هوا نزدیک تاریکشدن است که پایین پنجرهی نانوایی با او سر خوردم، روی زمین نمزده به دیوار تکیه داده و انتظار دارد، آنهایی که برای گرفتن نان میآیند، به او نیز نانی بگیرند. نامش را رنگینه میگوید. چادر چروکیدهای را دور سرش پیچیده و لباسهای نازکش، نمیتواند در برابر سرما از او محافظت کند و هر چند ثانیه، سرفهاش میگیرد. وقتی به حرفهای مان با هم ادامه دادیم، فهمیدم که او، همهروزه از صبح تا تاریکشدن هوا این جا مینشیند تا بتواند شب با چند قرص نانی که مردم برایش میخرند، به خانه برود.
پدر رنگینه از پا فلج است و نمیتواند کار زیادی انجام دهد تا رنگینهی دهساله، مجبور نباشد که در هر حالت برای بهدستآوردن چند قرص نان، دست نیاز به دیگران دراز کند. «پدرم پایش نیست، در بازار کراچی دارد کار کرده نمیتواند، پوقانهفروشی میکند.»
سلاموطندار را در تلگرام دنبال کنید
رنگینه که سهمش از کودکی تنها رنج است، میگوید که از دیدن کودکانی که با مادر شان از کوچه میگذرند و لباسهای گرم به تن دارند، ته دلش حس ناراحتی پیدا میکند و آرزو میکند که زندگیای مثل آنها داشته باشد. او، هنوز امیدش به آینده را از دست نداده و بعضی روزها، در کنار نشستن در نزدیک دروازهی نانوایی، درسهایش را نیز با خودش مرور میکند. رنگینه که دانشآموز صنف سوم مکتب است، میگوید دوست دارد در آینده پزشک شود و درآمد زیادی داشته باشد، تا دیگر برادرانش مجبور نباشند، در بازار خریطه بفروشند یا کفشهای دیگران را رنگ بزنند. میگوید که دوست دارد، وقتی پزشک شد، مادرش را که گردههایش مشکل دارد، درمان کند. «میخواهم در آینده داکتر شوم و مادرم را تداوی کنم.»
رنگینه چهار برادر کوچکتر از خود دارد که از صبح تا شب، مانند او در هوای سرد کار میکنند تا کرایهی خانه و مصارف زندگی شان را درآورند. احمد فرید، برادر کوچکتر از رنگینه که هشت سال دارد، در بازار خریطههای پلاستیکی میفروشد و روزانه، ۸۰ تا ۱۰۰ افغانی درآمد دارد. احمد اجمل پنجساله، برادر دیگر رنگینه است که تلاش میکند با تمیزکردن و رنگزدن کفش مردم، پولی به دست بیاورد. «اجمل برادر کوچکم است، روزانه بوتبالشی میکنه؛ ۵۰ یا ۶۰ افغانی که پیدا میکنه، به مادرم میاره.»
دو برادر کوچک دیگر رنگینه، این روزها به دلیل سرماخوردگی در خانه میمانند.
سلاموطندار را در اکس دنبال کنید
رنگینه، اگر غیر از نان، پولی از سوی مردم دریافت کند، آن را به مادرش میدهد. مادر رنگینه در کنار نانوایی دیگر مینشنید و منتظر میماند تا فردی بیاید و برایش نان بگیرد. او میگوید که زندگی در این وضعیت و دیدن این که فرزندانش در کودکی رنج ناداری را تحمل میکنند، برایش ناراحتکننده است. «اطفالم در این سرما بسیار خنک میخورند و مریض شده اند. میخایم اطفالم درس بخوانند، آینده بهتر داشته باشند، دیگه کار نکند.»
در سالهای گذشته، کودکان زیادی به دلیل ناداری خانوادههای شان، به کار در خیابان و کارگاهها مجبور شده اند. سازمان نجات کودکان نیز، در دوسالگی حاکمیت امارت اسلامی، در گزارشی گفته بود که ناداری بسیاری از کودکان را مجبور کرده که برای تأمین مصارف خانوادهی شان کار کنند؛ طوری که از هر ۱۰ کودک در افغانستان، یک کودک به کارکردن مجبور است.