تاریخ آمریکا عمیقا با مفهوم آزادی گره خورده است. در این مقاله، سه شکلِ مقاومت که سیاهپوستان آمریکا آنها را تجربه کردهاند بررسی میکنیم، و میزانِ اثربخشیِ هرکدام از این شیوهها را نسبت به تاثیری که بر آزادیِ سیاهان داشتهاند، ارزیابی و مقایسه میکنیم. اول، ابزارهای مقاومتِ غیرفعال (یا غیرخشونتآمیز)، مثل فرار از بردگی و انتشار آثار ضدبردهداری. دوم، انواعِ مقاومتِ فعال ازطریق جنبش حقوق مدنی که درقالبِ دعاویِ قانونی و نافرمانیِ مدنیِ طولانیمدت بود. و سرانجام، شکل مدرن مقاومت یعنی جنبشِ «جان سیاهان مهم است» که برای جلب توجه به هدف خود، از رسانههای گروهی بهره میبرد. این سه شکل مقاومت را باتوجه به اثربخشی و موفقیتشان در آزادی سیاهان، باهم مقایسه میکنیم.
اولین شکل مقاومت سیاهان آمریکا، توسط بردهها شروع شد. آنها از ایالات جنوبی فرار میکردند و به ایالات شمالی میرسیدند. در نتیجۀ این فرارها، برای دستگیری این بردگانِ فراری جایزههای کلانی مقرر میشد. علیرغم اینها، تا سال ۱۸۶۰، چهارصدهزار برده گریختند. بهقولِ دیوید والدسترایکر، «عملِ به فرار، بهخودیخود ایدۀ بردگی را بهچالش میکشید.» بهرحال باتوجه به اینکه بردگان جزوِ اموال محسوب میشدند، توقع این بود که دوباره به نقشِ مورد انتظارشان برگردند. برای همین وقتی دستگیر میشدند، به جای آنکه استقلال فردی خود را بازیابند، به نقشِ دیکتهشدۀ قبلی برمیگشتند.
یکی از بزرگترین دستاوردهای فرارِ بردگان، ایجاد شبکۀ «راهآهن سرّی» بود، که درواقع مجموعهای از خانههای امن برای پناهدادن به بردگان فراری بود. یکی از شخصیتهای برجستۀ این شبکه، هریت تابمن بود که هم خودش بردهای فراری بود و هم در فرارِ بیش از ۷۰ برده نقش داشت. ولی این شیوۀ مقاومت محدود به کسانی بود که شانسِ فرار پیدا میکردند.
برای همین، شیوۀ موثری برای مقاومت نبود چون این بردگانِ فراری درصورت دستگیری، باید به اربابانشان عودت میشدند. شجاعات و اهمیت تاریخی بردگانی که موفق به فرار شدند، غیرقابل اغماض است. زنان و مردانی که میگریختند، در بلاتکلیفی و ترس از دستگیری زندگی میکردند. ولی هرچند فرار نوعی مقاومت از طرف سیاهانِ آمریکا بود، راهحلی همیشگی نبود و نمیشد تاابد به آن متوسل شد؛ برخلافِ مقاومتِ فعال که هم توسط جنبشِ حقوق مدنی و هم جنبشِ «جان سیاهان مهم است» به کار گرفته میشود، و در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
شجاعات و اهمیتِ تاریخیِ بردگانی که موفق به فرار شدند، غیرقابل اغماض است. زنان و مردانی که میگریختند، در بلاتکلیفی و ترس زندگی میکردند. ولی هرچند فرار نوعی مقاومت از طرف سیاهانِ آمریکا بود، راهحلی همیشگی نبود و نمیشد تاابد به آن متوسل شد.
یکی دیگر از شخصیتهای مهمی که در ۱۸۳۸ از بردگی گریخت، فردریک داگلاس نویسنده و مخالفِ برجستۀ بردهداری بود. خودزندگینامۀ او با نامِ «داستان زندگی فردریک داگلاس، بردۀ آمریکایی،» بیش از ۱۱۰۰۰ نسخه فروش رفت. کتاب داگلاس باعث شد برخی شکاکانْ اصالت کتاب را زیر سوال ببرند، چون معتقد بودند که یک مرد سیاهپوست نمیتواند چنین اثر ادبیِ نفیسی خلق کند. داگلاس نمونه کاملی از نقضِ نظریۀ بردهداران بود که معتقد بودند بردگانْ استعدادِ عقلیِ لازم برای سازگارشدن با جامعه آمریکا را ندارند. ضمنا خطابۀ معروفِ داگلاس با عنوانِ «چهارم جولای برای بردگان چه معنایی دارد؟»، بردگی را به دوران استعمار بریتانیا تشبیه کرد.
خطابۀ داگلاس بلافاصله او را از مخاطبانِ سفیدپوستش دور میکند چون مکررا از «استقلال ملیِ شما» سخن میگوید. این برای آن بود که نشان دهد چهارم جولای برای همه آمریکاییان روز جشنهای استقلال است ولی حقیقتا نمیشد این روز را جشن گرفت چون بسیاری هنوز در بردگی به سر میبردند. درواقع اثر معنوی داگلاس، نوعی مقاومتِ غیرفعال بود چون فهمِ بردهداران نسبت به سیاهان و استعدادهایشان را به چالش کشید. اما یکی از کاستیهای داگلاس و تابمن این بود که نفوذشان نسبتا محدود بود و از گستردگی لازم برخوردار نبود. درواقع داگلاس نمیتوانست تمام آمریکا را تحت تاثیر خود قرار دهد.
دومین شکل مقاومت و موثرترین نوعِ آن، مقاومتِ فعال بود که باعنوان جنبش حقوق مدنی آمریکا (یا CRM) شناخته میشود؛ دورۀ زمانیِ موردنظرِ این مقاله، بین سالهای ۱۹۵۴ تا ۱۹۶۸ است. این جنبش درواقع سازمانی بود که هدفش پایاندادن به تبعیض نژادی و کسب حقوق برابر بر اساس قانون بود. جنبش حقوق مدنی به دستاوردهای پیشگامانهای دست یافت. همانطور که اشاره شد، کاستیهای مقاومتِ غیرفعال، عبارتست از: ناتوانی در دستیابی به مخاطبِ انبوه و ایجاد تغییرات بلندمدت سیاسی. اهمیت تاریخیِ جنبش حقوق مدنی این بود که به تصویبِ «لایحه حقوق مدنی ۱۹۶۴» انجامید و به تبعیض نژادی در اماکن عمومی پایان داد و تبعیض شغلی برمبنای جنسیت، نژاد و سن را از بین برد. علاوهبر این، «لایحه حق رای ۱۹۶۵» هم تصویب شد تا تضمینی باشد برای اینکه متمم پانزدهم قانونی اساسی آمریکا به اجرا درآمده و تبعیض نژادی خاتمه یافته است. هردوی این لوایح، دستاوردهای قانونی و سیاسیِ سرنوشتسازِ جنبش حقوق مدنی بودند، چون مساوات قانونی را برای سیاهان آمریکا به ارمغان آورده و برای تامین آزادیهای آنها تصویب شده بودند. لایحۀ حق رای، همۀ موانعی که برای جلوگیری از رایدادن سیاهان در جنوب وجود داشت (مثل آزمونِ سواد) را برداشت. با پیشرفتِ جنبش حقوق مدنی، قدرت ایالات جنوبی برای محدودکردنِ سیاهانْ کمتر و کمتر شد. برای همین هم جنبش حقوق مدنیْ موفقترین شکلِ مقاومت بود و سیاهان آمریکا از آن بهره بردند، چون این جنبش توانست بهشکلی موثر و ازطریق شیوههای مسالمتآمیز به اهدافش برسد.
ازین گذشته، مهمترین دستاورد تاریخی جنبش حقوق مدنی، پروندۀ براون علیه هیئت آموزش (در ۱۹۵۴) بود که حکم دیوان عالی درمورد پروندۀ پلِسی_فرگوسن (در ۱۸۹۶) را باطل کرد؛ براساس حکمِ ۱۸۹۶، آموزشگاهها «جدا اما برابر» میشدند. این نقطۀ عطفی برای جنبش حقوق مدنی بود، چون این حکمْ علیهِ تبعیض در مدارس صادر شده بود و ثابت میکرد که مدارس «ذاتا نابرابر» هستند. البته دادگاه حکم کرد که مدارس باید در «اولین فرصت» تفکیکزدایی شوند، و ایالات جنوبی با سوءاستفاده از این لفظ، اجرای حکم را به تاخیر میانداختند. با وجود این، تاثیر تاریخی پروندۀ براون علیه هیئت آموزش را نمیتوان نادیده گرفت چون توانست بزرگترین مانعِ پیشروی سیاهان آمریکا، یعنی حکمِ پلِسی_فرگوسن را باطل کند. دلیل آن هم این بود که حکم دیوان عالی فقط توسط دیوان عالی قابل الغاء است. برای همین، جنبش حقوق مدنی سیاهان آمریکا شکلِ موثری از مقاومت بود، چون این جنبش از شیوههای مسالمتآمیز و قانونی برای بهرسمیتشناختن خود استفاده میکرد. انواع دیگر مقاومت غیرفعال، مثلا فرارِ بردگان، در زمان خود امری غیرقانونی بود و خطر برگرداندن سیاهان آمریکا به زندگیِ بردگی را درپی داشت.
جدیدترین نوعِ مقاومتی که سیاهان آمریکا شکل دادهاند، موسوم به جنبشِ «جان سیاهان مهم است،» گویای بلوغ سیاسیِ مبارزه برای آزادی سیاهانِ آمریکاست.
ضمنا جنبش حقوق مدنی، تعهد و ظرفیت عظیمی داشت، چون در هر دو جبهه موفق شده بود. این موفقیت، موقع شکلگیریِ اعتراضات خود را نشان میداد. مثلا ماجرای تحریمِ اتوبوسهای مونتگمری، بسیار موفق بود چون به دادگاهِ براودر_گِیل ختم شد. درواقع دادگاهِ منطقه حکم داد که جداییِ مسافران در اتوبوسها خلاف قانون اساسیست. این تحریم از ۵ دسامبر ۱۹۵۵ تا ۲۰ دسامبر ۱۹۵۶ طول کشید. هرچند یک سال زمان برد تا تفکیکِ اتوبوسی لغو شود، این تحریم از حمایتِ عظیمِ جامعۀ سیاهان برخوردار بود. ضمنِ اینکه تاثیری منفی بر اقتصاد بالتیمور برجای داشت. و همچنین حسِ وحدتی میان جامعۀ سیاهان ایجاد کرد و یک سیستمِ همسفری موسوم به Carpool ایجاد شد تا سیاهپوستانِ ماشیندار داوطلبانه خودروی خود را در اختیار دیگران قرار دهند. این تحریم به دو دلیل موفق از آب درآمد. اول آنکه توانست به هدف خود یعنی تفکیکزدایی دست یابد. دوم آنکه فداکاریِ تحریمکنندگان نتیجهبخش بود و توانست بسیاری از سیاهان آمریکا را تحت یک هدف مشترک متحد کند. بنابراین، مقاومت فعال ازطریق اعتراض، چون توانست اکثریت جامعه سیاهان را در بالتیمور بسیج کند، بسیار موفق بود. این چیزیست که مقاومت غیرفعال از آن برخوردار نبود: یعنی وحدت و حمایت گسترده.
جدیدترین نوعِ مقاومتی که سیاهان آمریکا شکل دادهاند، جنبشِ «جان سیاهان مهم است» نام دارد، و اختصارا BLM نامیده میشود. این جنبش گویای بلوغ سیاسیِ مبارزه برای آزادی سیاهانِ آمریکاست. جنبشِ BLM با مرگ مایک براون به نقطۀ عطف خود رسید؛ تیراندازیِ یک افسر پلیس سفیدپوست که موجب مرگ او شد و نحوۀ رفتار با جنازۀ او بعد از مرگش، موجی از خشم عمومی به راه انداخت. مردم زیادی به نشانۀ اعتراض به خیابانها ریختند و با پلیس درگیر شدند. این به دو دلیل موثر بود. اول آنکه افسر پلیسی که مسئولِ مرگِ براون بود، وادار به استعفا شد. دوم آنکه این اعتراضات توانست ثابت کند که رفتار خشن پلیس خارج از اجتماع رخ نمیدهد. مرگِ براون محصول یک افسر پلیس تنها نبود، بلکه پیامد نابرابری موجود در جامعه آمریکا بود. ضمنا اَشکالِ ارتباطیِ مدرن ازقبیل رسانههای اجتماعی، موفقیت جنبشِ BLM را بیشتر کرد. یک نمونه از این رسانهها توئیتر است، که از هشتگهای آن همواره برای داغکردنِ موضوعات و جلب توجه نسبت به نابرابریهای سیاهان آمریکا استفاده شده است. هدفِ BLM این است که نشان دهد تا وقتی جانِ سیاهان مهم نشود، همۀ جانها برابر نیستند. بنابراین، جنبشِ BLM در استفادۀ موثر از رسانههای اجتماعی برای آگاهرسانی نسبت به هدف خود، موفق عمل کرده است.
بهعلاوه، باتوجه به اینکه این جنبش با اَشکالِ مدرنِ نژادپرستی ـــ مثل ریزپرخاشگری ـــ مقابله میکند، میتوان رشدِ شیوههای مبارزه برای برابریِ نژادی را هم در آن مشاهده کرد. اصطلاح ریزپرخاشگری را پروفسور چستر ام. پیرس برای توصیفِ اهانتها درحق سیاهان آمریکا و نادیدهگرفتنشان توسط غیرسیاهان، که ناشی از تعصب و باورهای موهن است، ابداع کرد. برخی دانشمندان علوم اجتماعی ازقبیل سو دیدبلیو، ریزپرخاشگری را «چهرۀ جدید نژادپرستی» دانستهاند. برای همین، جنبشِ BLM خود را سازگار کرده است تا با این نوعِ تازۀ نژادپرستی مقابله کند و فعالانه از افراد قدرتمند ـــ مثل سیاسیون و چهرههای معروف ـــ میخواهد بهخاطر رفتار ریزپرخاشگرانۀ خود عذرخواهی کنند.
کارآمدترین و موفقترین شیوهای که سیاهان آمریکا بهکار بردهاند، مقاومت فعالانه بود که ازطریق «جنبش حقوق مدنی» محقق شده است. جنبش حقوق مدنی توانست درون جامعۀ محدودیتگرا فعالیت کند و از شیوههای مسالمتآمیز و قانونی به موفقیت برسد.
مثلا دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا بعد از آنکه بالتیمور را «آشفتهبازاری پر از موش … که هیچ آدمی نمیخواهد آنجا زندگی کند» توصیف کرد، آماجِ انتقادات قرار گرفت. درواقع ازطریق رسانههای اجتماعی بود که ترامپ بهخاطر ریزپرخاشگریاش آماج حملات قرار گرفت. این شکلِ مدرنِ مقاومت، برای ایجاد تغییرات فوری و کوتاهمدت، مثلا برکنارکردنِ افراد خشونتطلب یا نژادپرست از قدرت، بسیار موفق است؛ ولی درعینحال، مقاومتی دربرابر همین جنبش وجود داشته است که میگوید «جان همه است،» و نشان میدهد که جنبشِ BLM بهشکلی منسجم نتوانسته اهداف و آرزوها و پیامهای خود را بیان کند و به دیگران منتقل نماید.
نتیجه اینکه، کارآمدترین و موفقترین شیوهای که سیاهان آمریکا بهکار بردهاند، مقاومت فعال بود که ازطریق جنبش حقوق مدنی (یا CRM) محقق شد. جنبش حقوق مدنی توانست درون جامعۀ محدودیتگرا فعالیت کند و از شیوههای مسالمتآمیز و قانونی به موفقیت برسد؛ مثل ماجرای تحریم اتوبوسهای مونتگمری، و حکم دادگاه در پروندۀ براون علیه هیئت آموزش. فرارِ بردگان از بردگی، شکلِ مهمی از مقاومت بود ولی از موفقیت گستردهای که جنبش حقوق مدنی قادر به تحصیل آن شد، بیبهره بود. هم لایحۀ حق رای و هم لایحۀ حقوق مدنی، جزوِ قوانین فدرال بودند و برای همین همۀ ایالتها باید آنها را تصویب میکردند. جنبشِ BLM در کسب نتایج فوری و کوتاهمدت موفق بوده است. ولی بزرگترین کاستیِ این جنبش این بوده که نتوانسته یک سیستمِ آموزشِ ملی برای جلوگیری از تیراندازیهای پلیس ایجاد کند. بهرغم اینها، جنبشِ BLM خود را سازگار کرده تا با اَشکالِ مدرن نژادپرستی بهطور موثری مقابله کند. درنهایت، بزرگترین پیشرفت درجهت آزادیسازی سیاهان و حفظ آزادیهای مدنی سیاهپوستانِ آمریکا توسط «جنبش حقوق مدنی» رقم خورده است.