حقوق زن، از حکومت سرپرست، میخواهند تا زمینهی کار را به زنان و مردان بدون درنظرگرفتن جنسیت مساعد کنند. آنها میافزایند که شماری از زنان نانآور خانههای خود استند و نیاز دارند تا در بخشهای مختلف فعالیت داشته باشند.
سلاموطندار را در تویتر دنبال کنید
سوسن خالقیار، فعال حقوق زن، میگوید که حکومتها مسئولیت دارد که حقوق شهروندان کشور مورد نظر را رعایت کرده و دسترسی به حقوق اساسی مانند حق کار را بدون درنظرداشت جنسیت، برای همه فراهم کند.
زینب رضایی، دیگر فعال حقوق زن، میگوید: «تعدادی شان در کابل استند و بیکار و خانوادههای اینها، جز اینها کارکن نداشتند و نمیدانیم که چه وقت امر ثانوی حکومت ختم میشود و زنان را اجازهی کار میدهند.»
با این همه ، ذبیحالله مجاهد، سخنگوی حکومت سرپرست، به سلاموطندار میگوید که به دلیل منحلشدن ارگانهای نظامی و استخدام افراد جدید در نظام، معاش نظامیان پیشین پرداخت نمیشود. او، میافزاید: «هر کسی که در ارگانهای نظامی کار می کردند، او ارگانها خو منحل شده و کسهای جدید آمدن . خصوصاً بخش سربازی و این بخشها آنها دیگر کارمند شمرده نمیشوند؛ آنها اگر خانمها باشد یا مردها، دیگر معاشات شان هم پرداخته نمیشه.»
خواستیم دیدگاه وزارت دفاع حکومت سرپرست را نیز در این گزارش داشته باشیم، اما موفق نشدیم.