روزهایی در زندگی میآید که زیبایی و شادی رنگ میبازد و چشمهای آدمی از اشک تهی میشود؛ اما دردها همچنان پابرجاست؛ دردهایی که منتظر التیامیافتن است. زینب، مادری از میدانشهر، مرکز میدانوردک، سالهای زیادی را با چشمانی اندوهبار به دروازهی حویلی خیره میماند تا پسرش از دام اعتیاد به مخدر، رهایی یافته و با سری بدون نشئه به خانه بازگردد. سرانجام، این انتظار پایان مییابد و مصطفای ۳۱ساله، پسر این خانم پس از هشت سال گیرکردن در گرداب مصرف شیشه و پودر، پاک به خانه میآید.
مصطفا چندین بار مصرف مخدر را کنار میگذارد و دوباره به این جهان تاریک بازمیگردد؛ این چرخهی ناخوش خانوادهی کوچک او را از هم میپاشاند و همسرش را از او جدا میکند. زینب در حالی که اشک گوشهی چشمش را تر کرده، در بارهی حسرت روزهای ازدسترفتهی زندگی پسرش میگوید: «یک خانه وقتی معتاد داشته باشد، همه همراهش جگرخون است. حال خوب است؛ فقط افسوس قدیم و زن میخورد؛ ازدواج کرد؛ اما خانمش طلاق گرفت؛ تقریباً سه سال میشود از خانم خود جدا شده است.»
این تنها زندگی مصطفا نیست که با مصرف مخدر وارونه شده، بل خانوادههای بسیاری استند که با واردشدن مخدر در آن به فروپاشی انجامیده یا رنجی را در آن درونی شده است. در این گزارش با هشت زن که یکی از مردان خانوادهی شان مصرف مخدر را کنار گذاشته اند، گفتوگو شده است؛ خانوادههایی که با بیکاری، ناداری و رنج بیپایان دستوگریبان اند.
سلاموطندار را در اکس دنبال کنید
زینت، مادر پسری ۱۶ساله از لغمان که چهار سال رنج اعتیاد پسرش به مصرف شیشه و پودر را تحمل کرده است، میگوید که در این مدت، هر بار که پسرش از خانه بیرون میزد، او نمیدانست که بازمیگردد یا نه. در این دورهی تلخ، فریادهای پایانناپذیر پسر، دزدیهای پشت سر هم از خانه و کابوسهای شبانه، سهم زینت از مادری بود. «چهار سال معتاد بود؛ یک ماه خوب میبود، ۱۵ روز خوب میبود؛ پس از خانه میرفت و باز این عمل را شروع میکرد. زیاد غالمغال میکرد؛ این طور حالت میآمد و مجبور که میشد دزدی هم میکرد، هر رقم کار میکرد.»
در دنیای پر از دود مخدر مردان، تنها مادران نیستند که زخم ناخوشی این روزگار را در جان دارند، بل خانوادهها و عشقهایی هم هستند که در سایهی آن میپوسند. فریده، زنی که روزی با امید در کنار همسرش فهیم ایستاد، اکنون تنها یک بازمانده است. او روزهایی را به یاد دارد که شوهرش، با بدنی خمیده و ذهن آلوده به مواد، در خانه سروصدا به پا میکرد و از او پول تهیهکردن موادش را میخواست. در آن زمان، زندگی برای فریده فقط زخم و ترس بود. گاهی از شدت خستگی فکر میکرد چارهای جز پایاندادن به زندگیاش ندارد. «شوهرم لتوکوبم میکرد؛ اولادهایم را هم لتوکوب میکرد؛ نفقه پیدا کرده نمیتوانست. در خانه غالمغالش زیاد بود که پیسه بده، من بروم مواد استفاده کنم. در خانه اوقات ما بسیار تلخ بود؛ رویهی خوب نمیکرد؛ همیشه در جنگ و سروصدا بود؛ کاملاً از زندگی سیر آمده بودم؛ من میگفتم خودکشی کنم؛ آن قدر خلقم با این تنگ بود.»
اکنون که شوهر فریده اعتیاد به مخدر را پشت سر گذاشته، از مال دنیا چیز زیادی ندارد و این بار ناداری زندگی را به این زوج دشوار کرده است. فریده میگوید که شوهرش دوست دارد کاری به خودش راه بیندازد؛ اما سرمایهای برای آن ندارد. «وسایلش پوره نیست؛ جور کند دکان یا چیزی کار کند، بیچاره پشت پیسه چیزی میگردد؛ بیکار است.»
فاطمه، زن دیگری از پروان که همسر ۳۵سالهاش را پس از سه سال دوری و گمبودن دوباره یافته است، میگوید زمانی که او را دید که در مرکز ویژهی ترک اعتیاد بستری بود، ضعیف شده و از هم پاشیده؛ اما این پایان داستان نیست. او برای بار دوم هم به مصرف مخدر رو آورد و این بار نیز برای ترک آن بستری شد.
اکنون که او به خانه بازگشته، دیگر مواد مصرف نمیکند؛ اما بیکاری، بیپولی و آیندهای نامطمئن او را شکننده کرده است. فاطمه روزها را با این ترس میگذراند که مبادا ناداری شوهرش را این بار هم به سمت مصرف مخدر ببرد. «وضعیتش اکنون نسبت به گذشته خوب است. بیرون کاری ندارد که برآید و کار کند؛ وسایل کم بود، پول ندارد که بگیرد؛ وسایل پوره نیست که کار کند. وسایل باشد، پول باشد که کار کند. در خانه است، بیرون هم نمیمانیم که برود که دوباره شروع نکند.»
در کنار این مادران و همسران، دخترانی نیز هستند که خواهر بودند؛ اما برای روشنکردن زندگی برادر و برای نجات شان از جهان دود و دم، مادر شدند.
خاطرهی ۲۵ساله، دختری که بخشی از عمرش را در سایهی اعتیاد برادرش سپری کرده است، میگوید که چهار سال شاهد ویرانی زندگی او بود. این خواهر، میگوید که مصرف شیشه، همسر برادرش را از او فراری میدهد و دختر کوچکش را از محبت پدرومادر دور میکند. خاطره، خود را فراتر از یک خواهر میبیند و برای دختر برادرش مادری میکند.
این روزها که برادر خاطره دیگر مخدر مصرف نمیکند، هزینههای زندگی روی شانههای او سنگینی میکند و خاطره همچنان تکیهگاه دختر کوچک برادرش مانده است. «وسایل که داده بود، سرمایه نداشت که کار کند. چهار سال میشد که یوسف شیشه میکشید، فهمیدیم وضعیتش خیلی بد شد. زن داشت؛ بعداً زنش خط خود را گرفت و رفت، یک دخترکش ماند؛ تقریباً سهساله دخترش است؛ من خودم کلانش کردم. پارسال وضعیتش بیخی خراب شد؛ باز در شفاخانه بستریاش کردیم.»
فتانه، دختر دیگری در کابل که برادرش را از آتش اعتیاد به مصرف مخدر بیرون کشیده، میگوید که هنوز مشکلات از زندگی شان بیرون نزده است. بیکاری، ناداری و نداشتن سرپناه مناسب، زندگی را به او دشوار کرده است. برادر فتانه که اعتیاد را ترک کرده است، آیندهی روشنی در برابرش نمیبیند، همسر و فرزندانش او را ترک کرده اند و در خانهای که هیچ چیزی در خود ندارد، روزها را یکی پس از دیگری میگذراند. «شرایط زندگی و اقتصاد خراب است؛ دیگر تمام برادرهایم بیکار اند؛ زندگیاش از فامیل پدرم جدا بود؛ به مواد آغشته شد، خانم هم رهایش کرد؛ ترکش کرد؛ رفت خانهی پدر خود.»
در شرایطی که زنان به دلیل اعتیاد به مصرف مخدر در مردان خانواده آسیبپذیر استند، فعالان حقوق زن، میگویند که برای کاهش این آسیبپذیری به ایجاد برنامههای پشتیبانیکننده از زنان نیاز است.
سلاموطندار را در تلگرام دنبال کنید
تهمینه منگل، فعال حقوق زن، در این باره میگوید: «تأثیر اعتیاد مرد خانواده بالای زنان بسیار زیاد است. زنان با فردی که معتاد است به خصوص در شرایط خشونتآمیز، میتواند سلامتی روانی آنان را به شدت تحت تأثیر قرار بدهد؛ در جامعه با تبعیض و تردد اجتماعی روبهرو میشوند. دولت و جامعه باید برای حمایت از زنان اقدام و برای حمایت شان مراکز حمایتی ایجاد کنند و همچنان برنامههای توانمندسازی داشته باشند. برنامهی شغلی یا مهارتی باید ایجاد شود.»
فراوانی تولید و سهولت در دسترسی به مواد مخدر در سالهای پسین در کنار دیگر عاملهای آن، سبب شده است که میلیونها تن در افغانستان به مصرف آن اعتیاد پیدا کنند. شرافت زمان امرخیل، سخنگوی وزارت صحت عامهی حکومت سرپرست اما بدون ارائهی آمار مشخصی، میگوید که در سالهای اخیر، شمار افراد معتاد به مصرف مخدر کاهش یافته است.
آزادی محدود و غیررسمی کاشت، تولید و توزیع مواد مخدر در افغانستان در دورهی جمهوری در کنار دیگر عاملهای فردی و اجتماعی، مردان زیادی را به مصرف مخدر کشانده و خانوادههای زیادی را رنج داده است؛ رنجهایی که انتظار پایان را میکشند.






