پس از شکست گروههای جهادی و حاکمشدن طالبان در افغانستان، تحجرگرایی دینی که از فرهنگ قبیلهیی نشأت گرفته بود، در کشور حاکم شد. طالبان بیشترین ستمها را به نام دین و اجرای احکام اسلامی در حق ملت بیگناه افغانستان، بهخصوص زنان روا داشتند. ظلم طالبان در حق زنان از آنرو مورد توجه خاص قرار گرفته که این گروه در فرهنگ کاملاً مردسالار و زنستیز به دنیا آمده بودند. همین امر سبب شد تا طالبان تحت تأثیر فرهنگ قبیله و عــُـرف «پشتونوالی»، قوانین کاملاً سختگیرانه و تنگنظرانه را در قبال زنان وضع و اعمال کنند.
این قوانین به جای اینکه از آموزههای اسلامی نشأت گرفته باشد، از آداب و رسوم خرافی و ساختار اجتماعی بسته سرچشمه گرفته که در آن طالبان رشد کرده و تربیت شده بودند.
ظلم قرون وسطایی طالبان علیه ملت مظلوم افغانستان و بهخصوص زنان چنان فراگیر و وحشتناک است که تصور آن حتا دشوار و چه بسا غیرممکن به نظر میرسد. در این نوشته به مهمترین اقدامات ضدانسانی و زنستیزانۀ طالبان علیه زنان اشاره شده است.
محرومیت زنان از تحصیل
یکی از موضوعات قابل عطف در دوران طالبان، سیاست آنها برای ممانعت زنان از تحصیل با توجیهات دینی بود. بعد از اینکه طالبان شهرهای افغانستان را یکی بعد دیگری تصرف کردند، بلافاصله دروازههای مکاتب جدید و به ویژه مکاتب دخترانه را بستند. هرگاه مدیر، آموزگار و یا دانشآموزی از دستورهایشان سرپیچی میکرد، حداقل مجازات شلاق و زندان بود و در بعضی موارد حتا محکوم به مرگ میشدند.
ملاعمر، رهبر طالبان در برابر فشارهای شدید بینالمللی در مورد تنقیص حق تحصیل زنان، موضع خصمانه گرفته و اعلام کرد که دستیابی زنان به تحصیل و آموزش در مراکز تحصیل به معنای اِعمال سیاست کفری و ترویج بیعفتی و فحشا در افغانستان است و طالبان هرگز به زنان اجازه تحصیل و اشتغال در مراکز دولتی و غیردولتی را نخواهد داد. این دلایل طالبان مبنی بر لغو و بستن مکاتب دخترانه ناشی از باورهای عشیرهیی و نادرست آنان بود.
محرومیت زنان از حق اشتغال
طی سالها جنگ در افغانستان، بسیاری از زنان شوهرانشان را از دست دادند و بسیاری از بیوهزنان در رأس خانواده و به اصطلاح تنها نانآور خانۀ خویش شدند. از اینرو آنها در بیرون از خانه مشغول کار شدند تا از این طریق زندهگی خود را ادامه دهند، اما پس از حملۀ طالبان بر کابل آنان در ۶ جولای ۲۰۰۰ بیانیۀ دیگری را مبنی بر ممنوعیت کار زنان به جز در بخشهای بهداشت و درمان، صادر کردند. این اقدام طالبان موجب آن شد که بسیاری از زنان محروم این سرزمین آسیبهای فراوانی ببینند.
محرومیت زنان از خدمات بهداشتی و درمانی
همانگونه که در پیامدهای ممنوعیت کار زنان اشاره شد، بعد از تصرف کابل از سوی طالبان، اندک زنان متخصص بیماریهای زنانه که با نهادهای دولتی یا خارجی همکاری داشتند، کابل را ترک کردند. اینگونه وضعیت بهداشتی و درمانی زنان به خطر مواجه شد و چون از طرفی طالبان با جداکردن شفاخانههای مرد و زن، کارکنان زن شفاخانهها را مجبور به برکناری کردند و از طرفی، پزشکان مرد را از درمان زنانی که بدون حضور محرم و خویشاوند بودند، منع کردند، زنان از خدمات بهداشتی و درمانی به مرور زمان محروم شدند.
منع زنان از حضور در فضای عمومی
در حکومت طالبان نهتنها زنان هیچگونه حق مشارکت سیاسی، اجتماعی و حضور در نهادهای دولتی نداشتند، بلکه حتی از حضور زنان در مجامع عمومی با جدیت و قصاوت تمام جلوگیری میشد. ادارۀ امر به معروف و نهی از منکر طالبان، قیودات شدیدی بر بیرونرفتن زنان از منزل وضع کرده بود. به گونهیی که رفتن زن بیمار نزد پزشک بدون محرم ناممکن بود. زنان بدون برقع به شلاق محکوم میشدند، هر مردی اگر با خانمی بیرون میرفت، باید اسنادی که محرمیت زن و مرد را ثابت کند، همراه میداشت. به این ترتیب، اگر زنان محرم شرعی نداشتند و یا بیوه بودند، حتی برای خرید یک قرص نان خشک دچار رنجی فراوان بودند. برخی از زنان بیوه اگر پسری نداشتند، دختران زیر ده سال خود را که به بلوغ نرسیده بودند، به شکل پسر در میآوردند و لباس پسرانه میپوشاندند، تا راه حلی بر رفع مشکلاتشان باشد.
علیرغم اینهمه دشواری و محدودیتها، پیشینۀ تاریخی زنان افغانستان تا حدودی درخشان و قابل عطف است. در گذشته زنان سرزمین ما در عرصههای مختلف علمی، فرهنگی، ادبی و حتی سیاسی، اجتماعی حضور فعال و قابل قبول داشتند
زنان زیر ساطور فشارهای روانی
فشارهای روحی و روانی که در دورۀ طالبان بر زنان وارد شد، بسیار هولناک و غیرقابلباور بود. در یک مطالعۀ علمی بر زنان افغانستان که فشارهای زمان طالبان را تجربه کرده بودند با زنانی که چنین تجربیاتی نداشتند، از نظر میزان سلامت روانی مقایسه شدند و نتایج آن نشاندهندۀ افسردهگی شدید ۷۳ درصد تا ۸۳ درصد از آن طبقه زنانی بود که دورۀ طالبان را سپری کرده بودند و ۲۷ درصد دیگر مربوط آنعده از زنانی بود که از جنایات طالبانی به دور بودند.
ناجیه کریم، از شاعران برجسته در بارۀ بیدادگریهای طالبان، چنین مینویسد:
از جور روزگار به شبها گریستم بر رفتهگان کجا خویش چو دریا گریستم
سیل سرشک قصر دلم را خراب کرد از اشک چشم مادر دنیا گریستم
مادر بمرد و کودک او تشنهلب بماند بر کودکان بیسر و بیپا گریستم
ویران گشت کشور زیبای باستان بر حال گبرومومن و ترسا گریستم
دست ستم معبد بودا خراب کرد بر پیروان هندو و بودا گریستم
بر گوش غیر گریه و سوزم اثر نکرد از سوز اشک خویش سراپا گریستم
نتیجهگیری
زنان در افغانستان سرنوشت پرفراز و نشیبی دارند که از هر قشر دیگری بیشتر مورد قضاوت، بیرحمی و ظلم قرار گرفتهاند. علیرغم اینهمه دشواری و محدودیتها، پیشینۀ تاریخی زنان افغانستان تا حدودی درخشان و قابل عطف است. در گذشته زنان سرزمین ما در عرصههای مختلف علمی، فرهنگی، ادبی و حتی سیاسی، اجتماعی حضور فعال و قابل قبول داشتند، اما از دوسه سده قبل به اینطرف که این سرزمین گرفتار استبداد، عنعنات خرافی و تحجرگرایی دینی گردید، وضعیت زنان، ایستایی و پسروی را تجربه میکند که برای هر فرد این سرزمین به خصوص زنان، تأسفبرانگیز و مایۀ اندوه است. از آن جمله: دوره طالبان و تفکر طالبانی که بر پیکر و روح و روان زنان، فشارها و ضربات سنگین را وارد کرده است. در این دوره زنان بیش از هر قشر دیگری قربانی خشونتها، جهالتها، خرافات، تحجرگرایی دینی و انواع ستمهای هولناک از طرف طالبان را متقبل شدند. علاوه بر این که زنان از ستمهای حاکمیت مستبد طالبانی رنج بردهاند، نظام مردسالار غیرعادلانه و خشونتهای مردان در درون خانوادهها را نیز تحمل کردهاند.
آنچه مهم است، امید، شور و نشاط مردم افغانستان به خصوص زنان و دختران پس از دورۀ طالبانی و تحولات جدید است. این امر را میتوان در عرصههای مختلف دید که بعد از گذشت دو دهه، اصل امید و خوشبینی زنان نسبت به بهبودی وضعیت در آینده باقی است. با آغاز روند گفتوگوهای صلح، باید وضعیت زنان و فداکاریهایشان و نیز سختیهایی که در دورۀ طالبان متحمل شدند را نباید نادیده گرفت و از طرفی دستآوردهای زنان طی دو دهۀ اخیر، خود نشاندهندۀ این است که هرگز زنان و دختران نسل نو به عقب بر نمیگردند.