ژورس مدودف[۱] یک دیوانه نبود. بلکه یک دانشمند بزرگ روسی و مولفی بود که در روزهای پایانی سال ۲۰۱۸، یک روز بعد از تولد ۹۳ سالگیاش از دنیا رفت. او دشمنان زیادی برای خود ساخت که پیوسته مدعی بودند هیچ دشمنی ندارند.
در سال ۱۹۶۱، مدودف هم در داخل اتحاد جماهیر شوروی و هم در خارج از آن شهرت زیادی را به عنوان متخصص طب سالمندان برای خود ایجاد کرده بود که مدعی بود پیر شدن در واقع تجمع خطاها در ساخت پروتئینها و نوکلئیک اسیدها است. این ایده امروزه به طور گسترده ای پذیرفته شده است اما این موضوع شامل بدعتگذاریهایی در حلقه های رسمی شوروی بود. بعدها در نخست وزیری نیکیتا خروشف وقتی او در سال ۱۹۶۲ از بیولوژی به تاریخ تغییر مسیر داد مشکلات برای مدودف شروع شد. او میخواست بداند که چطور یک کشاورز به نام تروفیم لیسنکو توانسته بود بر بیولوژی غالب شود، و اساسا تحقیقات در مورد علم ژنتیک را ممنوع کند که مدودف بسیار به آن علاقه مند بود.
مدودف شروع به جمع کردن اسناد و مصاحبهها تا حد ممکن کرد. اگرچه مقاله نوشته شده از آن چاپ نشد اما بطور وسیعی در جوامع علمی دست به دست گشت. عنوان مقاله او بود: «علم بیولوژی و کیش شخصیت[۲]» که در مورد موضوع مداخله غیرقانونی جوزف استالین در بیولوژی که با تشویق لیسنکو وحشت دیکتاتوری خود را در علم تزریق کرده بود بحث می کرد. عبارت فرقه شخصیت مستقیما از “صحبت مخفیانه[۳]” خروشف در سال ۱۹۵۶ که استالین را محکوم کرده بود آمد؛ و همانند آن صحبت، مقاله مدودف به بسیج اپوزوسیون علیه هدف آن، لیسنکو، کمک کرد. بعد از یک تحقیق منتقدانه در سال ۱۹۶۵- سال بعد خروشف، تاثیرگذارترین حامی لیسنکو، توسط لئونید برژنف و متحدانش برکنار شد- آکادمی علمی شوروی به این نتیجه رسید که لیسنکو تقلب کرده است و دچار سوء مدیریت است. لیسنکو از بیشتر مناسب رهبریاش عذل شد و از عنوان حاکم بیولوژی خلع شد. مدودف با نیروهای تاریکی دست به گریبان شده بود و در نهایت پیروز شد.
مدودف با برادر دوقلویش (و اغلب نویسنده همکارش) بنام روی در ۱۴ نوامبر سال ۱۹۲۵ در تفلیس، بعدها کلان شهر جمهوری سوسالیستی شوروی قفقازی، بدنیا آمد. بعد از این که او علیه لیسنکو سخنانی را بیان کرد توسط عده زیادی به عنوان یک راهنمای معنوی مورد توجه قرار گرفت، یک دانشمند با وجدان. او همچنین یک نمونه جامعه شناختی برای گروهی از دانشمندان بود که در دوره استالینی به بلوغ رسیده بودند که در دوران جنگ سرد بر تعداد آنها افزوده شد و به امتیاز بالایی رسیدند. از جمله مشخصههای اختلافات شوروی که در اواسط دهه ۶۰ میلادی شروع شده بود، نیرو و مورد توجه بودن این گروه دانشمند-منتقد بود. این موضوع یکی از دستاوردهای عجیب پیشرفت بیسابقه علم توسط دولت بود.
پدر مدودف، که در آکادمی نظامی-سیاسی در لنینگارد[۴] استاد بود در سال ۱۹۳۸ دستگیر شد و به گولاگ[۵] در کولیمای دور فرستاده شد، جایی که در ماه مارس سال ۱۹۴۱ از دنیا رفت. مدودف به اجبار در سال ۱۹۴۳ به ارتش سرخ وارد شده بود اما تقریبا بلافاصله در جنگ در شبه جزیره تامان در قفقاز زخمی شد. در حالی که ناتوان شده بود شروع به تحصیل در شاخه بیولوژی در آکادمی کشاورزی تیمیریاژو[۶] در مسکوکرد. هفت سال بعد، در سال ۱۹۵۰، او از پایان نامه خود (معادل یک دکتری) با موضوع فرآیندهای جنسی گیاهان دفاع کرد. در بیشتر سالهای دهه ۵۰ میلادی او بدنبال تحقیق در علم پیرشدگی بود و به شهرت جهانی رسید. او از موضوع حرام (ممنوعه) ژنتیک دور ماند.
دور ماندن از ژنتیک یک امر الزامی بود. در آگوست سال ۱۹۴۸، لیسنکو از آکادمی علوم کشاورزی لنین بازدید عمومی کرد. دقیقا در همان لحظه بود که هواپیماها در اولین مخالفت بزرگ جنگ سرد آمریکا-شوروی در حال رفت و آمد به برلینی بودند که محصور شده بود و این اتفاقات داستان زندگی مدودف را شکل میداد. سخنرانی لیسنکو اوج پافشاری او علیه ژنتیک کلاسیک بود.
بعد از تقریبا دو دهه کشمکش بین مدافعانِ عقیده رایج شوروی در بین عموم مردم و ژنتیک آزمایشگاهی و «میچورینیستها[۷]» که توسط لیسنکو رهبری میشدند (کسی که از یک نوع وراثت نئولامارکیسم[۸] مربوط به خصوصیات اکتسابی دفاع میکرد)، آن بازدید به بحثها پایان داد. در پایان، لیسنکو اعلام کرد که کمیته مرکزی- که استالین است- سخنان او را تایید کرده است. از آنجایی که سرمایهداری و کومونیسم در جنگ با نظامهای سیاسی گوناگون، اقتصادهای گوناگون، ادبیات و هنرهای گوناگون درگیر شده بودند، بنابراین دارای علوم متفاوتی بودند. ژنتیک از آنجا به بعد در اتحاد شوروی ممنوع شد: بیولوژیستها اخراج شدند، کتابها گرفته شد، و توسعههای غربی در بیولوژی مولوکولی نادیده گرفته شد. مقاله تاریخی مدودف جزئیات پست و دون مایه را بیان کرد.
بعد از سقوط لیسنکو، مدودف بدنبال مسئولیت بود. او یک بازنگری از مقاله خود را به ناشر شوروی فرستاد. اگرچه آن ناشر بشدت در فرآیند بازبینی سختگیری کرد اما باز هم سانسورچی از چاپ آن امتناع کرد. سپس او متن را به مطبوعات دانشگاه کلمبیا فرستاد تا به زبان انگلیسی چاپ شود (توسط نسلشناس برکلی مایکل لرنر). به مانند فراز و فرود لیسنکو (۱۹۶۹) یک اثر کلاسیک باقی ماند.
متحدان لیسنکو (که تعداد آنها زیاد بود) خشمگین شدند، و تندروها را در دولت متحد خود قرار دادند. یک نسخه دزدیده شده از مقاله ۱۹۶۲ در روسیه در مجله امیگره گرنی در سال ۱۹۶۹ چاپ شد، که بعدها موجب به خطر افتادن موضع سیاسی مدودف در مقابل مقامات شوروی شد. او از یک نمایش نئو-استالینی میترسید- دادگاه در محل کار بود. ولی این سرنوشتی نبود که KGB برای او در نظر داشت.
در روز جمعه، ۲۹ ماه مه سال ۱۹۷۰، یک پزشک و تعدادی پلیس با لباس شخصی جلوی درب منزل مدودف در آبنینسک رفتند، و او را به یک تیمارستان در کالوگا بردند. روانشناس ارشد، الکساندر لیفشیتس، مدعی شد که تعلق خاطر مدودف به لیسنکو موجب برهم خوردن تعادل روانی او شده است. بعدها، تیمارستانها مکانیزمی شد برای در اختیار داشتن مخالفان شوروی. در مورد مدودف، یک کمپین سیاسی بینالمللی به نمایندگی از او پیروز شد. برادر او روی با بسیج کردن خشم خارجی و داخلی به کمک او شتافت: یک دادخواست از طرف آکادمی علوم شوروی[۹]؛ یک اعتراض از سوی آکادمی ملی علوم[۱۰] در واشنگتن؛ پوشش جهانی در روزنامهها. ثابت شد که محدودکردن مدودف از آزادکردن او زحمت و دردسر بیشتری دارد.
او به انتشار مقالاتی از قانونگریزیهای شوروی در خارج از کشور برای عموم مردم غربی ادامه داد- اگرچه آنها را در داخل نیز بصورت زیرزمینی چاپ و پخش میکردند- که شامل روایت او از این دوره در کتابی با عنوان «مسئله دیوانگی[۱۱]» (۱۹۷۱)، با همکاری روی نیز بود. در سال ۱۹۷۳، مدودف اجازه کسب یک پست یکساله در بریتانیا را پیدا کرد. وقتی آنجا بود، پاسپورت او باطل شد. تبعید منتقدان یکی از استراتژیهای متداول شوروی در آن دهه بود، یا در خارج از کشور (الکساندر سولژنیتسین، ۱۹۷۴) یا تحت حصر خانگی (آندره ساخاروف، ۱۹۸۰-۸۶).
مدودف در لندن مستقر شد و به نوشتن ادامه داد. او به عنوان نویسنده همکار، کتاب خطرات انرژی هستهای[۱۲] (۱۹۷۷) را همراه با الن رابرتس تالیف کرد. بهطور خلاصه، این کتاب اشاره دارد که یک انفجار مهیب هستهای در سال ۱۹۵۷ در انبار ضایعات معیوب- فاجعه کیشتیم[۱۳] در تاسیسات تولید پلوتونیوم مایاک[۱۴]– نزدیک به ۱۰۰ تن از زبالههای رادیواکتیو را در سرتاسر منطقه اورال پراکنده کرده است. حتی متحدان غربی او نیز تصور میکردند این امر غیرممکن است: مطمئنا در مورد آن میشنیدند؟ مدودف در کتاب خود بنام دانش شوروی[۱۵] (۱۹۷۸)، یک نظرسنجی در مورد اینکه نظام دانش شوروی چطور کار میکند، از افشای فاجعه اورالز از طریق ردیابی نشانههای این فاجعه در متون چاپشده دفاع کرد. اگر میدانستید چطور بدنبال آن بگردید دقیقا در مقابل چشمانتان بود. سپس او فاجعه هستهای در حوزه اورال[۱۶] (۱۹۷۹) را چاپ کرد که بدنبال آن میراث چرنوبیل[۱۷] (۱۹۹۰) چاپ شد. او چرنوبیل را به عنوان بخشی از الگوی مشابه دستورالعمل امنیتی شوالیه در کیشتیم میدانست.
تصویر بحرانی مدودف از اتحاد شوروی قدرتمند، قانعکننده، و اصولی بود. او با رویاهای انقلاب همدرد بود اما معتقد بود که دوستگماری (پارتیبازی) و استالینیسم آرمانهای اولیه را آلوده کرده بود. او میتوانست این را در دانش شوروی ببیند: ابتدا هیجان انگیز و پویا بود و خوشبختانه توسط دولت حمایت شد. در نهایت، لیسنکو بود.
اما واضح است که یک چیزی درست پیش رفت. مدودف موقعیتهای خارقالعادهای از سوی نظام دانش شوروی دریافت کرده بود. همانطور که ساخاروف، زمانی پدر بمب هیدروژنی شوروی و بعدها بزرگترین فعال حقوق بشر شوروی در زمانه خودش، دریافت کرده بود. آنها به واسطه یک میزبان ریفیوزنیکس[۱۸] –یهودیان شوروی که حق مهاجرت نداشتند- از جمله ناتان شارانسکی (یک دانشمند رایانه که یک سیاستمدار اسرائیلی شد) با یکدیگر متحد شدند. دانشمندان بیشتر در معرض ایدههای بینالمللی و مسافرتهای خارجی بودند و در عوض بین معترضان به دولت شوروی به خوبی معرفی میشدند.
یکی از مهمترین درسهایی که میتوان از نوشتههای مدودف، علیالخصوص دانش شوروی، آموخت آسیبشناسی زیرساختهای دانشی که به ایجاد لیسنکوها و چرنوبیلها ختم شدند نبود، بلکه برعکس آن بود. علیرغم تمام ناکارآمدیها و سانسورها، نظام پیوسته متفکران انتقادی را تولید کرد که به ایدهآلهای بالاتری اختصاص داشتند. ژورس مدودف یک میراث از آن نظام بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
منبع: مجله aeon
مایکل دی گوردین پروفسور تاریخ مدرن و معاصر در دانشگاه پرینستون در نیوجرسی است.
پانوشتها:
[۱] Zhores Medvedev [۲] Biological Science and the Cult of Personality [۳] Secret Speech [۴] Leningard [۵] Gulag [۶] Timiryazev [۷] Michurinist [۸] Neo-Lamarckian [۹] Soviet Academy of Sciences [۱۰] National Academy of Sciences in Washington, DC [۱۱] A Question of Madness [۱۲] Hazards of Nuclear Power [۱۳] Kyshtym [۱۴] Mayak [۱۵] Soviet Science [۱۶] Nuclear Disaster in the Urals [۱۷] The Legacy of Chernobyl [۱۸] refuseniks