زمانی که طالبان در جنوب کشور بهدلیل مماشات کرزی بازاحیا شد، شمال کشور حیثیت مخزن سرباز را داشت که برای دفاع و حمایت نظام از آن استفاده میشد. سربازان عمدتاً فارسیزبان و اوزبیک در زمینهای جنوب مشغول نبرد با جنگجویانی بودند که زیر پرچم طالبان برای گسترش قلمروشان مشتاقانه میجنگیدند. هرچند سربازان ارتش برای دولتی میجنگیدند که در رأس آن حامد کرزی قرار داشت و باید از آنان حمایت شد، اما کرزی همواره از اقدامات این نیروها در جنوب ناراض و خشمگین بود و تا جایی که میتوانست از پشت بر آنان خنجر میزد.
کشتار گروهی رزمندهگان در تلههای انتحاری و حملههای غافلگیرکننده به مدد نفوذیها، هیچکدام از سخاوت شمال نمیکاست، در ازای هر تابوت که به شمال ارسال میشد، ۱۰ نفر دیگر به جبهه ارسال میشدند و سنگر بیصاحب نمیماند. از جانب دیگر دسیسۀ ممتد از درون نظام باعث کشتهشدن فرماندهان زبدۀ شمالی شد، اما این اقدامات نتوانست شمال را زمینگیر کند، در نتیجه چارۀ کار در این دیده شد که جغرافیای جنگ به شمال گسترش یابد. نخستین پایگاههای طالبان در شمال در شهرستانهای عمدتاً پشتوننشین دشت ارچی، چهاردره و اطراف کندز، درقد تخار و دهنۀ غوری بغلان تأسیس شد.
کرزی در واکنش به نگرانی حضور طالبان در شمال میگفت: «یک قوت افغانی ما هستیم و یک قوت افغانی طالبان. خیر است که یک جای پیش ما باشد و جای دیگر پیش طالبان.» رحمتالله نبیل، رئیس پیشین امنیت ملی در زمان کرزی در یک استاتوس توییتری میگوید که خطرات حضور طالبان در شمال را نهادهای امنیتی ارزیابی کرده و نیروهای کافی را برای سرکوب تروریستان در کندز مستقر کرده بودند؛ اما به این نیروها هرگز اجازۀ عملیات داده نشد.
سلاموطندار فارسی را در فیسبوک دنبال کنید
باری با گسترش قلمرو طالبان در نقاط مختلف شمالشرق کشور، جنرال داوود، فرمانده پیشین زون ۳۰۳ پامیر به مدد نیروهای ناتو بهویژه آلمانیها پیکار سختی را در برابر طالبان آغاز کرد و نیروهای زیر فرمان او توانستند طالبان را سرکوب کنند. اما این مرد در مقر ولایت تخار، جایی که نیروهای جنرال زلمی ویسا از فرماندهان نزدیک به کرزی مستقر بود، طعمۀ یک ماین کارگذاریشده شد و جانش را از دست داد. مرگ داوود، امکان و فرصت مجدد به طالبان بخشید و پس از آن ورق به نفع طالبان بازگشت.
با رفتن کرزی، اشرف غنی سیاست سلف خود را در برابر شمال پی گرفت و پروژۀ تبدیل شمال به زمین جنگ در این دوران تکمیل گشت. غنی در این راه چنان شتاب داشت که گلاب منگل، سفیر و فرستادۀ او در دهنۀغوری در سال ۱۳۹۴ به گونۀ آشکار با طالبان تفاهمنامه امضا کرد، دهنۀغوری بهعنوان پایگاه امن به طالبان واگذار شد و نیروهای امنیتی از حمله به این منطقه منع شدند. گلاب منگل تفاهمنامۀ خود را صلحآور توصیف کرد، اما طالبان با استفاده از فرصت، پایگاه مهم خود را در این منطقه تأسیس کردند که از آن به تمام ولایتهای شمال جنگجو ارسال میکردند/میکنند.
طالبان در دوران غنی قدمبهقدم در جغرافیای شمال خزیدند و مانند موشهای صحرایی هزاران سوراخ برای خزیدن و پنهانشدن ایجاد کردند. آنان با استفاده از غفلت و تنبلی مجاهدین پیشین که در فساد مالی و اخلاقی غرقاند، جغرافیای بیشتر را بهدست آورند و کسانی را که مورد ظلم و ستم قرار گرفته بودند، به یاری فراخواندند. مجاهدین پیشین با استفاده از قدرت و تفنگ دولتی در روستاها، شهرستانها و مراکز ولایتها در شمال کشور، مردم را شکنجه کردند و ستمدیدهگان اکنون در حمایت از طالبان برای سقوط شمال در چنگال افراطگرایی و تعصب دستاندرکار اند. این رفتار مجاهدین پیشین و قدرتمندان محلی که در واقع خیانت به شمال تلقی میشد، چون با سیاستهای کرزی و غنی همنوا بود، هیچگاه مورد اعتراض قرار نگرفت.
با فرار و شکست غربیها از افغانستان، طالبان سیاست نظامی بسیار سازندهیی را در پیش گرفتند؛ آنان برخلاف گذشته پیشرَوی را از شمال آغاز کردند. در گذشته طالبان همانند سیلی از جنوب کشور به سوی شمال سرازیر شدند و با وصف آنکه از کشتهگان آنها پشتهها ساخته شد، به سوی این جغرافیای حاصلخیز و با برکت تاختند. همانند لشکریان جرار گلمحمد مهمند تاکستانها را به آتش کشیدند، خانهها را ویران کردند، مردان و زنان را کشتند و زمینهای مردم بومی را غصب کردند. این گروه که سودای پیشروی تا آنسوی رود آمو را داشتند، در کرانههای رود آمو متوقف شدند و مقاومت، سدی در برابر آنان شد.
سلاموطندار را در یوتیوب دنبال کنید
اکنون وضعیت تغییر کرده و «شمال ضد شمال» شده است. طالبان به آسانی از قلب شمال به حواشی آن میتازند و مناطق را در کنترل خود در میآورند. این گروه هر نقطهیی را که اراده کند، تصرف میکند و نیروهای دولتی جغرافیا را با تجهیزات نظامی شامل زرهپوشهای آمریکایی و سلاحهای سبک و سنگین به طالبان واگذار میکنند. سازش عجیب و مشکوکی میان نیروهای دولتی و لشکریان طالبان دیده میشود.
اکثریت مناطق استراتژیک در شمال کشور به ویژه مناطق شمالشرقی بدون درگیری به دست طالبان افتاده و افراد این گروه اکنون مهمترین پایگاه احمدشاه مسعود را در چمن خسدۀ ولسوالی فرخار ولایت تخار در تصرف دارند. فزون بر اهمیت استراتژیک چمن خسده، ارزش نمادین این سنگر تبدیل به وسیلهیی برای طعن مردم شمال شده است. حتی افراد شامل در حلقۀ قدرت که حداقل در ظاهر از سقوط این مناطق باید ناراحت به نظر برسند، با کنایه و پوزخند میگویند: «هدف بعدی کولاب است.» عقبههای جنگی در شمال و شمالشرقی به دست دشمن افتاده و نیروهای محلی که به خیزشهای مردمی مشهوراند به قول معروف «بگیل» شدهاند و توان جنگیدن در میدان نبرد را ندارند. ببرهای کاغدی سمت شمال به شمول عطامحمد نور، عبدالرشید دوستم، محمد محقق و دیگران در دایرههای کوچک محاصرهاند و شماری از آنان با تضرع از غنی درخواست کمک کردهاند و لاف مقاومت دوم هم تا کنون بیثمر است.
هیچ فرماندهی در شمال نیست تا زمام نبرد را بهدست گیرد و در برابر لشکر طالبان مصاف دهد و با انصاف و عدالت ناراضیان را به سوی آزادی فراخواند، اما در شمال امید نمرده، بلکه چون اخگری در لای خاکستر خفته است.