روایت | زخمهای التیامنیافتۀ دوران طالبان، دهن باز کردهاند
شب بود. از آن شبهای که آسمان پر از ستاره میشود. روی بام خانه خوابیده بودم و به ستارهها نگاه میکردم. دلم برای مکتب رفتن تنگ شده بود. برای روزهایی که به مکتب فکری سلجوقی میرفتم، بیشتر.
شب بود. از آن شبهای که آسمان پر از ستاره میشود. روی بام خانه خوابیده بودم و به ستارهها نگاه میکردم. دلم برای مکتب رفتن تنگ شده بود. برای روزهایی که به مکتب فکری سلجوقی میرفتم، بیشتر.
حبیب عظیمی، نام (مستعار) از نوجوانانی که صنف ۱۱ مکتب بود به دلیل فقر و حضور طالبان، مسیر مهاجرت نامنظم را در پیش گرفت و مقصدش کشور ایران بود. او باشندۀ ولسوالی سیدآباد ولایت میدانوردک است.
نبود امکانات لازم برای زندهگی در افغانستان همواره سبب شده است که جوانان و نوجوانان زیادی رخت سفر ببندند و در راه رسیدن به کشورهای اروپایی و آنچه که آرزویش را دارند، مشکلات زیادی را متقبل شوند.
یک پناهجوی افغانستانی در شهر دورتموند، هفتمین شهر پر جمعیت آلمان بر یک دختر ۱۳ ساله تجاوز کرده است.
مهاجرت پدیدهییست که با سرنوشت و گذشتۀ بشر گره خورده است، اما این پدیده براساس وضعیت و موقعیتهای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و دیگر تحولات زندهگی آدمیان متفاوت است.
نسخهیی از کمیتۀ تدارکات دفتر والی کندز، از فهرست خریداری لوازم و تجهیزات برای این شفاخانه نشان میدهد، بهای لوازمی که در این فهرست آمده به مراتب بلندتر از بهای آن در بازار است.
بیکاری، تنگدستی، ناامنی و نبود زمینۀ تحصیل بهتر در افغانستان همواره سبب شده است تا شمار زیادی از خانوادهها و جوانان راه رفتن به بیرون از کشور و مهاجرت نامنظم را پیش گیرند.
وی ویلچرش نشسته و چشم به آسمان دوخته است. یزدانعلی، با هر نگاه سوی پدر و مادر سالمندش آه میکشد و هر بار شیارهای کنارههای چشم و دهنش گودتر میشود.
بیکاری و ناامنی در سالهای پسین، شهروندان افغانستان را ناگزیر کرده است که تن به مهاجرتهای غیرقانونی داده تا به منزل مقصود و زندهگی رویایی برسند.
حکایتهای دردآور و غمانگیز مهاجران افغانستان در مسیر مهاجرت غیرقانونی به کشور ایران، همچنان پا برجاست و روزانه صدها کودک، نوجوان، جوان و حتی سالمندان پس از ردمرز از ایران، سرگذشت غمانگیز و دردآوری را تجربه میکنند.
زندهگی در فقر سختتر از آن بود که بیوطن شوم. زندهگی با فقر، زجرآور بود و با تکلف. تازه داشتم دهۀ سوم زندهگیام را شروع میکردم که بیکاری و فقر برخاسته از آن گریبان خانواده کوچکم را گرفت.
تنها ۱۴ سال داشت قامتاش کوچک، اما همتاش بلند بود. برای این که وامهای پدرش را بپردازد، مسیر مکتب را با مسیر مهاجرت نامنظم عوض کرد.
درامۀ دری قسمت سیوششم
درامۀ دری قسمت سیوپنجم
ماهها و هفتههای اخیر، ماه اعتراض و دادخواهی برای شهروندان افغانستان بود. در یک ماه اخیر، اتفاقات ناگواری برای کارجویان و پناهجویان افغانستانی در ایران رقم خورد.
درامۀ دری قسمت سیوچهارم
درباره سلام وطندار
سیاست نشراتی و اصول مسلکی
سیاست حریم خصوصی
تماس با ما
فرصتهای شغلی
ارسال معلومات و اسناد
شرایط همکاری با ما
شکایت
برنامههای رادیویی
فلم و عکس
آر اس اس
اشتراک در خبرنامه