روایتی از یک زلزلهزده در هرات؛ «هیچ چیز جز ویرانی نمانده»
«ما هراتیان دیگر ولسوالیای به نام زندهجان نداریم؛ آن ولسوالی مردهجان شده، فرش زمین شده و هیچ چیزی جز ویرانی به جا نمانده.» چشمانش به زمین دوخته شده و با خودش میگوید که «ما کوچنشین شدیم.» دستانش را دور زانوهایش حلقه میزند؛ زانوهایی که در این چند شبوروز، تنها برای زندهماندن دویده و لرزیده است.