بیست جنوری، دونالد ترامپ اعجوبۀ دنیای سیاست کاخ قدرت آمریکا را ترک خواهد کرد. ترامپ زمانی که به قدرت رسید کارش را با حمله به نظم حاکم پس از جنگ دوم جهانی و جنگ سرد آغاز کرد. خروج آمریکا از پیمان منع موشکهای هستهییِ میانبرد، خروج از برجام، خروج از پیمان اقلیمی پاریس، کاهش حمایت آمریکا از ناتو و کاهش روابط با اتحادیۀ اروپا و قطع حمایت مالی از سازمان جهانی بهداشت، از درشتترین مواردیست که در زمان ترامپ به وقوع پیوست. روابط میان آمریکا و بزرگترین رقیب آن چین در این دوره پرتنش بود و اقدامات بازدارندۀ ترامپ هرگز چین را متوقف نکرد، آنچنان که پیشبینی شده تا ۴ سال دیگر آمریکا از چین عقب خواهد افتاد. از سوی دیگر سیاست فشار حداکثری هم نتواسته به نتیجۀ مطلوبی برسد.
ظاهراً اقدامات ترامپ زیر عنوان «America First» و «Make America Great Again» صورت پذیرفت، اما در عمل او نشان داد که به «قدرت»، بیشتر از آمریکا ارزش قایل است. ترامپ با نپذیرفتن نتیجۀ انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۰ میلادی، موفقترین دموکراسی جهان را به چالش روبهرو کرد. او، هوادارانش را ترغیب کرد که برای نخستین بار در تاریخ آمریکا به ساختمان کنگره در قلب دموکراسی آمریکا حمله کنند. ترامپ آشکارا جدالهای تباری را در آمریکا دامن زد و وفاداران او جزئی از رادیکالترین راسیستهای آمریکایی به نام فرقۀ کیوانان (QAnon) اند.
میراث ترامپ برای آمریکا سنگین است؛ دامنزدن به جنگ داخلی، حمایت از تفکر برتری نژاد سفید و ابراز دیکتاتوری در دل دموکراسی آمریکایی که مایۀ طعن دیکتاتورهای جهان شد. اما میراث این مرد مضطرب، تند خو، عاشق قدرت و طرفدار برتری نژاد سفید برای افغانستان چیست؟
در مجموع ترامپ برای مردم افغانستان، پدیدۀ بدی بود؛ او خواب طالبان برای رسیدن به قدرت و بازگشت افغانستان به زمان امارت اسلامی را به حقیقت نزدیک کرد؛ طوری که اکنون به دلیل سیاست ترامپ، تشکیل یک حکومت تئوکراتیک در افغانستان در دستور کار است.
گزافه نیست اگر گفته شود که در ۲۰ سال گذشته هر چیزی که در افغانستان انجام شد زیر نظر آمریکا و با حمایت مالی این کشور بود. حامد کرزی و محمداشرف غنی که به نوبت در رأس حکومت تحتالحمایۀ آمریکا قرار گرفتند، با هواپیمای آمریکا به افغانستان آمدند و با تکیه با حمایت این کشور حکومت کردند. بنابرین، زمانی که محمداشرف غنی گفت: «من با تانکهای آمریکایی نیامدهام و بادیگارد آمریکایی نداشتهام، بلکه برای نخستین بار در تاریخ افغانستان به ارادۀ مردم آمدهام.» سخنیست در غیاب حقیقت.
اگر شرایط را آمریکاییها فراهم نمیکردند، غنی هرگز به رأس هرم قدرت نمیرسید. بنابراین، تغییر سیاست در آمریکا نتیجه مستقیم در افغانستان داشت/دارد. زمانی که ترامپ به کرسی قدرت تکیه زد، در آغاز با حکومت افغانستان با صمیمیت برخورد کرد، آنچنان که محمداشرف غنی لاف زد که پاکستان را منزوی کرده است. اعلام استراتیژی جنوب آسیا توسط ایالات متحدۀ آمریکا که در آن به جای پاکستان، نقش هند برجسته شده بود، این اعتماد به نفس کاذب را تقویت کرد.
اما روشن شد که استراتیژی جنوب آسیا شباهتی به راهبرد نداشت و ظرف یک سال ترامپ از آن عقب نشست و به گونۀ مستقیم با طالبان وارد مذاکره شد. حکومت افغانستان سالها تلاش کرد که با گروه طالبان مذاکره کند که اغلب هزینۀ مالی آن را آمریکا متقبل میشد، اما طالبان هیچگاه حاضر نشدند با حکومتی که آن را دستنشانده میخواندند، وارد مذاکره شوند. مذاکراه با آمریکا از خواستهای اصلی گروه طالبان بود و ترامپ بدون توجه به پرستیژ آمریکا، این امکان را به آنان بخشید.
به گمان غالب که بسیاری از تحلیلگران به آن توافق نظر دارند، دونالد ترامپ صرف به دلیل انتخاباتی با گروه طالبان وارد مذاکره شد، اما این امر به طالبان فرصت داد تا روایت شکست آمریکا در جنگ افغانستان را با امضای «توافقنامۀ آوردن صلح برای افغانستان» مشروعیت ببخشند. طالبان با امضای توافقنامه به یقین رسیدند که آمریکا جنگ را باخته است. با نگاه گذرا به مأموریت حدوداً ۲۰ ساله آمریکا میتوان پی برد که این کشور در اعمار مجدد افغانستان و ایجاد ثبات در این کشور مطلقاً شکست خورده و در مقابل افراطگرایی چون آژدهایی آمادۀ بلعیدن میراث آمریکا در افغانستان است و نتیجۀ سیاست ترامپ در رابطه به کشور ما چیزی جز تسریع روند فروپاشی دستاوردهای متزلزل نبوده است.
یکی از میراثهای بد ترامپ برای افغانستان این بود که او امکان قباحتزدایی از طالبان در سطح بینالمللی و منطقۀ را فراهم کرد. طالبان به عنوان نیروی مخرب و مخالف ارزشهای فردی این امکان را به دست آوردند که در عرصۀ بینالمللی قد علم کنند. کشورهای متحد آمریکا روابطشان را با طالبان بازنگری کردند و در تعریف مجدد، طالبان را که پیش از این به عنوان گروه تروریستی میشناختند، در جایگاه شریک در نظام آیندۀ افغانستان قلمداد کردند. کشورهای منطقهیی و رقبای آمریکا از طالبان به عنوان نیروهای فاتح استقبال کردند و روابطشان را با این گروه آشکار ساختند.
در نتیجه سیاست انتخابات ترامپ، طالبان مشروعیت بینالمللی و منطقهیی به دست آوردند و با امضای توافقنامۀ سیاسی وعدۀ تشکیل «حکومت آیندۀ اسلامی» را که دو بار در توافقنامۀ ۲۹ فبروری سال گذشته میلادی میان آمریکا و طالبان تذکر یافت، از زلمی خلیلزاد، نمایندۀ ویژۀ وزارت خارجه آمریکا برای صلح افغانستان، گرفتند. ادارۀ ترامپ حکومت افغانستان را مجبور کرد که ۵ هزار زندانی خطرناک طالبان به شمول انس حقانی، فرزند جلالالدین حقانی را از بند آزاد کند و این زندانیان مستقیم به جبهۀ جنگ بازگشتند.
میراث دیگر ترامپ، مشروعیتزدایی از حکومت تحتالحمایهاش در افغانستان بود. حقیقتاً آمریکا نظام کارآمدی در افغانستان به وجود نیاورد، طی ۲۰ سال این کشور با حمایت از تکنوکراتهای عمدتاً پشتون که مدافع ارزشهای قبیلهیی بودند و حتی عملکرد آنان در مواقعی منعکس تنازع غلزییها و درانیها بود، حکومت بیثباتی به وجود آوردند. تکنوکراتهای تنگنظر همراه با مجاهدین شکمپرست و منفعتطلب، هیچگاه نتوانستد مردمسالاری را در افغانستان عملی کنند.
اما نقطۀ مثبت در زمان حضور آمریکا در افغانستان این بود که یک نسل به مکتب و دانشگاه رفت و زمینه برای آشنایی با مفاهیمی مثل تفرد و تکثرگرایی فراهم شد. این نسل که درخت آرزوهایش را با عرق جبین آبیاری کرده، به عنوان کورسوی امید در آیندۀ افغانستان قلمداد میشود؛ ترامپ با مشروعیتبخشی به طالبان در حقیقت این نسل را در خطر مستقیم قرار داد. این نسل به عنوان بذر دموکراسی، خطر جدی از سوی بنیادگرایان تلقی میشوند و اکنون طالبان اندیشه سرکوب و مهار آن را دارد.
در مجموع ترامپ برای مردم افغانستان، پدیدۀ بدی بود؛ او خواب طالبان برای رسیدن به قدرت و بازگشت افغانستان به زمان امارت اسلامی را به حقیقت نزدیک کرد؛ طوری که اکنون به دلیل سیاست ترامپ، تشکیل یک حکومت تئوکراتیک در افغانستان در دستور کار است.