شماری از زنان افغان، در گفتوگو با سلاموطندار میگویند که برای جدانشدن از فرزندان شان، مجبور اند هر گونه ظلم و مشقتی که توسط شوهر یا اعضای خانوادهی شوهر شان اعمال میشود، را تحمل کنند.
آنان، میافزایند که در پرتو هنجارهای اجتماعی و رویههای حاکم در جامعهی افغانستان، سرپرستی کودکان از صلاحیت پدران است؛ به همین دلیل است که بانوان ناگزیر اند با پذیرفتن هر گونه دشواریها، با شوهر و خانوادهی او زندگی کنند.
سمیرا، بانوی جوانی است که در کابل زندگی میکند. او میگوید که برای جدانشدن از تنها دخترش، هر گونه ظلم و جبر شوهرش را تحمل میکند.
این بانو که دستوپایش معلول است، از شکنجههای شوهرش روایت میکند و میگوید که وقتی از شخصیت خشن شوهرش آگاه شد، دیگر نمیخواست با او زندگی کند؛ اما به دلیل این که از دخترش جدا نشود، تمام مشقتها را تحمل میکند.
او میافزاید: «به خاطری که یک دخترک دارم، دیگر زندگی نمیتوانم بدون دخترم. زیاد در زندگیام مشکل آمده، خودم معلول هستم، میخواهم از شوهرم جدا شوم؛ اما جدا شده نمیتوانم، به خاطری که یک دخترک دارم. غم دخترکم را کی میخورد که من از او جدا شوم. چیزی که ظلم دنیا بود، شوهرم سرم کرد، اما باز هم من پیشش ماندم به خاطر اولاد خود.»
سلاموطندار را در تلگرام دنبال کنید
همین گونه، لیلا که باشندهی شمال کابل است، دو فرزند دختر دارد. او میگوید که پنج سال از ازدواجش میگذرد و برای بودن با فرزندانش، مجبور است هر گونه ظلم و خشونت شوهرش را تحمل کند. لیلا که هماکنون نیز نشانههای خشونت فیزیکی و لتوکوب در چهرهاش مشاهده میشود، میگوید که از بیم جداشدن از فرزندانش سکوت پیشه کرده است.
او میافزاید: «پنج سال میشود که عروسی کردهایم و دو فرزند دختر داریم. من خشونتهای خانوادگی داشتم و چندین بار تصمیم به طلاق گرفتم؛ اما یک طرف به خاطر اولادهایم مجبور شدم تحمل کنم و از طرفی دیگر شوهرم هم هیچ حاضر به طلاق نشد. مجبور شدم به خاطر دخترهایم زندگی را تحمل کنم و ادامه بدهم.»
رنا، بانوی دیگری است که در جنوب شهر کابل زندگی میکند و ۱۳ سال پیش ازدواج کرده است. او که چهار فرزند پسر و یک دختر دارد، از خشونتهای شوهرش حکایت میکند و در حالی که گلویش را بغض گرفته است، میگوید که دورنشدن از فرزندانش تنها دلیل تحمل خشونتهای شوهرش بوده است.
او میافزاید که مطابق سنتهای حاکم بر جامعه، در صورت تفریق یا طلاق، سرپرستی فرزندان به شوهرش داده میشود. رنا میگوید: «شوهرم زیاد سرم ظلم میکند. از خاطر اولادهایم طلاق هم گرفته نمیتوانم، دیگر اولادهایم را ازم دور میکند. من نمیخواهم از اولادهایم دور شوم. کل همسایهها میفهمند که مرا شوهرم لتوکوب میکند. در تمام جای همگی وکیل کوچه و دیگران میفهمند که من چه حالت دارم. ۱۰ روز شده پدرم فوت کرده و من همین حالا نفس کشیده نمیتوانم از دست لتخوردن.»
این تنها زنان شوهردار نیستند که به دلیل جدانشدن از فرزندان شان هر گونه خشونت را تحمل میکنند؛ بل زنانی که شوهران شان را از دست داده اند، نیز بر اساس عرف و سنتهای جامعهی افغانستان، حق سرپرستی فرزندان خود را ندارند.
رؤیا (نام مستعار)، زنی است که یک سال پیش شوهرش فوت کرده است. او که مادر دو فرزند پسر است، افزون بر غم ازدستدادن شوهر، درد جدایی از فرزندانش را نیز بر دوش میکشد.
این بانو که ۳۰ سال دارد و یک سال پیش بیوه شده است، میگوید که پس از فوت شوهرش، بر اساس عرف جامعه و به دلیل محرمنداشتن در خانوادهی شوهرش، اکنون به خانهی پدرش برگشته است؛ اما خانوادهی شوهرش فرزندان او را گرفته اند.
او میافزاید: «زندگیام خیلی خراب میگذرد. دو بچهگکم را از پیشم خسرانم گرفتند. آنها به من گفتند اگر خانهی پدرت میباشی، اولادهایت را برایت نمیدهیم. حالا که خانهی پدرم آمدهام، از بچهگکهایم بسیار دور هستم. کدام وقتی که دل شان شود، به من نشان میدهند، در غیر آن بچهگکهایم را دیده نمیتوانم. زیاد سرم سخت میگذرد.»
هنگامه، بانوی دیگری است که دو سال پیش شوهرش را از دست داده است. او میگوید که در صورت ازدواج دوباره، احتمال دارد خانوادهی شوهرش، فرزندانش را از او بگیرد و به همین دلیل نمیخواهد دوباره ازدواج کند.
او میافزاید که مصمم است تمام جوانیاش را به پای فرزندانش بریزد و یک لحظه هم از آنان دور نشود. هنگامه میگوید: «من از خاطری عروسی کرده نمیتوانم و ترس از آینده از این دارم که طفلهایم را از پیشم نگیرند و سرپرستی طفلهایم را ازم نگیرند. کسی که همراهش عروسی میکنم، آنها ازم نگیرند، برم بگویند دیگر حق نداری سرپرستی طفلهای خود را بکنی.»
افزون بر زنان بیوه، شماری از زنانی که از شوهران خود جدا شده، نیز با درد دوری از فرزندان روبهرو اند. سحر، مادری است که به دلیل خشونتهای خانوادگی ناچار شد از شوهرش جدا شود.
هرچند او با جداشدن از شوهرش، از خشونتهای فیزیکی نجات یافته است؛ اما درد دوری از چهار فرزندش، هر لحظه او را شکنجه میدهد. سحر میگوید که شوهرش دوباره ازدواج کرده و او مدتهاست فرزندانش را ندیده است.
او میافزاید: «رفت و دیگر زن گرفت. اول گفت که اولادهایت را برایت میدهم، حق تو است، مادر شان هستی؛ اما ندادند، هر چهار اولادم را از پیشم گرفتند، حتا نمیمانند که روی شان را ببینم. پدر شان دیگر زن گرفت، مرا بیخانه و بیاولاد کرد.»
در همین حال، شماری از باشندگان شهر کابل، در گفتوگو با سلاموطندار میگویند که بر اساس عرف و سنتهای حاکم بر جامعه و نهادهای قضایی در حکومت کنونی، زنان نمیتوانند حق سرپرستی کودکان خود را برعهده بگیرند.
شبنم، باشندهی شهر کابل، میگوید مردی یکی از نزدیکانش را که شوهرش فوت کرده بود، فریب داده و گفته بود که سرپرستی فرزندش را برعهده میگیرد؛ اما پس از ازدواج، کودک را در بدل ۱۰ هزار افغانی فروخته است.
او میافزاید: «یکی از اقارب و همسایههای ما که شوهرش فوت کرده بود، دوباره تصمیم به ازدواج گرفت. وقتی ازدواج میکرد، شوهرش گفته بود که سرپرستی طفلکت را برعهدهی خود میگیرم، اما همین که ازدواج کردند، دیگر طفلکش را قبول نکرد و به پول بسیار ناچیز طفلک را فروختند، به ۱۰ هزار افغانی او طفلک را فروختند. حالا مادرش بسیار وضعیتش خراب است.»
نرگس، دیگر باشندهی شهر کابل، نیز میگوید بانویی را میشناسد که شوهرش فوت کرده است و اکنون جدا از کودکانش، در خانهی پدرش زندگی میکند.
او میافزاید: «قضیهی اول قسمی است که این زن دو سال پیش شوهرش در اثر تصادف موتر فوت کرد و سه طفل داشتند، بعد از فوت شوهرش مجبور شد به خانهی پدرش زندگی کند؛ ولی متأسفانه طفلهایش را از پیشش گرفتند و حالا طفلهایش نزد مادرکلان پدری شان زندگی میکنند. قضیهی دوم هم زنی به دلیل ازدواج مجدد شوهرش طلاق گرفته؛ ولی شوهرش طفلهایش را از نزدش گرفت.»
با این حال، شماری از وکیلان مدافع، نیز تأیید میکنند که شماری از زنان برای بودن در کنار فرزندان خود، زندگی خشونتبار را تحمل میکنند. به گفتهی آنان، دادگاههای حکومتی نیز بیشتر پشتیبان مردان اند و زنان را مجبور میکنند که برای بودن در کنار فرزندان خود از شوهران شان جدا نشوند.
حنیفه راحیل، وکیل مدافع، به سلاموطندار میگوید که در حکومت کنونی، قاضی آشکارا به زنانی که خواستار جدایی اند، میگویند که سرپرستی کودکان برعهدهی پدر است.
او میافزاید: «در حکومت امارت اسلامی این حق از زنها گرفته شده است؛ به طور مثال، من در همان جریان که در محکمه بودم، دیده بودم؛ یعنی وقتی زنهایی که دعوای طلاق میداشتند، قاضی واضح برای شان میگفت که طفل از شما گرفته میشود، طفل از پدر است.»
وحیده حریر، دیگر وکیل مدافع، نیز میگوید که بسیاری از بانوان از زندگی خشونتبار خود راضی نیستند؛ اما مجبور اند به خاطر فرزندان شان چنین زندگیای را تحمل کنند. او میافزاید: «زنان زیادی وجود دارند که از زندگی مشترک خود به دلیلهای خشونتھای خانوادگی راضی نیستند؛ ولی صدا بلند نمیکنند و صدای شان در گلوی شان خفقان شده و من خودم شاهد چنین قضایا بودهام.»
از سویی هم، شماری از فعالان حقوق زن، به سلاموطندار میگویند که قضاوت یکجانبه و دادن سرپرستی کودکان به مردان، دست آنان را در اعمال خشونت علیه زنان بازتر کرده است. به گفتهی آنان، بیتوجهی به حقوق زنان، نادیدهگرفتن خشونتهای خانوادگی از سوی حکومت و گرفتن حق حضانت از زنان، گراف خشونتها علیه زنان را در کشور افزایش داده است.
فعالان حقوق زن، میافزایند که در فرهنگ افغانستان زن به عنوان میراث خوانده میشود و پس از فوت شوهر، خانوادهی شوهر تصمیمگیرندهی زندگی زن اند.
فروزان داوودزی، از فعالان حقوق زن، میگوید که پس از فوت شوهر، خانوادهی مرد، زن را به نکاح یکی دیگر از اعضای خانوادهی خود در میآورد. او میافزاید: «در بیشتر ولایتها زن به عنوان میراث شمرده میشود. البته به شکل میراث هر کسی را که فامیل خسرانش میخواهد، او را میتوانند به نکاح بدهند یا قسمی که او اصلاً حق سرپرستی اولاد خود را ندارد.»
خاطره راسخ، دیگر فعال حقوق زن، نیز میگوید که خشونتهای خانوادگی در افغانستان علیه زنان زیاد است و حکومت این خشونتها را نادیده میگیرد. او میافزاید: «در افغانستان خیلی خیلی زیاد قضایایی در مورد خشونت علیه زنان است. همچنان خود تان میبینید که مثلاً کسانی، مادرانی که خشونتدیده اند، مثلاً پدرهای یشان فوت میشود یا اولاد یتیم که هیچ قضیه یا بررسی نمیشود و همچنان حکومت هیچ توجه در این قسمت ندارد.»
سلاموطندار را در تویتر دنبال کنید
شینکی کروخیل، عضو مجلس نمایندگان دولت پیشین، میگوید برای کودکانی که پس از جدایی پیش مادر میمانند، سن کمی در نظر گرفته شده است که این مسئله به کودکان و مادران آسیب وارد میکند.
او میافزاید: «مسئلهی اولادهای زنان استند؛ وقتی که مسئلهی جدایی شان میشود یا تفریق یا طلاق شان. در قانون فعلی خانواده سن کمتری تعیین شده که اطفال بعد از یک سن معین که هفتسالگی پسر و نُهسالگی دختر را از مادر گرفته به پدر یا خانوادهاش میدهند که این خود، زنان را خیلی آسیبپذیر ساخته است.»
از سوی دیگر، مسئولان نهادهای قضایی حکومت سرپرست، با این که قانونی را برای نحوهی فیصله در بارهی حق حضانت مشخص نمیکنند؛ اما میگویند که با تغییر نظام در کشور، تمامی پروندهها بر اساس فقه حنفی فیصله میشود.
عبدالرحیم راشد، رییس نشرات دادگاه عالی حکومت سرپرست، به سلاموطندار میگوید که تنها در سال گذشته ۴۰۹ پرونده در بارهی حق حضانت کودکان در دادگاههای سراسر کشور ثبت شده است. او میافزاید: «در سال ۱۴۰۱ هش ۴۰۹ قضیه در محاکم آمده که از این قضایا به ۳۱۵ قضیه رسیدگی شده و ۹۳ قضیهی دیگر در حال جریان است. این قضایا یعنی تقریباً ۴۰۹ قضیه از تمام ولایات آمده است.»
گفتنی است که در مادهی ۲۴۹ قانون مدنی افغانستان که در حکومت پیشین کاربرد داشت، زمان حضانت مادر بر فرزند پسر تا هفتسالگی و زمان حضانت دختر تا نُهسالگی بوده است که پس از آن در صورت شرایط مشخص برای پدر، حق سرپرستی یا حضانت فرزندان به پدر برمیگشت. اما اکنون قانون مشخصی برای حق حضانت از فرزندان در چارچوب حکومت سرپرست وجود ندارد.