پرده اول
آمریکا و متحدان غربیاش حدود ۲۰ سال در افغانستان حضور داشتند و بیش از ۲ تریلیون دالر هزینه کردند. آمریکا به افغانستان آمد تا این منطقۀ استراتژیک را که در همسایهگی چین، بزرگترین رقیباش قرار دارد، در اختیار داشته باشد و همچنان از این منطقه ایران و روسیه را در تیررس قرار دهد. در تصور عموم، علت شکست آمریکا و متحدانش در افغانستان به شرارت پاکستان نسبت داده میشود، برخلاف این تصور، نقش عمده را در این فرایند، چیناییها، صبورانه و هوشمندانه بازی کردند. افکندن تقصیر به گردن پاکستان تا حدودی از ناشیگری ناسیونالیسم بیمار افغانی ناشی میشود و به همین دلیل غربیها و آمریکاییها هیچگاه این دریافت را جدی نگرفتند.
تردیدی وجود ندارد که پاکستان در افغانستان منافع استراتژیک دارد، اما شانههای پاکستان بسیار نحیف است و هرگز به تنهایی نمیتوانست، هزینۀ جنگ در برابر قدرتمندترین کشور جهان و متحدانش را بپردازد. منافع پاکستان در مقایسه به منافع چین و ایالات متحدۀ آمریکا بسیار کوچک و در یک قیاس درخور، پاکستان چون شغالیست که به لطف شیر به لقمه نانی میرسد. در رقابت میان ایالات متحدۀ آمریکا و چین، پاکستان همان نقشی را به عهده داشت که در نیمۀ دوم قرن ۲۰ در رقابت میان شوروی و بلوک غرب به عهده داشت.
سلاموطندار فارسی را در فیسبوک دنبال کنید
پاکستان این امکان را فراهم کرد که آمریکا، اروپا و متحدان عربیشان افراطگرایی دینی را علیه شوروی در افغانستان به خدمت بگیرند؛ در آن هنگام اسامهبنلادن، ایمنالظواهری، عبدالله عزام، قهرمانهایی بودند که بعدها تروریست خوانده شدند. این رویکرد بسیار مفید بود و در نتیجۀ آن شوروی طعم شکست را چشید. چیناییها به مدد پاکستان عین فرمول را در برابر آمریکا و متحدان غربیشان به کار بستند.
با توجه به این که در افغانستان، افراطیت مذهبی ریشۀ عمیق دوانده، امکان ظهور یک گروه دیگر تروریستی یا احتمالاً احیای دو بارۀ داعش به عنوان ابزاری برای زخمزدن به رقبای منطقهیی آمریکا، از جمله چین، روسیه و ایران مورد توجه قرار گیرد.
چین در مجادله با آمریکا در زمین، معمولاً روش کم هزینهتر را انتخابات کرده و از مواجه مستقیم با رقیب خودداری کرده است. در منازعات خاورمیانه و جنوب آسیا، چین از طریق ایرانیها، روسها و پاکستانیها طوری مداخله کرده که گویی صرفاً تماشاگر است. موفقترین نمونۀ این سیاست از طریق پاکستان در افغانستان عملی شد که در نتیجۀ آن شکست آمریکا و متحدان غربیاش به مراتب سهمگینتر از شکست شوروی در افغانستان بود. چین بدون رویارویی مستقیم رقیب را چنان معذب کرد که پایگاه بگرام را که مهمترین پایگاه استراتژیک آمریکا در آسیای جنوبی شمرده میشد، پنهانی و دزدکی ترک کند.
آمریکاییها و غربیها میدان جنگ را تخلیه کردهاند و نیروهایشان را در افغانستان تقریباً به صفر تقرب دادهاند، اما علاقۀ آنان نسبت به افغانستان قطع نشده است. در حال حاضر بیشترین هزینۀ مالی جنگ را آمریکا به کابل پرداخت میکند و تأکید شده که حضور دیپلماتیک ادامه خواهد یافت. از فرودگاه کابل به عنوان دهلیز برای ورود و خروج اضطراری قدرتهای غربی، ترکیه محافظت میکند. بسیار بعید به نظر میرسد که علاقۀ آمریکا نسبت به افغانستان قطع شود و به گونۀ آشکار تلاشهایی در جریان است که در یکی از کشورهای همسایۀ افغانستان، آمریکا پایگاه نظامی به دست آورد.
نشست تهران به روایتی به مراتب سازندهتر از فرایندی بوده که در دو سال گذشته توسط آمریکا راهاندازی شده بود. این نشست زمینه را برای آغاز یک گفتوگوی مهم در سطح بلند، در قطر فراهم کرده که قرار است در روزهای آینده برگزار شود.
دالر و منابع فراوان آمریکا تمام کشورهای اطراف افغانستان را وسوسه میکند اما روسیه این اجازه را به کشورهای تابعاش از جمله اوزبیکیستان، تاجیکستان، ترکمنستان و قزاقستان نخواهد داد که به آمریکا پایگاه بدهند. پاکستان هم به دالرهای آمریکایی نیاز دارد و حتی حلقاتی در سازمان استخبارات این کشور که کنترل همۀ امور را به دست دارند، در آغاز به این درخواست چراغ سبز نشان دادند، اما بیجینگ آنان را از دادن پایگاه باز داشت.
پردۀ دوم
آمریکا در دو سال گذشته تلاش کرد که از طریق روند صلح، طالبان را استخدام کند و در توافق با این گروه به حضور استراتژیکاش ادامه دهد. به همین منظور امتیازهای بسیار و یکجانبه به این گروه داده شد و تلاش صورت گرفت به خواست طالبان یک حکومت دینی در افغانستان ایجاد شود که با آمریکا روابط بسیار صمیمانه داشته باشد، عین تعاملی که آمریکا با عربستان سعودی دارد. در این فرمول قدرتهای غربی میخواستند زیر عنوان صلح، حفظ دستاوردها و اقناع مجاهدین پیشین و تکنوکراتهای مفسد، تشکیل نظام طالبانی را مالهکشی کنند.
سلاموطندار را در یوتیوب دنبال کنید
این سیاست به موفقیت منجر نشد، اما با وجود آن هنوز هم از آن دست بردار نشدهاند. روند دوحه و تلاش برای قباحتزدایی از طالبان که گویا این گروه تغییر کرده است، مسیر اصلی حرکت به این هدف است. زیر نظر خلیلزاد و دیگر تسهیلکنندهگان غربی گفتوگوهای صلح به فرایند آزاردهندهیی تبدیل شد. اخیراً چیناییها در تلاش مستقیم و غیرمستقیم، در پی بیرونکردن آمریکا و متحدان غربیاش از میدان صلح برآمدهاند. بیجینگ از تهران خواسته که در این زمینه تحرک نشان دهد که در نتیجۀ آن نمایندهگان طالبان و جانب جمهوری اسلامی افغانستان در ایران نشست سازندهیی داشتند.
نشست تهران به روایتی به مراتب سازندهتر از فرایندی بوده که در دو سال گذشته توسط آمریکا راهاندازی شده بود. این نشست زمینه را برای آغاز یک گفتوگوی مهم در سطح بلند، در قطر فراهم کرده که قرار است در روزهای آینده برگزار شود. از جانب دیگر چیناییها به صورت مستقیم اعلام کردهاند که حاضراند از مذاکرات صلح میان نمایندهگان طالبان و دولت افغانستان میزبانی کنند.
چین در جرگۀ جمهوریت، حامد کرزی و گروهش را که از مهرههای بریدۀ آمریکا شمرده میشود، استخدام کرده است، همچنان این ابرقدرت آسیا در طالبان نیز نفوذ کامل دارد. بنابرین شرایط صلح در حال حاضر بر اساس منافع بیجینگ تعریف میشود که در آن طالبان خواستار تسلیمی جناح جمهوریت خواهند شد. نفوذیهای چین مانند گروه کرزی تلاش خواهند کرد که این تسلیمی تحقق یابد که در نتیجۀ آن منافع غرب به شدت آسیب میبیند.
آمریکاییها و متحدان غربیاش مترصد اوضاع هستند و در صورت تغییر وضعیت، سناریوی دیگری را عملی خواهند کرد. با توجه به این که در افغانستان، افراطیت مذهبی ریشۀ عمیق دوانده، امکان ظهور یک گروه دیگر تروریستی یا احتمالاً احیای دو بارۀ داعش به عنوان ابزاری برای زخمزدن به رقبای منطقهیی آمریکا، از جمله چین، روسیه و ایران مورد توجه قرار گیرد. روسها از آینده میترسند و چین از زبان کرزی و گروهش این نگرانی را ابراز کرده است.
در نتیجۀ تغییر شرایط در افغانستان و احیاناً استقرار طالبان در کشور میتواند به معنی تغییر در آرایش قوا میان دو ابرقدرت جهانی باشد و به هیچ صورت به معنی استقرار «صلح» نخواهد بود. افسار طالبان و دیگر بازیگران داخلی به دست بیرونیها است و آنان شرایط را بنابر مصلحت و منافعشان تعریف میکنند؛ عروسکهای خیمهشببازی از خود اختیاری ندارند.