«هیچ زندگیم آسان نشد، هیچ عادت نکدم؛ ای پایم بزرگ‌ترین رنج زندگیم بوده.» این حرف‌های زهره است که در دوسالگی انفجار ماین به‌جامانده از جنگ، یک پایش را از او گرفته است. او که ۳۰ سال دارد، می‌گوید که نداشتن یک پا، بزرگ‌ترین رنج زندگی او است که همواره آزارش می‌دهد. «همیشه به خاطر معلولیت د مکتب و دانش‌گاه که یک محیط اکادمیک است، مه طعنه شنیدم، د وظیفه مره همیشه به حیث معلول می‌دیدند؛ با وجودی که استعداد زیادی داشتیم مثل دیگرها برایم امتیاز قایل نمی‌شدند.»

در این گزارش با ۱۳ زن دارای معلولیت که بیش‌تر از ۲۰ سال دارند و مادران سه دختر دارای معلولیت که ۱۰ تا ۱۵ سال دارند، گفت‌وگو شده است. در گزارش تلاش شده که تصویر کلی از وضعیت زندگی زنان دارای معلولیت و دست‌رسی‌ آن‌ها به خدمات آموزشی، بهداشتی و فرصت‌های شغلی ارائه شود.

از ۱۶ زن و دختر دارای معلولیت در این گزارش، ۱۱ تن در نتیجه‌ی انفجار ماین‌های به‌جامانده از جنگ دچار معلولیت و پنج تن با معلولیت زاده شده اند.

دست‌رسی به خدمات آموزشی، بهداشتی و فرصت‌های شغلی

با این که بیش‌تر شهروندان افغانستان، به اندازه‌ی کافی به خدمات اساسی رایگان و فرصت‌های شغلی دست‌رسی ندارند؛ اما داشتن معلولیت در جامعه‌ی سنتی افغانستان، مانع دیگری برای بهره‌بردن از امتیازهای اجتماعی است.

مصاحبه‌شوندگان در این گزارش، طعنه‌زدن، حس ترحم، ناتوان‌پنداشتن، طردشدن و مورد آزارواذیت قرارگرفتن زنان دارای معلولیت در اجتماع را، از مهم‌ترین مانع‌ها برای عادی‌شدن وضعیت و شکوفاکردن توان‌مندی‌های آن‌ها عنوان کرده‌ اند.

از ۱۶ زن و دختر دارای معلولیت در این گزارش، هشت تن آن‌ها به دلیل معلولیتی که دارند، نتوانسته‌ اند به خدمات آموزشی دست‌رسی یابند و جایی برای کار گماشته شوند. از هشت تن که به خدمات آموزشی دست‌رسی یافته، چهار تن تا دوره‌ی کارشناسی تحصیل کرده، دو تن تا صنف دوازدهم آموزش دیده و دو تن دیگر در کنار فراغت از مکتب، مهارت‌های حرفه‌ای را نیز آموخته اند.

حلیمه‌ی ۱۴ساله که از هر دو پا فلج است، می‌گوید که این وضعیت جسمی و اقتصاد ضعیف خانواده‎‌اش، سبب شده که نتواند به مکتب برود و بی‌سواد باقی مانده است. او می‌افزاید: «مه از مادر که پیدا شدم، از خردی همین قسم بودم؛ حالی هم خوب نمی‌شویم، بیادرک‌های دوگانگی مه هم هر دویش پاهایش معلول است. اقتصاد ما هم ضعیف است، به همی خاطر نتانستیم مکتب بریم.»

افزون بر محدودیت امکان بهره‌بری از خدمات آموزشی همگانی، راه‌نیافتن به محیط‌های کاری، از دیگر ناخوشی‌های روزگار برای زنان دارای معلولیت در افغانستان است. اسرای ۲۳ساله که در کودکی در انفجار ماین هر دو پایش را از دست داده است، می‌گوید در حالی که با دشواری‌های فراوان تحصیلاتش را به پایان رسانده؛ اما در یافتن کار، کسی حاضر به استخدام او نشده است. «تلاش می‌کنم روحیه‌ی مه از بین نرود، خودم را روحیه می‌دهم؛ بازم تلاش‌های مه ناقص می‌مانه. خیلی‌ها به دلیل معلولیت، درجه‌ی سواد مه نمی‌بینند. فقط تمرکز می‌کنند به همی معلولیت.» اسرا می‌گوید در هر جایی که درخواست کاری داده است، به او به چشم فرد نیازمند و درمانده دیده اند.

بخشی دیگری از محرومیت زنان دارای معلولیت در افغانستان، دست‌رسی‌نداشتن آن‌ها به خدمات بهداشتی معیاری و رایگان است. زهره، می‌گوید که در همه‌ی عمر خود هزینه‌ی درمانش را پرداخته است. «هیچ وقت اقتصاد فامیلم بالا نبوده که به خودم توجه کنم و خوده درست درمان کنم؛ چون مسئولیت کل خانواده در گردن مه بود. حالی که بیش‌تر از ۳۰ سال گذشته، وقتی راه می‌رم، زانوی مه خل می‌زنه. داکتر رفتم، گفتند که سه پارچه مانده هنوزم د پایت.»

مصاحبه‌‌شوندگان در این گزارش، ناتوان‌پنداشتن، سرکوب مهارت‌ها، محدودیت‌های کاری،‌ برخورد نادرست مردم و نبود امکانات ویژه‌ی افراد دارای معلولیت را، از مهم‌ترین چالش‌های سد راه شان برای یافتن کار با خیال راحت در محیط کاری می‌گویند.

جامعه‌شناسان، یکی از دلیل‌های مهم محرومیت زنان دارای معلولیت از فرصت‌های آموزشی و کاری را، نبود امکانات ویژه‌ی افراد دارای معلولیت در جامعه می‌دانند. زکریا بارکزی، جامعه‌شناس، می‌گوید: «ما باید ظرفیت‌سازی‌هایی به این‌ها کنیم که یک عمر بتوانند خود شان زحمت بکشند، کار کنند؛ باید روی ظرفیت‌های شان کار شود، دولت هم مسئولیت دارد به این‌ها فرصت‌ها و امکاناتی را در نظر بگیرد تا با سهولت‌های بیش‌تر کار کنند.» به گفته‌ی بارکزی، برای توان‌مندسازی افراد دارای معلولیت به ویژه زنان، به جای حس ترحم، بایستی امکانات مورد نیاز به آن‌ها فراهم شده و مهارت-حرفه ‌آموزی شود تا این که با اعتمادبه‌نفس به داشته‌های شان تمرکز کنند.

سختی‌ها و مانع‌های شکل‌دهی زندگی مشترک

از ۱۳ زن دارای معلولیت در این گزارش که بالای ۲۰ سال دارند، شش تن آن‌ها ازدواج کرده‌ اند؛ اما هفت تن دیگر تا کنون کسی را برای زندگی مشترک پیدا نکرده اند. آن‌ها می‌گویند جامعه به این باور است که زنان دارای معلولیت نمی‌توانند از پس مسئولیت‌های زندگی مشترک بر بیایند.

ثریا که توانایی دیدن ندارد و قبلاً در یکی از دانش‌گاه‌های خصوصی در هرات تدریس می‌کرده، می‌گوید که دوست دارد عروسی کند؛ اما به دلیل ناتوانی در بینایی، تا کنون کسی حاضر به تشکیل زندگی مشترک با او نشده است. «مردم فکر می‌کنند ما آویزان شان استیم؛ به همی خاطر، اجتماع ما را نمی‌پذیرد.»

برخی دیگر از بانوان دارای معلولیت نیز، می‌گویند که پیش از ازدواج و هم در زندگی مشترک، با مخالفت‌های تند خانواده‌ی همسر به خاطر معلولیت شان سر خورده اند.

زهره‌ی ۳۴ساله که یکی از پاهایش را در جنگ‌های داخلی از دست داده است، می‌گوید که پس از ازدواج برخلاف خواست خانواده‌ی همسرش، آن‌ها او و شوهرش را از خانه بیرون کشیده‌ اند. «وقتی بچه اقدام کرد، خانواده‌اش مره نمی‌خواستند، فامیل خسرانم می‌گفتند تو یک معیوب را می‌گیری که او نمیتانه زندگی رَ پیش ببره و همرایت بازو بته؛ اما خانواده‌ی خسرانم بعد از ازدواج ما رَ تنها ماندند. می‌خواستند ببینند که چه گونه زندگی اینا می‌گذره.»

زهره حالا سه فرزند دارد و بخش بزرگی از مسئولیت‌های زندگی مشترک را نیز به دوش می‌کشد. از شش زن مصاحبه‌شونده در این گزارش که ازدواج کرده ‌اند، چهار تن با افراد دارای معلولیت ازدواج کرده و یکی از آن‌ها با فرد بدون معلولیت.

نوریه، باشنده‌ی کابل که از یک پا معلول است، می‌گوید که این مشکل جسمی، سبب شده که نتواند با پسری که دوستش دارد، ازواج کند. «بچه‌ی مامایم رَ دوست داشتم، او نگرفت مره گفت ای معیوب است. خیلی پاییدوم [منتظر ماندم]، فعلاً مه هم با کس دیگه ازدواج کردیم، شوهرم هم دستش نیست. در اوایل خسران ما گفته بودن ای پایش نیست، کم‌خون است و اولاد نمی‌کنه.»

احمدراشد صدیقی، استاد دانش‌گاه و جامعه‌شناس، می‌گوید که دولت، عالمان دینی، نهادهای مدنی و رسانه‌ها، مسئولیت دارند که با آگهی‌دهی، فرهنگ نادرست ناتوان‌خواندن افراد دارای معلولیت را از جامعه برچینند. او می‌گوید: «معلولیت ناتوانی نیست و اگر قسمتی از بدن کسی نباشد، این دلالت به ناتوانی کلی فرد نمی‌کند. افرادی است که دست و پا نداشته؛ اما مهارت‌های خوبی داشته باشند. اگر زنان معلولیت داشته باشند، این‌ها می‌توانند افراد با توانایی بلند تربیه بدهند.»

به باور صدیقی، به جای تحقیر افراد دارای معلولیت، هر فرد مسئولیت دارد که از حضور فعال افراد دارای معلولیت در جامعه بدون این که به دیده‌ی ناتوان به آن‌ها بنگرد، حمایت کند.

آیا حمایت خانواده و جامعه، می‌تواند سبب رشد توانایی‌های افراد دارای معلولیت شود؟

با وجود محرومیت و ناتوان‌پنداشتن افراد دارای معلولیت در اجتماع، برخی از آن‌ها می‌گویند که حمایت‌ و تشویق خانواده، دشواری‌‌ها و فشارهای اجتماع را به آن‌ها ساده و تحمل‌پذیر می‌کند.

فرزانه، باشنده‌ی کابل که از بطن مادر نابینا به دنیا آمده است، می‌گوید که برخلاف گوشه‌گیری دیگر زنان دارای معلولیت، او با تشویق خانواده، توانسته تحصیل را به پایان برساند. او می‌گوید: «ای سر مه هیچ تأثیر بدی نکرده و درس خواندیم. تشویق استادا و فامیل بود همش، بالای روح و روان مه ای بیماری هیچ آسیبی نرسانده.»

کریمه، دیگر باشنده‌ی کابل که در اثر ابتلا به سرطان، پزشکان یک پایش را قطع کرده اند، می‌گوید: «هیچ د قصه‌ی ای نیستم که یک پایم نیست؛ نی تشویش می‌کنم و نی از مردم خوده دور می‌کنم. خودمه کم هم احساس نمی‌کنم، به خاطری که اولادای نیک و نیک‌بخت دارم و هیچ وقت نگذاشته که معلولیت سر روانم تأثیر بد کند.»

برخی از زنان دارای معلولیت در این گزارش که خانواده نیز آن‌ها را بار دوش خوانده، می‌گویند که با باورهای خانواده بزرگ شدند و به خاطر فرار از افکار منفی مردم در باره‌ی شان، حتا جرئت رفتن تا کوچه را نیز ندارند.

جمال‌الدین سلیمانی، جامعه‌شناس، می‌گوید که برای ساده‌سازی راه برای حضور فعال و مثبت زنان دارای معلولیت در اجتماع، از محیط خانه گرفته تا جامعه همه باید دست آن‌ها را بگیرند. او می‌افزاید: «د هر جا حق اولویت کار برای شان باید مد نظر گرفته شود؛ احترام قایل باشند، معاش یا برآورده‌ساختن حقوق اینا است ای برای تشویق و امیدواری اینا است و از نظر بهداشت و آموزش و کار هم باید زمینه‌هایی برای اینا ساخته شود تا اینا دچار مشکل نباشند.»

به باور سلیمانی، اگر هر فرد دارای معلولیت، یکی از حواس پنج‌گانه‌اش معلول است، باید روی دیگر حواس او سرمایه‌گذاری شود.

نان‌آوربودن و بی‌کاری

برخی از زنان دارای معلولیت با وجود دشواری زندگی در افغانستان، مسئولیت نان‌آوری خانواده‌های شان را نیز برعهده دارند. شش زن مصاحبه‌شونده در این گزارش که پیش از فروپاشی جمهوری شاغل بودند، می‌گویند که اکنون خانه‌نشین شده اند و در کنار مشکل اقتصادی، دچار افسردگی نیز شده اند.

فرزانه‌ی ۳۳ساله که از هر دو پا معلول است و مسئولیت تأمین نیازهای خانواده‌اش را بر عهده دارد، می‌گوید که بی‌کاری گذران زندگی را به او دشوار کرده است. او می‌گوید: «در انجمن اجتماعی زنان معلول رییس بودم؛ به زنان زیادی از طریق وزارت شهدا کار پیدا کردم؛ در حالی که اون‌ها حتا تا کوچه را رفته نمی‌توانستن. در کنار ای خیاطی می‌کردم و هر سال تا ۶۰ دانش‌آموز را فارغ می‌کردم، تا ۴۰ هزار درآمد داشتم د هر ماه.»

به گفته‌ی فرزانه، دورشدنش از اجتماع و مصروفیت، او را افسرده و دچار فراموشی کرده و برخی از مهارت‌هایش را نیز از یاد برده است.

با این حال، مسئولان در وزارت امور شهدا و معلولین، اطمینان می‌دهند که برای حمایت از زنان دارای معلولیت، به آن‌ها معاش ماهوار پرداخت کرده و در بخش‌های حرفه‌ای به آن‌ها آموزش‌هایی را در نظر می‌گیرند. فیصل خاموش، سخن‌گوی این وزارت، می‌گوید که هم‌اکنون بیش از ۳۰ هزار زن دارای معلولیت در این وزارت ثبت شده است. او می‌افزاید: «تا اکنون در این وزارت ۳۰۳۷۷ زن دارای معلولیت به ثبت رسیده و به این‌ها حقوق ماهانه‌ی هشت هزار، سه هزار و پنج هزار تعیین شده است. در بخش‌های حرفه‌ای نیز به این‌ها وسایل شریک می‌شود.»

زندگی برای زنان در افغانستان با این که دشواری‌های زیادی دارد؛ اما برای زنان دارای معلولیت به دلیل نبود ساختارهای سهولت‌زا در جامعه و باورهای همگانی با سختی‌های زیادی هم‌راه است و دست‌رسی آن‌ها را به حقوق اساسی شان محدود کرده است. برای این که زنان دارای معلولیت بتوانند به امتیازهای اساسی زندگی شان دست پیدا کنند، نیاز است که در کنار کار برای تغییر باورهای سرکوب‌گر، زمینه‌های مادی و غیرمادی دست‌رسی به حقوق اساسی شان نیز فراهم شود.

مرتبط با این خبر:

به اشتراک بگذارید:
تحلیل‌های مرتبط

اخبار و گزارش‌های سلام وطن‌دار را از شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید: