در کوچهی قصابی شهرنو کابل، جایی که بیشتر گوشت به چشم میخورد، یک کارگاه کوچک ساخت اشیای چرمی جا خوش کرده که نمای دیگری به این کوچه داده است. وارد کارگاه که میشوی، صدای کوبیدهشدن پیهم چکش بر روی چرم است که به گوش میخورد و خبر از خلق یک اثر هنری یا تزیینی میدهد.
چکش را کنار میگذارد و پارچهای که زیر دستش است را زیر چرخ میگذارد و رویش بخیه میاندازد. غلامربانی، بیش از بیست سال میشود که در این کارگاه، از چرم ابزارهای تزیینی و کاربردی میسازد. میگوید که همهروزه، یک یا دو وسیله از چرم میسازد تا شاید دستی مشتاق از کنار ویترین خاکگرفتهاش بگذرد و هنرش را بپسندد؛ آن گاه او از کارش مزدی را که باید دریافت کند و با آن نانی به خانه ببرد. «حدود ۲۲ سال میشود در همین جا استم؛ ما از چرم وطنی استفاده میکنیم. صنایع دستی است از پوست بز و گوساله از چرم سیاه و نسواری استفاده میکنیم. فروشم کم است روزانه یک دانه دو دانه تولید دارم.»
سلاموطندار را در تلگرام دنبال کنید
همهروزه پیش از این که آفتاب به کوچهی قصابی شهرنو برسد، خودش را به این جا میرساند، کرکرهی کارگاهش را بالا میکشد و پس از اندکی تمیزکاری، پشت میز کارش مینشیند و برای خلق ابزاری تازه آستین بالا میزند. از آن جا که کار غلامربانی خریدار کمی دارد و پول زیادی از این راه در نمیآورد، او ناچار است هر روز ساعتها مسیر رفتوآمد از کارگاه به خانه را پیاده برود. «از لب جر خیرخانه پیاده میآیم، یک ساعت در کلپ تمرین میکنم. میآیم این جا تا شام استم و شام، دوباره پیاده خانه میروم. چاشت هم نان و چای میخورم.»
در کارگاه کوچک غلامربانی، بکسهای دستی، کیفهای لپتاپ، کمربند، پوش مبایل و دیگر لوازم دستساز که از دیوار آویزان شده، چشم آدمی را به سمت خود میکشاند؛ اما به گفتهی غلامربانی، این روزها، هنرش خریدار زیادی ندارد؛ چیزی که باعث دلزدگی او از کارش شده است. میگوید: «همین حالا ندارم هیچ عاید؛ هیچ کار نیست؛ یک ماه شد صحیح کار نکردیم. به مجبوری میآیم که اگر دکان رها کنم، کجا بروم. سه هفته میشود که فروش نکردیم.»

نبود مشتری، سبب شده که غلامربانی از دو سال به این سو، نتواند سه هزار افغانی کرایهی ماهانهی دکانش را بپردازد؛ بدهیای که با گذشت هر ماه روی آن اضافه شده و تسویه آن، به نگرانی جدی او بدل شده است. ناتوانی در پرداخت کرایهی دکان، تنها نگرانی غلامربانی نیست؛ او، از چندی به این سو، توانایی پرداخت کرایه خانه را نیز ندارد و برای این که بتواند سرپناهی برای خانوادهی ششنفرهاش داشته باشد، از دوستان و بستگانش وام میگیرد. با حالی ناخوشی، میگوید: «نُه هزار کرایه خانه میدهم، مشکل است؛ اما چه طور کنیم قرضدار هم استم. کار کردم، میدهم؛ اگر کار نکردم، یک چیزی قرض میگیرم میدهم.»
سلاموطندار را در اکس دنبال کنید
غلامربانی، صنایع دستی را بخشی از هویت فرهنگی افغانستان میداند و بر این باور است که با فراهمسازی زمینههای کاری و ایجاد بازارهای صادراتی، میتوان این هنر اصیل را پربارتر کرد، تا دیگر صنعتگرانی مانند او، نگران سفرهی خالی و کرایهی خانه نباشند. میافزاید: «همین هویت مملکت ما را نشان میدهد، باید کار ما بسیار خوب باشد تا صادر کنیم به خارج؛ این مسائل را جور کنند تا کار کنیم. فعلاً هیچ کار نیست.»
با این که از مزد کارش نمیتواند هزینههای زندگی خانوادهاش را فراهم کند، اما چیزی ته دلش او را به ادامهدادن واداشته و نمیتواند از کارش جدا شده و برای درآوردن پول، به راه دیگری فکر کند. به امید این که صنایع دستی چرمی، روزی جایگاه خودش را در میان مردم بیابد، پشت میز کارش میماند.






