زندگی پس از فروپاشی جمهوری، در کنار سختی‌های زیادی که برای زنان به هم‌راه داشته، شمار زیادی از آموزگاران زن در مکتب‌های خصوصی را از ادامه‌ی تدریس بازداشته و به نشستن در خانه مجبور کرده است؛ وضعیتی که این آموزگاران را با مشکلات مالی درگیر کرده است.

مریم که پیش از روی‌کارآمدن امارت اسلامی، در یکی از مکتب‌های خصوصی در منطقه‌ی دارلامان شهر کابل تدریس می‌کرد، می‌گوید که پس از ازدست‌دادن وظیفه‌اش، برای تأمین هزینه‌ی زندگی خود و خانواده‌اش با مشکل روبه‌رو شده است. «تمام خرج و مصرف خانواده بالای من است؛ اما نمی‌توانم این همه مصارف را تأمین کنم.» منع آموزش دانش‌آموزان دختر بالاتر از صنف ششم از سوی حکومت سرپرست، سبب می‌شود که دانش‌آموزان دختر مکتبی که مریم در آن تدریس می‌کرد کاهش یافته و اداره‌ی مکتب او را از وظیفه‌اش برکنار کند. مریم، دانش‌آموخته‌ی رشته‌ی اقتصاد از دانش‌گاه کابل است و در سال‌های پایانی جمهوری با تدریس در این مکتب، به سختی می‌توانست هزینه‌ی زندگی خود و مادر بیمارش را فراهم کند.

پدر مریم دو سال پیش به دلیل بیماری قلبی درگذشته و او اکنون، ناچار است که از مادرش که سکته‌ی مغزی کرده و توانایی درست‌حرف‌زدن را از دست داده، مراقبت کند. «شش سال پیش مادرم سکته‌ی مغزی کرد و بعد از آن، نظر به توصیه‌ی داکتر، هر ماه باید چک شود و نسخه‌ی جدید بگیرد، تا وضع نرمال عصبی داشته باشد؛ اما چهار ماه می‌شود که مادرم را نزد داکتر نبرده ام.» مریم می‌گوید که ناتوانی در مهیاکردن هزینه‌ی انجام آزمایش ماهانه‌ و داروی مورد نیاز مادرش، این ترس را در او ایجاد کرده که مبادا مادرش را از دست بدهد. مریم حالا تنها به این فکر می‌کند که چه گونه راه درآمدی برای خود دست‌وپا کند تا بتواند کم‌ازکم نیازهای خوراکی خود و مادرش را برآورده کند؛ اما او هیچ راهی در برابرش نمی‌بیند. می‌گوید: «فکر می‌کنم ناتوان استم؛ هیچ امیدی نسبت به آینده‌ی شغلی‌ام ندارم. افسرده شدیم.»

سلام‌وطندار را در شبکه‌ی «اکس» دنبال کنید

شماری از آموزگاران زنی که پس از منع آموزش دختران بالاتر از صنف ششم، شغل شان را از دست داده اند، می‌گویند که در پیش‌برد زندگی روزمره، با مشکلات زیادی روبه‌رو استند.

حلیمه، آموزگار دیگری در شهر کابل، که با آمدن امارت اسلامی شغلش را از دست داده، می‌گوید که در بیش‌تر از دو سال گذشته، او و خانواده‌اش به سختی توانسته اند به زندگی ادامه بدهند. می‌گوید؛ پدرش که قبلاً در وزارت حج‌ و اقاف شاغل بود، بازنشسته شده و تا حالا حقوق بازنشستگی‌اش را نیز دریافت نکرده است. مریم سه برادر و پنج خواهر دارد. برادر بزرگ‌تر مریم، در یک کارگاه رنگ‌مالی کار می‌کند و یک برادرش برای کارگری به ایران رفته است. یک برادر مریم خرد است و پنج خواهرش نیز مانند او، بی‌کار است.

حلیمه، دوره‌ی کارشناسی خود را در بخش بیولوژی در دانشکده‌ی ساینس دانش‌گاه کابل به پایان رسانده و پس از آن، در یکی از مکتب‌های خصوصی در نزدیکی محل زندگی شان در خیرخانه‌ی شهر کابل، به تدریس شروع می‌کند. او، در صنف‌های دوره‌ی متوسط بخش دختران این مکتب تدریس می‌کرد که پس از منع آموزش دانش‌آموزان دختر بالاتر از صنف ششم و کاهش دانش‌آموزان دختر این مکتب، از سوی اداره‌ی مکتب از وظیفه‌اش برکنار می‌شود. با نگرانی از سرمای زمستان و ناتوانی در خرید مواد سوختی، می‌گوید: «اکنون که هوا سرد شده و زمستان است، تا حال مواد سوخت برای گرم‌کردن خانه نخریدیم. حیران استم پول خرید مواد سوخت را از کجا کنم.»

در کنار منع آموزش برای دختران بالاتر از صنف ششم، دسته‌بندی جنسیتی در مکتب‌ها نیز، سبب شده که آموزگاران زن امکان کمی برای تدریس در مکتب‌های خصوصی و دولتی پیدا کنند.

حلیمه بعد از اخراج از سوی مکتبی که در آن آموزگار بود، به چندین مکتب خصوصی دیگر درخواست کاری می‌دهد، تا بتواند دوباره فضای مناسبی برای ادامه‌ی شغلش بیابد؛ اما به دلیل کم‌بود شاگردان دختر، او به هر مکتبی که مراجعه می‌کرد، به پرسنل زن نیاز نداشت. او می‌گوید: «روحیه‌ام ضعیف است و دیگر انگیزه و امیدی برای آینده‌ی کاری خود ندارم. زیاد جست‌وجو کردم که وظیفه‌ی جدید پیدا کنم؛ اما هیچ نتیجه نداد.»

حلیمه، پس از این که از ادامه‌ی شغل آموزگاری، ناامید می‌شود، سراغ یکی از آموزش‌گاه‌های خیاطی را می‌گیرد و با شروع آموزش در آن جا، انتظار دارد در این کار وارد شود. می‌گوید؛ با این که می‌داند به این زودی‌ها نمی‌تواند از راه خیاطی درآمدی برای خودش بیافریند، اما برای رهایی از ناخوشی روانی و رسیدن به درآمدزایی در آینده، به آن ادامه می‌دهد.

محدودیت‌هایی که روی آموزش دختران و زنان در افغانستان وضع شده، شماری از دانش‌آموزان و آموزگاران را با محدودیت منابع مالی و ناخوشی‌های روانی روبه‌رو کرده است.

سعدیه، آموزگار و باشنده‌ی کابل که به دلیل محدودیت‌های وضع‌شده در روند آموزش دختران، شغلش را از دست داده، می‌گوید که این وضعیت سلامت روانی او را مختل کرده است. «افسرده شدیم، حالت روانی خوبی ندارم. مشکلات مالی زیاد دارم.» او، با پدرومادر و پنج خواهر خردسالش در خانه‌ی کوچکی در خیرخانه‌ی شهر کابل زندگی می‌کند. پدرومادر سعدیه تا جایی از سن شان گذشته که دیگر توانایی کارکردن را ندارند و او، ناچار است که بار تأمین نیازهای خوراکی و غیرخوراکی خانواده‌اش را به دوش بکشد؛ چیزی که این روزها به سادگی ممکن نیست. سعدیه می‌گوید که در این اواخر، از سه وعده‌ی غذایی در روز، تنها می‌تواند یک وعده‌ی آن را با مشکل زیاد برای خانواده اش آماده کند.

سردی هوا، دردی دیگری‌ است روی دردهای سعدیه؛ چون هنوز مواد سوختی مورد نیاز زمستان را تهیه نکرده و پولی هم در بساط ندارد. او می‌گوید که برای رسیدن به زندگی‌ای بدون مشکلات مالی تلاش زیادی کرده است؛ اما بدبختانه در دو سال گذشته، زندگی نسبی خوبی که برای خانواده‌اش فراهم کرده بود، از دست رفته است. «من در خانواده فقیری تولد شدم. برای همین دروان مکتب و دانش‌گاه را با تقلا با نمرات عالی به اتمام رساندم. هدفم این بود که هر چه زودتر برایم وظیفه پیدا کنم تا پدر ناتوانم را در تأمین نیازهای خانواده یاری رسانم.» سعدیه می‌گوید که از چندی به این سو، گوشه‌گیر شده و به ناخوشی‌های روانی دچار شود.

سلام‌وطندار را در تلگرام دنبال کنید

دچارشدن به تنهایی در میان آموزگاران زنی که شغل شان را از دست داده اند، آن‌ها را در برقراری روابط اجتماعی نیز دچار مشکل کرده است. وژمه، آموزگاری در یک مکتب خصوصی در ناحیه‌ی ششم شهر کابل که پس از منع آموزش بالاتر از صنف ششم برای دختران، بی‌کار شده، می‌گوید: «در گذشته بسیار فعال بودم، در اجتماع روابط بسیار خوب داشتم؛ اما حالا نمی‌خواهم در مجلس‌ها شرکت کنم؛ اصلاً نمی‌خواهم با کسی صحبت کنم.» وژمه که با شوهر و خانواده‌ی شوهرش زندگی می‌کند، بیش‌تر وقت خود را در اتاق خودش سپری می‌کند و دوست ندارد در محفل‌های خانوادگی شرکت کند.

وژمه که کارشناسی ادبیات انگلیسی از دانش‌گاه کابل دارد، پس از پایان درس‌هایش، در کنار تدریس در مکتب، در یکی از آموزش‌گاه‌های شهر کابل، زبان انگلیسی و کمپیوتر را نیز تدریس می‌کرد؛ اما ازدست‌دادن هم‌زمان هر دو شغل، سبب می‌شود که به مشکل مالی بخورد؛ چون درآمدی که شوهرش دارد، برای تأمین همه نیازهای خانواده بسنده نیست. برکنارشدن از وظیفه، سبب شده که وژمه و دیگر آموزگاران زنی که در این گزارش با آن‌ها گفت‌وگو شده، نسبت به آینده‌ی شغلی شان امیدی نداشته باشند.

در بیش‌تر از دو سال گذشته به دلیل منع آموزش دانش‌آموزان دختر بالاتر از صنف ششم، شمار زیادی از آموزگان زن در مکتب‌های خصوصی، شغل شان را از دست داده و دسته‌ای از آن‌ها در کنار بی‌کاری با مشکلات مالی نیز روبه‌رو شده اند.

مرتبط با این خبر:

به اشتراک بگذارید:
تحلیل‌های مرتبط

اخبار و گزارش‌های سلام وطن‌دار را از شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید: