ظهور طالبان با آموزههای ابتدایی از اسلام و اندیشههای افراطی، تعجب جهانیان را برانگیخت. این گروه با مطرحکردن شعار در عمل، بشریت را در دهۀ اخیر سدۀ بیستم میلادی، شگفتزده کرده است.
طالبان ۲۷ سپتامبر ۱۹۹۶م (ششم میزان ۱۳۷۵خ) به شهر کابل مسلط شدند و نخستین هستۀ حکومت خویش را با تشکیل شورای شش نفره در پایتخت ایجاد کردند. آنها یکسال بعد در ۲۶ اکتوبر ۱۹۹۷ نام دولت خود را به امارت اسلامی افغانستان تغییر دادند؛ اما حاکمیت و امارت طالبان در آخرین سالهای قرن بیستم و آغاز قرن بیستویکم میلادی، سالهای ترقی و پیشرفت معارف در جهان و روزگار بسیار تاریک و ظلمتبار برای معارف افغانستان بود.
حضور طالبان در پایتخت نهتنها با زوال معاصر عصری آغاز یافت؛ بلکه با کینه و عداوت و خصومت، یک گروه حاکم و زمامدار را در آستانۀ قرن بیستویکم در دوران مُدرنیته و مُدرنیسم با معارف عصری و با علم و مدنیت به گونۀ شِگفتآوری متبارز ساخت. هرچند طالبان قبل از تصرف کابل در سال ۱۹۹۴و ۱۹۹۵م که بسیاری از ولایتهای جنوب کشور را بهدست داشتند، با بستن دروازههای مکاتب، مخالفت خود را با معارف عصری نشان دادند.
آنها وقتی در اواخر سال ۱۹۹۴ به ولایات کندهار و هلمند مسلط شدند، حتی دروازههای مکاتب ثانوی را به روی شاگردان پسر مسدود کردند. در سالهای نخست سُلطۀ طالبان به شهر کندهار، دومین شهر بزرگ افغانستان هیچ لیسۀ پسرانهیی وجود نداشت. آنان بعداً لیسههای ولایات هلمند، غزنی، لوگر، وردک و سایر ولایتها را به روی دانشآموزان پسر بستند، اما علیرغم عملکرد طالبان با معارف عصری در ولایات جنوب، آنچه که آنها در مورد پایتخت کشور انجام دادند، غیرمنتظره بود.
با اولین روز حکمرانی طالبان در کابل، دروازههای مکاتب، مراکز عالی تحصیلی و ادارات دولتی بهروی دختران و زنان مسدود شد، حتی برخی از ساختمانهای مکاتب نسوان در شهر کابل به محل بودوباش نیروهای نظامی تبدیل شد، و یا در جهت انجام امور دیگر مورد استفاده قرار گرفت.
برخورد دوگانه و تبعیضآلود طالبان برمبنای جنسیت انسانهای جامعه در مورد معارف بود و مبین آن که آنها حق تعلیم و تحصیل را برای زنان، مشروع نمیپنداشتند. طالبان با این تلقی، زنان را در واقع بخشی از اتباع متساویالحقوق کشور به رسمیت نمیشناختند. طالبان در قبال معارف کشور، سیاست ویژۀ خود را تعقیب نمودند که در جهان نظیر آن دیده نشده بود/است.
لیسۀ زرغونه یکی از لیسههای دخترانۀ کابل از سوی طالبان به دارالحفاظ پسران تبدیل شد. وقتی طالبان به انتقاد جامعۀ جهانی در مورد بستهشدن مکاتب دختران و مخالفت با تحصیل آنان روبهرو شدند، ملامحمد غوث، وزیر خارجۀ دولت طالبان در دیدار با هیأتی از سازمان ملل متحد در این مورد گفت: «ما به افراد نظامی خویش تعهداتی داریم که یکی از آن، ممانعت از کار و تحصیل زنان است. اگر ما تعهد را نقض نماییم، نظامیان خطوط جبهه را رها خواهند کرد و به روستاهای خود باز خواهند گشت، بنابراین تا زمانی که مخالفین در برابر ما قرار دارند و برای جنگ با آنان نیاز به جنگجویان دهات و قبائل است، ما مجبور به ادامۀ این سیاست استیم. تغییر این سیاست زمانی ممکن است که جنگ به پایان برسد.»
سقوط حاکمیت طالبان در ۲۲ عقرب ۱۳۸۰ (۱۳ نوامبر ۲۰۰۲) دروازههای مکاتب و مؤسسات تحصیلی هرگز به روی زنان و دختران کشور گشوده نشد. نکتۀ شفگتانگیز آن بود که طالبان پس از تسلط بر شهرها و ایجاد امنیت، دروازۀ مکتبهای دخترانه را میبستند، در حالی که عامل اصلی مسدودساختن مکاتب، مؤسسات آموزشی و تحصیلات عالی قبل از حاکمیت و امارت طالبان به نبود امنیت و سیاستهای حزبی بر می گشت، طوری که رویدادهای تاریخ معاصر کشور گواهی میدهد- در دوران حکومت مجاهدین نهتنها امنیت و جنگهای گروهی باعث عقبمانی تحصیل و آموزش گردید، بلکه گرایشهای سیاسی، تعلقات نژادی، سمتی، زبانی و وابستهگی مذهبی، موانع دیگر در برابر پیشرفت آموزش و پرورش بودند.
مثلاً: درصدی قابل ملاحظۀ واردشوندهگان به پوهنتون کابل را طرفداران جناحهای متخاصم تشکیل میداد، درحالی که رئیس دولت اسلامی دو ماه پس از تشکیل دولت وقت از توجه به آموزش و پرورش و توسعۀ معارف در سطوح مختلف تعلیمی و تحصیلی سخن گفت، اما معارف همزمان با تأسیس دولت اسلامی، به خصوص در شهر کابل ـ پایتخت افغانستان وارد دور جدیدی از فروپاشی و انحطاط گردید. ظاهراً دولت اسلامی با تحصیل و آموزش زنان موافق بود، ولی چندان موفقیتهایی در این عرصه میسر نگردید؛ چون در همهجا، قانون یک نوع عمل نمیشد.
محرومساختن نیمی از جامعه از تعلیم و تحصیل برمبنای تبعیض جنسیتی، ظالمانهترین عملکرد طالبان در عصر ماهواره و کامپیوتر در آستانۀ قرن بیستویک میلادی بود. حکومت طالبان هیچگونه اعتنایی به مطالعات جامعۀ بینالمللی مبنی بر پایاندادن تبعیض در مورد آموزش و پرورش زنان نداشتند، حتی طالبان مساعی تشویقی جامعۀ بینالمللی را در جهت تعلیم و آموزش دختران نمیپذیرفتند. در سال ۱۹۹۷م طالبان حاضر نشدند پنج مکتب دخترانه را برمبنای شرایط خودشان به مصرف جامعۀ اروپا در کابل فعال بسازند. مخالفت طالبان با آموزش زنان و اشتغال آنان در جامعه از دیدگاه و باورهای اعتقادی تحریک طالبان سرچشمه میگرفت.
طالبان در سالهای حاکمیت یا امارتشان به تدوین قانون مشرح و مفصل معارف و مقررههای مبسوطی در بخشهای متعدد معارف و دورههای مختلف آموزش و تحصیلات عالی و مسلکی به شمول سوادآموزی پرداختند. در مادۀ دوم قانون معارف امارت اسلامی، از جداسازی مردان و زنان در پروسۀ تعلیم و تربیت تذکر نرفته بود. تعلیمات ابتدایی اجباری شد، اما عملکرد طالبان خلاف قوانین نافذۀ همان بُرهه در بخش تعلیم و تربیت، به تفکیک جنس زن انجامید و معارف عصری در حاکمیت طالبان به طرف زوال و قهقرا رفت.
در حالی که قوانین معارف امارت طالبان به حق مساوی همۀ اتباع کشور در بهرهمندی از تعلیم و تربیه تأکید میکرد و تعمیم سواد برای عموم بیسوادان، از وظایف امارت اسلامی افغانستان خوانده میشد، اما عملاً دختران و زنان کشور توسط امارت یا حکومت طالبان که خود این قوانین را تدوین و تنظیم کرده بودند، از تعلیم و آموزش سواد بازداشته میشدند.
برخورد دوگانه و تبعیضآلود طالبان برمبنای جنسیت انسانهای جامعه در مورد معارف بود و مبین آن که آنها حق تعلیم و تحصیل را برای زنان، مشروع نمیپنداشتند. طالبان با این تلقی، زنان را در واقع بخشی از اتباع متساویالحقوق کشور به رسمیت نمیشناختند. طالبان در قبال معارف کشور، سیاست ویژۀ خود را تعقیب نمودند که در جهان نظیر آن دیده نشده بود.
این گروه بعد از تسلط بر شهر کابل، قانون مبسوط و مفصلی در بارۀ معارف تصویب و به نشر سپردند. در حالی که در این قوانین، بر حق مساوی زن و مرد در امر آموزش و پرورش تأکید شده بود، اما در عمل، طالبان برخلاف ادعایشان، تعلیمات زنان را در محدودۀ احکام شریعت به وسیله سند ویژه تضمین نمودند، لیکن این سند در مورد آموزش زنان هیچگاه تنظیم نشد.
رهبری طالبان معتقد بود که آموزههای دینی، اصل و تعلیمات عصری یک امر فرعی است. اقدامات دیگر طالبان، تغییر نظام آموزش و پرورش و نصاب درسی در مؤسسات تعلیمی و تحصیلی بود. مضامین علوم دینی در نصاب افزایش داده شد و از آموزشهای مُدرن کاسته شد و بیش از پیش کیفیت معارف را زیر پرسش بُرد.