دور نخست گفتوگوهای صلح افغانستان در هُتلی پنج ستاره، در کنارۀ خلیج فارس واقع در دوحۀ قطر برگزار شد. شرایتون صورتیرنگ میزبان نمایندهگان حکومت افغانستان و گروه طالبان بود. نمایندهگانی از اقوام مختلف از دو طرف تا هنوز در دوحه حضور دارند و با هم دور یک میز نشستهاند.
آنچه جالب به نظر میرسد، طرز پوشش نمایندهگان طالبان است که سالها دور از چشم عموم بودهاند. اعضای طالبان لباسهای محلی (پیراهنتنبان) سفید بر تن دارند و عموماً دمپاییهای چرمی سیاه بر پا. صرفاً ملابرادر، رئیس دفتر سیاسی طالبان در دوحه در روز افتتاح نشست لباس سیاه، متفاوت از دیگر اعضای هیأت بر تن داشت.
در این میان نمایندهیی از طالبان با پوششی همگون اما اندکی متفاوتتر دیده میشود؛ مردی از تبار اوزبیک با دستاری ابریشمی؛ مولوی عبدالسلام حنفی علیمردان قل.
مولوی حنفی که پلِ ارتباطی طالبان با اقوام اوزبیکزبان به شمار میرود، بیشتر از دستاری سفید استفاده میکند که او را در میان اعضای این گروه متمایز کرده است؛ دستار او به نام دستار ابریشمی یاد میشود که ۳۵۰۰ افغانی بها دارد و از جمله قیمتترین دستارها به شمار میرود.
دستار یا لنگی در افغانستان از ابهت خاصی برخوردار است. مردمانِ سراسر افغانستان از کلاههای مختلفی استفاده میکنند و عمومیترین آن دستار است که بیشتر، روحانیون و ملاامامان آن را بر سر دارند. این کلاه پارچهیی تاریخ طویلی دارد؛ بیشتر شاهان افغانستان با این کلاه مزین بودهاند. این پوشش منحصر به افغانستان نبوده و در همسایهگی افغانستان، هند نیز طرفدارانی دارد و در آنجا نیز پادشاهان و اساطیر بر بنیاد عرف دستارهای پرشأن و هیبتی را بر سر مینهادهاند.
در مناطق شرق و جنوبشرق افغانستان بیشتر از دستارهای سیاه با چرخشی بزرگتر استفاده میشود، اما این پوشش در مناطق شمال به ویژه ولایتهای اوزبیکنشین از جمله جوزجان، تخار و فاریاب تغییر میکند و به رنگهای سفید و خاکستری با چرخشی تنگتر استفاده میشود.
در دفتر چهارم مثنوی معنوی، شاهکار ادبیات فارسی از مولانای بلخی دستار به عنوان پوششی شأنانگیز و هیبتآور تعریف شده است.
یک فقیهی ژندهها در چیده بود
در عمامهٔ خویش در پیچیده بود
تا شود زفت و نماید آن عظیم
چون در آید سوی محفل در حطیم
ژندهها از جامهها پیراسته
ظاهرا دستار از آن آراسته
ظاهر دستار چون حلهٔ بهشت
چون منافق اندرون رسوا و زشت
پاره پاره دلق و پنبه و پوستین
در درون آن عمامه بد دفین
روی سوی مدرسه کرده صبوح
تا بدین ناموس یابد او فتوح
در ره تاریک مردی جامه کن
منتظر استاده بود از بهر فن
در ربود او از سرش دستار را
پس دوان شد تا بسازد کار را
پس فقیهش بانگ برزد کای پسر
باز کن دستار را آنگه ببر
این چنین که چار پره میپری
باز کن آن هدیه را که میبری
باز کن آن را به دست خود بمال
آنگهان خواهی ببر کردم حلال
چونک بازش کرد آنک میگریخت
صد هزاران ژنده اندر ره بریخت
زان عمامهٔ زفت نابایست او
ماند یک گز کهنهیی در دست او
بر زمین زد خرقه را کای بیعیار
زین دغل ما را بر آوردی ز کار
مشرفالدین مصلح بن عبدالله بن مشرف، معروف به سعدی از شاعران فارسیزبان نیز در اشعار خود اشارههایی به دستار دارد.
دریغ آیدم با چنین مایهیی
که بینم تو را در چنین پایهیی
معرف به دلداری آمد برش
که دستار قاضی نهد بر سرش
به دست و زبان منع کردش که دور
منه بر سرم پایبند غرور
که فردا شود بر کهن میزران
به دستار پنجه گزم سر گران
چو مولام خوانند و صدر کبیر
نمایند مردم به چشمم حقیر
تفاوت کند هرگز آب زلال
گرش کوزه زرین بود یا سفال؟
غلامسخی چپنفروش، یکی از دستارفروشان مشهور و کهنهکار جوزجان میگوید، دستار سفید رنگ با پیچش دورانی کوچک ویژۀ اوزبیکها است و باشندهگان مناطق جنوب بیشتر علاقهمند دستارهای طولانی با رنگهای عمدتاً مختلف حتی طلاییرنگ هستند.
دستار بیشتر از آنجهت در میان مردم افغانستان مرسوم است که گفته میشود که بادیهنشینهای عرب از آن استفاده میکردهاند و بعد از ظهور دین اسلام، این پوشش بیشتر شده و در قلمرو اسلام نیز بسط یافته است.