طی سه سال گذشته، جهان شاهد افزایش جنبش‌های مقاومت مدنی بدون خشونت بوده است. تصویر‌های گردهمایی‌های بزرگ در خیابان‌ها بخش عمده‌ای از گزارش‌های بین‌المللی رسانه‌ها را تشکیل می‌دهد و مجله «تایم»، «معترض» را به عنوان شخصیت سال ۲۰۱۱ اعلان کرد. این روزها، به‌نظر می‌رسد که در هر لحظه هزاران نفر برای تغییر در گوشه‌ای از دنیا بسیج می‌شوند.

اما این جنبش‌ها از نظر مدت زمان، پیروزی، حفظ روحیه عدم خشونت و هزینه‌های جانی آنها بسیار متفاوت بوده است. پس از سال‌ها اعتراض‌ها و اعتصاب‌های پراکنده، شهروندان تونس پس از ۲۸ روز اعتراضات پیهم در اوایل دسامبر ۲۰۱۰، زین‌العابدین بن علی، دیکتاتوری که ۲۳ سال بر کشور شان حکمرانی کرده بود را از قدرت خلع کردند. در جریان این ناآرامی‌ها حدود ۳۰۰ تا ۳۲۰ غیر نظامی تونسی جان شان را از دست دادند که همه شان از سوی پولیس یا نیروهای امنیتی کشته شدند.

چند هفته بعد، مصری‌ها پس از یک دهه مخالفت‌های نامنظم و مقاومت‌ مدنی که در هیئت یک تظاهرات گسترده ۱۸ روزه بدون خشونت به اوج خود رسید، به حکومت سی ساله حسنی مبارک نقطه پایان گذاشتند—اما نیروهای امنیتی حسنی مبارک حدود ۹۰۰ نفر را در این جریان به گلوله بستند. در لیبیا، اعتراضات پراکنده علیه معمر القذافی که در فیبریوری ۲۰۱۱ آغاز شد، به سرعت به یک شورش مسلحانه تبدیل شد. پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) به زودی مداخله نظامی کرد و در فاصله نه ماه، قذافی کشته شد و رژیم وی نابود گردید. براساس برآورد‌های مختلف، حدود ۱۰ تا ۳۰ هزار لیبیایی جان خود را از دست دادند. در سوریه، بشار اسد در ماه‌های مارچ و آگست سال ۲۰۱۱ تظاهرات‌های اکثراً مسالمت آمیز علیه حکومت خود را شدیداً سرکوب کرد و هزاران نفر را کشت  که به یک جنگ داخلی انجامید و از آن زمان منجر به کشته شدن بیش از ۱۵۰۰۰۰ نفر و آوارگی حدود نه میلیون نفر شده است.

اخیراً، در ماه فبروری، اوکراینی‌ها رئیس جمهور ویکتور یانوکویچ  را پس از ماه‌ها مقاومت مدنی گسترده و گاه اعتراضات خشونت آمیز از قدرت برکنار کردند. حدود ۱۰۰ اوکراینی معترض در جریان درگیری‌های میان پولیس ضد شورش و معترضان کشته شدند—آمار به مراتب کمتر از اکثر درگیری‌های بهار عربی در سال ۲۰۱۱. اما پاسخ روسیه به سرنگونی یانوکویچ—تصرف شبه جزیره کریمه و تلاش برای بی‌ثبات کردن مناطق شرقی اوکراین—خطرناک‌ترین و غیر قابل پیش‌بینی‌ترین وضعیت امنیتی را بوجود آورد که اروپا طی چندین دهه شاهد آن نبوده است.

مسیر اساسی این جنبش‌های اخیر—یکی بعد از دیگری ظاهراً خشونت آمیزتر و ژیوپلیتیکی‌تر از قبل—به شک و تردید نسبت به چشم اندازهای مقاومت مدنی در قرن بیست و یکم دامن زده است. چنین شک و تردیدهای قابل فهم اما نادرست است. برای فهم پتانسیل واقعی مقاومت بدون خشونت به مطالعه یک فاصله زمانی طولانی‌تری نیاز است که در مجموعه داده‌های تاریخی که ما از ۳۲۳ جنبش در قرن بیستم جمع‌آوری کردیم مشهود است—از جنبش استقلال هند تحت رهبری مهاتما گاندی در برابر استعمار انگلیس که در سال ۱۹۱۹ به صورت جدی آغاز شد گرفته تا اعتراضاتی که به سرنگونی تاکسین شیناواترا، نخست وزیر تایلند، در سال ۲۰۰۶ از قدرت منجر شد.

این مجموعه داده‌های جهانی شامل تمام جنبش‌های شناخته شده بدون خشونت و خشونت آمیز (هر یک حداقل دارای ۱۰۰۰ نفر شرکت کننده) در راستای خودمختاری، عزل یک رهبر از اریکه قدرت، یا اخراج یک اشغال نظامی خارجی از سال ۱۹۰۰ تا ۲۰۰۶ است. این مجموعه داده با استفاده از هزاران منبع در مورد اعتراض و نافرمانی مدنی، گزارش‌ها و نظرسنجی‌های کارشناسانه و مدارک موجود درباره شورش‌های خشونت آمیز جمع‌آوری شده است.

بین سال‌های ۱۹۰۰ تا ۲۰۰۶، احتمال موفقیت جنبش‌های مقاومت بدون خشونت علیه رژیم‌های اقتدارگرا دو برابر جنبش‌های خشونت آمیز بوده است. مقاومت بدون خشونت همچنان احتمال اینکه سرنگونی یک دیکتاتوری منجر به صلح و حکومت دموکراتیک شود را افزایش داده است. این امر حتی در کشورهای به شدت اقتدارگرا و سرکوب‌گر صادق بوده است؛ جایی که توقع می‌رود مقاومت بدون خشونت به پیروزی نرسد. برخلاف دانش متعارف، هیچ ساختار اجتماعی، اقتصادی و سیاسی به طور سیستماتیک مانع ظهور یا پیروزی جنبش‌های بدون خشونت نشده است. از اعتصابات و اعتراضات گرفته تا تحصن و تحریم‌ها، مقاومت مدنی بهترین استراتیژی برای دگرگونی اجتماعی و سیاسی در مواجهه با ظلم و ستم است. جنبش‌های که به خشونت متوسل می‌شوند اکثراً هم در کوتاه مدت و هم در درازمدت بدون تحقق اهدافی که در پی آنها است به ویرانی و خونریزی می‌انجامد. هرچند امروزه از قاهره تا کیف ترس و آشوب حکمفرما است، با آنهم دلایلی زیادی وجود دارد تا درباره آینده مقاومت مدنی در سال‌های پیش‌رو محتاطانه خوشبین بود.

در ایالات متحده و اروپا، سیاست‌گذاران ظاهراً اغلب در مواجهه با پرسش اینکه از غیرنظامیانی که از طریق اعتراضات بدون خشونت علیه رژیم‌های اقتدارگرا مقاومت می‌کنند حمایت کنند یا نه؛ اگر حمایت کنند، این حمایت چگونه باشد دچار سردرگمی هستند. لیبرال‌های طرفدار مداخله با استناد به نظریه «مسئولیت حمایت» از غیرنظامیان مداخله ناتو در لیبیا را توجیه کردند و همچنان برای دادخواهی اقدام مشابه در سوریه به همین استدلال متوسل شدند. اما وعده مقاومت مدنی گزینه بدیلی را پیشنهاد می‌کند: «مسئولیت مساعدت» فعالان و گروه‌های مدنی خشونت‌پرهیز قبل از اینکه درگیری‌ها میان شهروندان ملکی و رژیم‌های اقتداگرا به منازعات خشونت آمیز منجر گردند.

قدرت از آن مردم است

مقاومت مدنی به این دلیل پیروز نمی‌شود که دل دیکتاتورها و پولیس مخفی را به لرزه می‌اندزد؛ بل پیروز می‌شود چون مقاومت مدنی در مقایسه با مبارزه مسلحانه به احتمال زیاد می‌تواند پایگاه بزرگ‌تر و متنوع‌تری از شرکت کنندگان را جذب و هزینه‌های غیر قابل تحمل را بر یک رژیم تحمیل می‌کند. هیچ جنبش مقاومت مدنی یکسان نیست، اما آنهای که پیروز می‌شوند همه سه نقطه مشترک دارند: از مشارکت گسترده برخوردار هستند، افرادی را برای شان از درون رژیم دست و پا می‌کنند که رژیم را ترک کنند، و در استفاده از تکتیک‌های شان انعطاف پذیر هستند. به لحاظ تاریخی، هرچه جنبشی‌ بزرگ‌تر و متنوع‌تر باشد، احتمال پیروزی آن بیشتر است. جنبش‌های بزرگ احتمال بیشتری برای اختلال جدی در ضعیت موجود، بالا بردن هزینه‌های سرکوب از سوی دولت و برانگیختن  فراری‌های در میان ستون‌های حامی یک رژیم دارند. هرگاه تعداد زیادی از مردم دست به اقدام نافرمانی مدنی و اختلال، انعطاف میان روش‌های متمرکز مانند اعتراضات و روش‌های پراکنده مانند تحریم‌های مصرف‌کننده‌گان و تحصن، حتی بی‌رحم‌ترین رقیب نهایتاً در سرکوب و دوام ظلم و ستم با چالش مواجه می‌شود.

محمد رضا پهلوی، آخرین شاه ایران، برای خنثی کردن گروه‌های چریکی اسلامی و چپ‌گرا که حکومت وی را در دهه ۱۹۶۰ و اوایل ۱۹۷۰ به چالش کشید، با چالش جدی مواجه نبود. اما وقتی تعدادی بزرگی از کارگران نفت، پیشه‌وارن بازار و شاگردان به مقاومت جمعی بدون خشونت از جمله متوقف کردن کار، تحریم و اعتراض روی آوردند، دستگاه سرکوب رژیم بیش از حد بزرگ شد و اقتصاد با رکود مواجه شد. از آن مرحله به بعد، زمان زیادی نگذشت بود که شاه از کشور فرار کرد.

حمایت گسترده از یک جنبش مقاومت همچنان می‌تواند وفاداری نخبگان اقتصادی، چهره‌های مذهبی و اعضای رسانه دولتی که از رژیم حمایت می‌کند را تضعیف کند. هرگاه چنین چهره‌های به مقاومت بپیوندند، آنها حتی می‌توانند رژیم را وادار کند تا به خواست‌های مقاوت گردن نهند؛ چیزی که در مورد انقلاب «قدرت مردم فیلیپین» در سال‌های ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۶ اتفاق افتاد. جنبش‌های وسیع از یک مزیت تکتیکی دیگری نیز برخوردارند: مبارزات متنوع و بدون خشونت که شامل زنان، متخصصان، چهره‌های مذهبی، و کارمندان خدمات ملکی می‌شود—برخلاف مبارزات خشونت آمیز که اغلب متشکل از مردان جوان و تنومند هستند تا به افراد جنجگو تبدیل شوند—خطر سرکوب‌های خشونت آمیز را کاهش می‌دهد چون نیروهای امنیتی اکثراً مایل نیستند علیه جمعیتی که آن در ممکن وابسته‌گان و همسایگان اش نیز باشد از خشونت کار بگیرد. و حتی وقتی حکومت‌ها تصمیم گرفته اند جنبش‌های مقاومت را به گونه خشونت آمیز سرکوب کند، در تمام موارد تحت بررسی، تقریباً نیمی از مبارزات بدون خشونت موفق شده اند به اهداف شان نایل گردند؛ در حالیکه تنها ۲۰ درصد جنبش‌های خشونت آمیز به اهداف شان دست یافته اند، چون اکثریت قریب به اتفاق قادر نشدند تا یک حمایت گسترده یا کسانی را از داخل رژیم به طرفداری شان جذب کنند تا پیروز شوند. در مواردی که نیروهای امنیتی به رژیم وفادار می‌مانند، پیوستن یا حمایت نخبگان اقتصادی از مبارزات می‌تواند نقش اساسی بازی کند. در افریقای جنوبی، وضع تحریم‌ها علیه تجارت‌های سفید پوستان و خروج سرمایه‌گذاری‌های بین‌المللی از بازارهای افریقای جنوبی در پایان دادن رژیم اپارتاید سرنوشت ساز بودند.

اما مقاومت‌های مدنی فراتر از تنها مشارکت گسترده و جذب نیروهای فراری از حکومت نیاز دارد؛ مقاومت همچنان نیازمند برنامه‌ریزی و تکتیک‌های هماهنگ است. مبارزات موفق بدون خشونت به ندرت خودجوش هستند، و سرنگونی سریع رژیم‌های بن علی و حسنی مبارک نباید ناظرین را فریب بدهد: هردو انقلاب در جنبش‌های کارگری و مقاومت ریشه داشتند که تقریباً به مدت یک دهه فعال بودند. در فاصله سال ۱۹۰۰ تا ۲۰۰۶ البته، بطور میانگین یک مبارزه بدون خشونت نزدیک به سه سال دوام کرده است. طوریکه رابرت هیلوی، یک نظامی بازنشسته ارتش امریکا که کارگاه‌های مقاومت مدنی را در میانمار (برما)، فلسطین و صربستان در دهه ۱۹۹۰ و اوایل این قرن برگزار کرده است، در جریان این کارگاه‌ها خطاب به فعالان گفته بود: اگر می‌خواهید مبارزه تان در یک سال پیروز شود، باید طوری برنامه‌ریزی کنید که گویا مبارزه تان دو سال دوام خواهد کرد.

در دهه ۱۹۸۰ در ایالات متحده، هیلوی با متفکر معروف، جین شارپ، که ۱۹۸ تکتیک متفاوت را که جنبش‌های مقاومت بدون خشونت از آنها می‌توانند استفاده کنند از نزدیک کار کرده بود. این تکتیک‌ها شامل روش‌های مختلف نظیر اعتراض، تحریک و ترغیب، عدم همکاری، و چیزی که شارپ از آن به «مداخله بدون خشونت» یاد می‌کند می‌شود—که تمام شان در بستر‌های مختلف مؤثر واقع شده است. دانشمندان مجهز با دانش تکنولوژی نظیر پتریک مییر و ماری جویس لیست شارپ را بروز رسانی کرده است تا تکتیک‌های وابسته با تکنولوژی‌های جدید مانند استفاده از شبکه‌های اجتماعی برای گزارش دادن اقدمات سرکوب‌گرانه در لحظه و حتی استفاده از پهپادهای کوچک برای نظارت از تحرکات پولیس را شامل می‌شود.

حتی مبارزاتی که ویژگی‌های یک تثلیث مقدس را نیز دارا باشد—مشارکت گسترده، ترک خدمت رژیم و تکتیک‌های انعطاف پذیر—همیشه پیروز نمی‌شوند. خیلی به مقامات دولت برمی‌گردد که چطور بر اعتراضات غلبه کند و در صف آنها اختلاف ایجاد کند، شاید حتی تحریک معترضان مسالمت آمیز که اعتراض و تحصن شان را ترک کنند، نظم و وحدت شان را از دست بدهند و در مقابل سرکوب سلاح بدست بگیرند. اما حتی وقتی مبارزات بدون خشونت ناکام می‌شوند، همه چیز از بین نمی‌رود: از ۱۹۰۰ تا ۲۰۰۶، کشورهای که جنبش‌های بدون خشونت ناکام را تجربه کرده اند هنوز چهار مرتبه بیشر احتمال اینکه نهایتاً به دموکراسی گذار کنند وجود داشته است تا کشورهای که در آن جنبش‌های مقاومت در آغاز به خشونت متوسل شده اند. بسیج اعتراضات مدنی بدون خشونت به انعطاف پذیری و ایئتلاف سازی بستگی دارد—چیزهای که برای دموکراتیزاسیون ضروری است.

بدون شک، انقلاب‌های بدون خشونت الزاماً آنقدر آماده نیستند تا اداره حکومت را در جریان گذار سیاسی به عهده بگیرند. در مصر به طور مثال، فعالان جوان سیکولار که در میدان تحریر در ماه‌های جنوری و فیبریوری سال ۲۰۱۱ سرازیر شدند نتوانستند احزاب سیاسی یا گروه‌های ذینفع مؤثری را سامان دهند. قیام‌های توده‌ای بدون خشونت همیشه نمی‌تواند مشکلات نظام حکومت‌داری نظیر نهادهای موازی، فساد ریشه دار و عدم تقسیم قدرت میان ارتش یا نیروهای امنیتی رژیم و برورکراسی ملکی را حل کند.

اما مبارزات انقلابی می‌توانند شانس را شان برای رسیدن به یک حکومت دموکراتیک‌تر به حداکثر برسانند—تبدیل پیروزی در خیابان‌ها به نیروی سیاسی در دهلیز‌های قدرت—اگر نهادهای به اصطلاح موازی را در جریان مبارزات شان ایجاد کنند. لهستان یکی از بهترین مثال‌ها است. در ۱۹۸۰، پس از اینکه حدود ۱۶۰۰۰ کارگر در کارخانه کشتی سازی گدانسک تحصن کردند، گروهای کارگری لهستانی که به مدت یک دهه به مقاومت علیه رژیم کمونیستی تحت حمایت شوروی در پولند مخالفت می‌کرد «اتحادیه همبستگی سولیدارنوشچ» را تأسیس کرد، اتحادیه کارگری که به یک جنبش مقاومت مدنی تغییر شکل داد و به تدریج کشور را از چنگ مقامات کمونیستی نجات داد. اتحادیه همبستگی سولیدارنوشچ به چاپ و نشر مخفی روزنامه‌های در مخالفت با رژیم را روی دست گرفت، تظاهرات و نمایش‌های تیاتر رادیکال را در کلیساها سازمان دادند و علیه سال‌ها سرکوب از جمله تحمیل قانون نظامی در سال ۱۹۸۱ به مقاومت پرداختند. در نهایت، ده میلیون نفر در لهستان به این گروه پیوستند که به نحوی به مثابه حکومت سایه عمل می‌کرد، تا برای جایگزینی در نقش رهبری بعد از فروپاشی کمونیسم راه را هموار کند. در سال ۱۹۸۸، اتحادیه همبستگی سولیدارنوشچ یک سری تحصن‌های را سازمان داد که به مذاکرات مستقیم با رژیم منجر شد که به انتخابات نیمه آزاد در سال ۱۹۸۹ انجامید. وقتی لهستان یک سال پس از فروپاشی حکومت کمونیستی ظهور کرد، یک مجموعه از قوانین جدید انتخاباتی و اقداماتی را روی دست گرفت که بسیاری از آنها از سوی تحادیه همبستگی سولیدارنوشچ از طریق یک سری مذاکرات هدایت هدایت شده به یک چرخش مداوم‌تر و مطمئن‌تر در مسیر دموکراسی منجر شد. هرچند مشکلات باقی ماند، اما جامعه مدنی لهستان کاملاً قادر بود رهبران شان را پاسخگو نگهدارند؛ از جمله لچ والسا که از همین اتحادیه در سال ۱۹۹۰ به عنوان رییس جمهور انتخاب شد.

از قاهره تا کیف

در نگاه اول، حوادث اخیر نظیر تلاش برای استحکام بخشیدن دست‌آوردهای دموکراتیک در تونس، قیام ضد انقلاب در مصر، وضعیت هرج و مرج در لیبیای پسا-قذافی، جنگ داخلی به ظاهر پایان ناپذیر در سوریه و بی ثباتی در اوکراین با ظهور انقلاب در کیف به نظر می‌رسد شواهد کمی در اختیار ما می‌گذارد تا به آینده مقاومت بدون خشونت امیدوارم باشیم. اما با یک نگاه نزدیک‌تر به این پنج مورد در واقع اینکه چرا قدرت مردم هنوز تأثیرگذارترین روش برای تغییر سیاسی حتی در کشورهای به شدت سرکوب‌گراست را تقویت می‌کند.

باوجود عقب‌گردهای در سال گذشته از جمله ترور دو سیاست‌مدار برجسته لیبرال از سوی شبه نظامیان اسلامی، تونس همچنان مانند نقطه درخشانی در میان تمام کشورهای است که با بهار عربی دگرگون شدند. همانا انقلاب تونس شباهت نزدیکی با نمونه‌های قبلی نظیر فیلپین و لهستان دارد که در آن مقاومت مدنی به پیروزی رسید. این کشور شانس خوبی برای تکمیل کردن گذار کامل به دموکراسی در پنج سال آینده دارد. این تجربه موفق تا حدود زیادی محصول چگونگی سازماندهی تونسی‌ها علیه بن علی است. تعداد بسیار زیادی از تونسی‌ها در یک سری اعتراضات عمومی منظم اشتراک کردند؛ تظاهرات هم مجموعه متنوع از شهروندان را شامل می‌شد: زنان در رهبری آن سهم گرفتند، اعضای اتحادیه‌های کارگری دوشادوش وکیلان مدافع، استادان دانشگاه و دانشجویان راهپیمایی کردند. در استفاده از تکتیک‌ها، معترضین اغلب فی‌البداهه فعالیت‌های را انجام دادند اما آنها همچنان به طیف گسترده‌ای از تکتیک‌ها روی آوردند؛ از جمله انعطاف‌پذیری بین تظاهرات و تحصن‌های فلج کننده ملی که از سوی اتحادیه‌های کارگری سازمان داده می‌شد. اقدام متقابل سرکوب‌گرانه رژیم مانند سرکوب‌های کشنده امنیتی نتیجه برعکس داد و باعث شد مردم بیشتری در جاده‌ها بریزند و افراد بیشتری از ارتش و طرفداران رژیم به صف مخالفین بپیوندند. پس از اینکه حزب النهضه در انتخابات پسا-بن علی در سال ۲۰۱۱ برنده بی چون و چرای انتخابات شد، جنجال بر سر قدرت میان اسلام‌گرایان و رقیبان سیکولار آنها در میانه شعله‌های اعتراضات و خشونت‌های سیاسی نهایتا به مصالحه و یک توافق‌نامه تقسیم قدرت در سال گذشته منجر شد.

انقلاب شکوهمند مصر، مانند تونس، پتانسیل مقاومت بدون خشونت را به نمایش گذاشت. معترضان طیف گسترده‌ای از تکتیک‌ها از در اختیار گرفتن چهارراهی‌ها تا سازمان دادن تحصن‌های بزرگ کارگری را بکار گرفتند. فعالان متحدانی در ارتش مصر پیدا کردند که از گشودن آتش بر جمعیت خودداری کردند و حسنی مبارک را ترک کردند که به پیروزی مقاومت مدنی در سال ۲۰۱۱ منجر شد. اما به زودی روشن شد که خودداری عمومی تحت نام «ارتش و مردم یکی اند» یک شعار میان‌تهی‌ای بیش نبوده است: ارتش مصر (برخلاف همتای تونسی اش) خواستند به هر قیمتی در قدرت بمانند. سال گذشته، پس از اینکه ارتش محمد مرسی رییس جمهور منتخب مصر را سرنگون کرد، حکومت تحت حمایت ارتش همان فعالانی که اعتراضات علیه مبارک در میدان تحریر را سازمان داده بودند بسیاری آنها را به زندان انداختند. با قدرت بی کم و کاست ارتش که همچنان پابرجا است—و رییس ستاد مشترک پیشین ارتش، عبد الفتاح السیسی، انتظار داشت تا در انتخاباتی که در اواخر ماه می برگزار می‌شود برنده شود—مصر اثبات کافی را در اختیار ما می‌گذارد که یک مبارزه موفق بدون خشونت که می‌تواند یک حاکم اقتدارگرا را برکنار کند، الزاماً نمی‌تواند آزادی و ثبات بیشتر را در دوره بعدی تضمین کند.

با این وجود، اگر اعتراضات میدان تحریر به خشونت کشیده می‌شد، وضعیت مصر ممکن به مراتب بدتر از آنچه امروز است می‌بود. شورش‌های مسلحانه باعث تقویت سریع‌تر قدرت ارتش شده و مانع پیوستن افرادی ارتش در صف معترضان می‌شود. برعلاوه، شورش‌های مسلحانه مرتکب قساوت‌های جمعی علیه غیرنظامیان در مقیاس به مراتب بزرگ‌تر نسبت به اقدام بدون خشونت می‌شود. شورش مسلحانه به ندرت پیروز می‌شود و هرگاه پیروز شود، آنها تقریبا هرگز ثبات بیشتری را به ارمغان نمی‌آورد.

وقتی هزاران اوکراینی در اواخر سال ۲۰۱۳ به خیابان آمدند و خواستار استعفای یانوکویچ شدند، این به مثابه نشانه‌ای برای حقانیت وعده مقاومت عمومی بدون خشونت پنداشته شد. هرچند اکثر رسانه‌های بین‌المللی روی کیف به عنوان کانون اعتراضات تمرکز کردند، مردم اما در بسیاری از شهرها و روستاها در سراسر کشور قیام کردند. مانند تونس و مصر، مقاومت در کیف نیز از تکتیک‌های مختلفی کار گرفتند. مردم کالای مصرفی از تجارت‌های مربوط به یانوکویچ را تحریم کردند؛ در کیف، یک اتحادیه بزرگ موتر انتقال معترضان را به یا از چهارراهی اصلی به عهده گرفت. راهپیمایان نیز تعهدی جدی خود به آرمانی که داشتند را به نمایش گذاشتند: در یک مورد، مردم ملکی در امتداد راه آهن در بیرون از شهر دنیپروپتروفسک دراز کشیدند تا مانع قطاری شوند که ۵۰۰ پولیس ویژه ضد شورش را به کیف انتقال می‌داد. مردان و زنان از گروه‌های مختلف سیاسی، طبقات و سنن گوناگون در جنبش شرکت کردند. همه‌شمول بودن جنبش رهبران رژیم و نیروهای امنیتی را وادار کرد تا در شهرها و در سراسر روستاها تغییر موضع بدهند.

البته به زودی پس از فرار یانوکویچ از اوکراین، در اواخر فیبریوری، پیروزی مقاومت مدنی از با توجه اوضاع  ژئوپلیتیک منطقه تضعیف شد، زیرا روسیه با تصرف کریمه و ایجاد بی‌ثباتی در مناطق شرقی اوکراین در برابر تحولات پرشتاب طرفدار اروپایی واکنش نشان داد. اما هیچ کدام واقعیتی که این اعتراضات عمومی بدون خشونت بود، نه شورش مسلحانه، که باعث سرنگونی یانوکویچ شد را تغییر نمی‌دهد.

وداع با اسلحه

لیبیا در این گروه از کشورهایی که مقاومت بدون خشونت منجر به تغییر سیاسی شد شامل نمی‌شود؛ روی هم رفته، قذافی از سوی یک جنبش مسلح با حمایت ناتو سرنگون شد. اما لیبیا خطرهای بالقوه نادیده گرفتن احتمالات راهبردی مقاومت مدنی را آشکار می‌کند. لیبیا هرگز شاهد یک مبارزه مقاومت مدنی هماهنگ نبود؛ در عوض، انقلابیون و کسانی که رژیم را ترک کرده بودند از اعتراضات عمومی نامنظم—نظیر آنچه در بنغازی در فیبریوری سال ۲۰۱۱ اتفاق افتاد—در روزهای آغازین جنبش به خشونت متوسل شدند که نیروهای امنیتی را می‌کشتند، ایستگاه‌های پولیس و دفاتر امنیتی در سراسر کشور را به آتش می‌کشیدند و شورش‌های مسلحانه را تحریک می‌کردند. برعلاوه، باوجود پیروزی‌های تکتیکی شان در اوایل، نیروهای شورشی شدیداً از سوی نیروهای وفادار به قذافی سرکوب شد و بدون حمایت ناتو ممکن با یک فاجعه روبرو می‌شد که آنها را به گونه کامل برای پیروزی به جامعه جهانی متکی می‌کرد. از سوی دیگر، تلفات جانی در نتیجه جنگ داخلی لیبیا به مراتب بیشتر آنچه بود که تونس، مصر و دیگر موارد که معترضان تنها بر روش‌های مسالمت آمیز اتکا کردند بوده است. در نهایت، این شورهای مسلحانه بود که باعث سخنرانی مشهور قذافی در اواخر سال ۲۰۱۱ شد که در آن سخنرانی وعده داد که «دروازه به دروازه» برود و «موش‌های را شکار کند» که به او خیانت کرده اند. لیبیا امروز  نیز شاهد نشانه‌های شوم است که مثل گذشته به نظر می‌رسد که در آن گروه‌های شورشی مسلح رژیم‌های اقتدارگرا را سرنگون کردند: تعداد زیادی از شبه‌نظامیان آزادانه گشت و گذار می‌کنند و حکومت ضعیف مرکزی در سراشیبی سقوط قرار دارد. انتخابات نسبتاً آزاد در سال ۲۰۱۱ به نهادهای حکومت‌داری مؤثر منجر نشد. در نهایت، مقاومت خشونت‌آمیز علیه قذافی به پیروزی رسید—اما این پیروزی با یک هزینه گزاف بدست آمد. اگرچه غیر ممکن است پی ببریم که آیا مقاومت بدون خشونت پیروز می‌شد یا نه، اعتراضات خودجوش فیبریوری سال ۲۰۱۱ که باعث ترک گروهی نیروهای امنیتی قذافی شد، تنها پس از دو روز نشانگر آن بود که این کوشش نمی‌توانست بی ثمر باشد.

مبارزات هرچند در سوریه نسبت به لیبیا هماهنگ‌تر بود، مقاومت بدون خشونت سوریه در آغاز با عدم اشتراک کنندگان کافی و یک برنامه منسجم سر دچار بود. فعالان موفق نشدند تا اعتراضات را در سراسر کشور طوری هماهنگ کنند که زمینه سرکوب حکومت را کاهش داده و افرادی بیشتری را از نیروهای امنیتی و نخبگان اقتصادی به سمت خود می‌کشاند. اکثر تکتیک‌های مقاومت در اوایل علیه رژیم اسد مجزا و فی‌البداهه بود: اعتراضات پراکنده پس از ادای نماز جمعه در یک مسجد یا گروهی از مردم در یک بازار مشهور گردهم می‌آمدند و به زودی ترک می‌کردند. زندگی برای چندین دهه تحت یک دولت پولیسی مستبد، جایی که همسایه به دستور یکی شاخه‌های امنیتی جاسوسی همسایه اش را می‌کرد، مانع شکل‌گیری اعتماد میان معترضان شده و حرکت جمعی را تضعیف می‌کرد. اما در جریان مرحله بدون خشونت مقاومت، برخی از اعضای نیروهای امنیتی سوریه به صف مقامت پیوستند و جنبش حمایت داخلی اعتدال‌گرایان را جذب کرد.

اما برداشتن سلاح علیه قساوت اجتناب ناپذیر رژیم اسد کمترین شانس حمایت آشکار از مخالفان دولت سوریه را در میان علویان، مسیحیان و دروزی‌ها—اقلیت‌های که در جنبش بدون خشونت حضور داشتند و برای هر مقاومت مدنی موفق و همه‌شمول حضور شان حیاتی بود— را از بین برد. جنگ‌های داخلی به تعقیب آن بسیاری از اشتراک‌کننده‌گان و حامیان پیشین انقلاب را از خود راندند و از بسیاری جهات این به تقویت بیشتر رژیم منجر شد. و هزینه‌های آن بسیار گزاف بود. از ماه مارچ تا سپتامبر ۲۰۱۱، وقتی شورش اغلب مسالمت آمیز بود، رژیم اسد به طور تخمینی حدود هزار نفر را در هر ماه به قتل رسانید و براساس گزارش‌ها هزاران نفر دیگر را دستگیر کرد. اما جنگ داخلی به تعقیب آن هر ماه حدود ۵۰۰۰ جان انسان را گرفت و یک سوم جمعیت سوریه حالا مهاجر شده اند.

اگر مورد سوریه مثل نمونه‌های تاریخی همانند خویش پیش برود، آینده این شورش تاریک به نظر می‌رسد. حتی با حمایت دولت‌های خارجی، مبارزات خشونت آمیز از سال ۱۹۰۰ تا ۲۰۰۶ کمتر از ۳۰ درصد شانس پیروزی داشته اند. پیروزی‌ها نیز شامل موارد بدبینانه‌ای مانند خمرهای سرخ در کامبوج در سال ۱۹۷۵ و مجاهدین در افغانستان در دهه ۱۹۸۰ می‌شود. ناکامی‌ها شامل شورش شیعیان علیه صدام حسین در عراق در اوایل دهه ۱۹۹۰ می‌شود که پس از جنگ خلیج فارس بوقوع پیوست. و با تمام وضعیت بدی که در سوریه حاکم است، می‌تواند به مراتب بدتر شود. از سال ۱۹۰۰ بدینسو، جنگ‌های داخلی به طور میانگین ۹ سال دوام کرده است. حتی اگر شورشیان در پایان روز برنده شوند، پیروزی احتمالاً نمی‌تواند آرزوهای اولیه مقاومت برای آزادی بیشتر را برآورده کند. کمتر از چهار درصد پیروزهای شورش‌ها از طریق مبارزات مسلحانه از سال ۱۹۰۰ تا ۲۰۰۶ در مدت پنج سال به دموکراسی انجامیده است؛ تقریباً نصف آنها در طول ده سال دوباره به جنگ داخلی منجر شده است.

با توجه به قساوت رژیم تمام احتمالات علیه هرگونه مبارزه مقاومت، چه بدون خشونت یا خشونت آمیز، در سوریه بود. اما به همان اندازه که غیر منطقی به نظر می‌رسد، مقاومت مدنی در سوریه نتیجه می‌داد و شانس موفقیت بیشتری نسبت به مبارزه مسلحانه داشت. بدون شک، بجای بر شمردن محدودیت‌های مقاومت بدون خشونت، داستان سوریه نشان می‌دهد که انتخاب خشونت چقدر می‌تواند ویرانگر باشد. این امر به تقویت رژیم اسد انجامید در حالیکه  جنبش مقاومت را کاملاً به مداخله مسلحانه بیرونی متکی ساخته است. هرچند با توجه به میزان سرکوب این کاملاً قابل فهم است، اما اسد را با روش‌های خشونت آمیز اش به حال خودش گذاشتن پیامدهای مصیبت‌بار و غم انگیزی داشته است که قابل پیش بینی بود.

آیا در پی تغییر هستید؟

مقایسه این نمونه‌ها چند نکته اساسی را روشن می‌کند. نخست، مبارزات بدون خشونت اشتراک‌کننده‌گان به مراتب متنوع‌تری را نسبت به مبارزات مسلحانه جذب می‌کند که شانس پیوستن افرادی از نیروهای امنیتی و دیگر نخبگان رژیم را به صف مقاومت بیشتر می‌کند. همچنان حفظ تعداد جمعیت به ویژه زمانی که معترضان از اقشار مختلف جامعه نمایندگی می‌کنند وجود دارد. دوم، مبارزات بدون خشونت که به پیروزی رسیده اند تکتیک‌های مختلفی را بکار گرفتند. در سوریه اما برعکس، معترضان بدون خشونت تنها بر تظاهرات و اشغال متوسل شدند که از خطرناک‌ترین روش‌های مقاومت مدنی است. تلاش برای برگزرای تحصن‌ها، تحریم‌ها و دیگر شیوه‌های عدم همکاری عمومی ضعیف و محلی شده بود و با عدم حمایت روبرو بودند.

سوم، هرچند اعتراضات بهار عربی الهام بخش یکدیگر شدند و در حول یک شعار نمادینی که نخستین بار در تونس سروده شد اتحاد داشتند—مردم مردم خواهان برکناری رژیم هستند—آنها به ندرت همه شبیه هم بودند. در واقع، برآیندهای متفاوت در هر کشور بیانگر آن است که چرا گروه‌های بدون خشونت باید در مقابل فریبندگی برای پیاده کردن عین نسخه در کشور دیگری بدون یک استراتیژی جامع‌تر به اقتضای بستر خود شان مقاومت کنند، به ویژه زمانی که تظاهرات عمومی بیانگر پایان کار یک مبارزه بدون خشونت به مراتب طولانی‌تر است. چهارم، علاوه بر کشتن افراد ملکی غیر مسلح بیشتر و تضعیف مشارکت، مقاومت مسلحانه گروه‌های شورشی را به طور خطرناکی وابسته به حمایت بیرونی می‌کند. در هردو کشور لیبیا و سوریه، این اتکای تمام و کمال شورشیان را در مقابل اتهاماتی که آنها عوامل دشمن‌های بیرونی هستند آسیب‌پذیرتر ساخت. برعلاوه، پشتیبانی بین‌المللی از گروه‌های مسلح معمولاً مشروط و ناپایدار است که گروه‌های شورشی را در مقابل تغییرات ناگهانی و هوس‌های هردم خیال حامیان آنها قرار می‌دهد (همانطور که عدم تمایل واشنگتن به تعهدات کمک‌های عمده خود به شورشیان سوریه نشان می‌دهد.)

در جریان نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال گذشته، بارک اوباما رییس جمهور امریکا در یک بحث میزگرد درباره نقش اساسی جامعه مدنی که تقریباً در تمام تغییرات سیاسی و اجتماعی در نیم قرن گذشته بازی کرده است صحبت می‌کرد؛ از جنبش حقوق مدنی امریکا گرفته تا نبرد علیه کمونیسم در اروپای شرقی و مبارزه علیه آپارتاید در افریقای جنوبی صحبت کرد. او گفت که حق اجتماع و گردهمایی صلح آمیز «یک ارزش غربی نیست؛ این یک حق جهانی و همگانی است». اما فضا برای این حق در بسیاری از مناطق جهان در حال تنگ‌تر شدن است. کشورها در حال تصویب قوانینی برای خاموش ساختن جامعه مدنی، محدود کردن دسترسی نهادهای غیر دولتی به کمک‌های خارجی، اقدامات شدید برای کنترل تکنولوژی ارتباطات و در موارد شدیدتر، بازداشت و اذیت روزنامه‌نگاران و فعالان هستند. اوباما از دولت‌ها خواست تا گروه‌های جامعه مدنی را به عنوان شرکای شان در آغوش بگیرند و در یک درخواست صریح‌تر، از دولت‌ها و سازمان‌های غیر دولتی خواست تا راه‌های مؤثرتر و خلاقانه‌تری را برای حمایت از گروه‌ها و فعالانی که علیه ظلم و بی عدالتی مبارزه می‌کنند بوجود بیاروند.

اما این امر این پرسش‌ را به میان می‌آورد که چه نوع کمک‌های بیرونی به گروه‌های مدنی بدون خشونت کارگر واقع می‌شود و کدام یک نمی‌شود. ایده «آسیب نرسان» یک اصل اساسی است برای اینکه چطور دولت‌ها و سازمان‌های خارجی دموکراسی و گروه‌های جامعه مدنی را در کشورهای دیگر تقویت کنند. پشتیبانی بین‌المللی از چنین جنبش‌ها می‌تواند به اشکال مختلف مانند نظارت از محاکمه زندانی‌های سیاسی، اشتراک در جنبش‌های همبستگی برای حمایت از حق گردهمایی صلح آمیز، فراهم کردن کانال‌های بدیل خبر و اطلاع رسانی، هشدار دادن مقامات امنیتی که ممکن بخواهند از شیوه‌های مرگبار علیه معترضان بدون خشونت استفاده کنند و حمایت از ظرفیت‌سازی عمومی برای گروه‌های مدنی و رسانه‌های مستقل صورت گیرد. اما کارگزاران بومی بهترین کسانی هستند که می‌توانند تصمیم بگیرند کدام نوع پشتیبانی مناسب است و آیا آن خطراتی را که به همراه دارد می‌ارزد یا نه.

تقویت جامعه مدنی نه تنها شرط لازم برای توسعه پایدار دموکراتیک است، بلکه همچنان می‌تواند غیرنظامیان را در مقابل بدترین سرکوب‌های خشن محافظت کند. هرچند رژیم‌ها ممکن از استفاده خشونت علیه معترضان صلح آمیز خودداری نکند، تاریخ نشان می‌دهد که پشتیبانی گروه‌های مدنی می‌تواند نظم و انظباط بدون خشونت—روشی که اغلب نیازمند هماهنگی، آمادگی و آموزش است—  را برقرار داشته که در نهایت می‌تواند تلفات غیرنظامیان را کاهش دهد. علاوه بر جلوگیری از شورش مسلحانه، وفادار ماندن به مقاومت مدنی می‌تواند با بلند بردن هزینه سرکوب معترضان را از شدیدترین شیوه‌های خشونت دولت در امان نگهدارد (هرچند طوریکه در تونس و مصر شاهد بودیم، همچنان صدها معترض هزینه آن را با جان شان پرداختند). جنبش‌های بدون خشونت به میزان جنبش‌های خشونت آمیز به حمایت خارجی متکی نیست، اما جامعه بین‌المللی می‌تواند اطمینان حاصل کند که گروه‌های جامعه مدنی به فضای که در آن بتواند حقوق اساسی آزادی بیان و گردهمایی خود را تمثیل کنند دسترسی دارند و از توسل به اسلحه برای رسیدن به اهداف شان خودداری می‌کنند.

سیاست‌گذاران بجای تنها تلاش برای محافظت از غیرنظامیان از طریق نیروی نظامی—مانند مداخله ناتو در لیبیا—باید «مسئولیت مساعدت» به فعالان بدون خشونت و گروه‌های مدنی را در اولویت قرار دهند. مبارزات مقاومت مدنی بدون شک جنبش‌های بومی هستند و باید بومی باقی بمانند. اما در سال‌های اخیر، جامعه جهانی اقداماتی زیادی را انجام داده است تا از طریق حمایت سریع و مشتاقانه بازیگران مسلح به محض رسیدن در محل مقاومت‌های مدنی را تضعیف کند. تراژیدی سوریه یکی از این موارد است. هرچند سرکوب رژیم با پشتیبانی ایران و روسیه بدون شک در تبدیل شدن جنبشی که در نخست بدون خشونت بود به یک جنگ داخلی نقش داشت، اما بازیگران خارجی می‌توانستند برای کمک به مقاومت مدنی و حفظ روحیه مسالمت آمیز جنبش اقدامات بیشتری انجام دهند. آنها می‌توانستند از طریق تشویق و ترغیب، هماهنگ ساختن و نفوذ برای جلب طرفداران رژیم در صف مخالفان (از جمله از نخبگان کلیدی علومی‌ها) به جنبش کمک کنند؛ ا زاسد می‌خواستند به روزنامه‌نگاران خارجی اجازه بدهد تا در کشور باقی بمانند؛ حمایت مستقیم مالی به شبکه‌های بدون خشونت مردمی و شوراهای محلی تسریع می‌کردند؛ و اطلاعات بیشتری را در اختیار فعالان سوری در مورد حفظ روحیه مسالمت‌آمیز جنبش تحت شرایط شدید سرکوب می‌گذاشتند. در عوض، جامعه بین‌المللی بازیگران مسلح را به لحاظ سیاسی به رسمیت شناخت و به آنها پناهگاه فراهم کرد، برای شان سلاح مرگبار و دیگر کمک‌ها در اختیار شان گذاشت، به نظامی شدن منازعه کمک کردند که به تضعیف قدرت جنبش منجر شد. هیچ راه حل معجزه‌آسا برای کمک مؤثر مقاومت بدون خشونت در سوریه نبود. اما بازیگران خارجی بخصوص در اوایل انقلاب فاقد سرعت عمل و هماهنگی بودند.

سوریه ضرورت اخلاقی و استراتیژیک برای توسعه روش‌های انعطاف پذیرتر برای حمایت جنبش‌های مقاومت بدون خشونت را آشکار می‌کند. قهرمانان بومی قدرت مردم همچنان آینده شان را رقم خواهند زد. اما بازیگران خارجی نقش مهمی دارند تا اطمینان حاصل کنند که مقاومت مدنی شانس مبارزه را دارد.

ــــــــــــــــــــــــــ

توضیح:

اریکا چینووت استاد علوم سیاسی در دانشگاه هاروارد است. او از سال‌ها بدینسو روی جنبش‌های مقاومت مدنی و خشونت سیاسی تحقیق کرده و در این زمینه آثار زیادی از وی به چاپ رسیده است. کتاب مشترک او با ماریا استفان تحت عنوان چرا مقاومت مدنی نتیجه می‌دهد در سال ۲۰۱۳ بخاطر نظریاتی برای بهبودی نظم جهانی برنده جایزه گراومیر و در سال ۲۰۱۲ برنده جایزه بنیاد توماس وودرو ویلسون و برنده جایزه بهترین کتاب انجمن علوم سیاسی امریکا شد. مجله فارین پالیسی او را در سال ۲۰۱۳ در جمع ۱۰۰ متفکر برتر جهان انتخاب کرد. چینووت در حال حاضر روی کتابی کار می‌کند که قرار است در آینده نزدیک از سوی آکسفورد تحت عنوان مقاومت مدنی: آنچه همه نیاز دارند بدانند چاپ شود. کتاب‌های که قبلاً از او با همکاری نویسنده‌های دیگر به چاپ رسیده شامل مقاومت مدنی و دینامیزم خشونت، کتاب اصول و مبانی تروریسم آکسفورد، سیاست ترور، چرا مقاومت مدنی مؤثر است: منطق راهبردی درگیری بدون خشونت، بازاندیشی در مورد خشونت: بازیگران دولتی و غیر دولتی در منازعه و خشونت سیاسی می‌شود. بنابر نظریه اریکا چینووت و ماریا استفان احتمال موفقیت اعتراض‌های بدون خشونت دو برابر مبارزات مسلحانه است. تحقیقاتی را که آنها روی ۳۲۳ مبارزه مسالمت آمیز و خشونتبار در فاصله سال‌های ۱۹۰۰ تا ۲۰۰۶ انجام دادند به این نتیجه رسیدند که هرگاه تعداد شرکت کنندگان در یک مبارزه به ۳.۵ از کل جمعیت برسد، هرگز در آوردن تغییر با شکست مواجه نمی‌شود. آنها به مشارکت این تعداد در مبارزات نام «قانون ۳.۵ درصد» داده است. آثار چینووت و استفان الهام‌بخش جنبش‌های در سراسر جهان بوده است.

ماریا استفان رییس بخش مقاومت بدون خشونت انستیتوت صلح ایالات متحده است. استفان در حوزه مقاومت مدنی، اقتدارگرایی و دگرگونی منازعه در مراکز تحقیقاتی، دولت و سکتور‌های غیر دولتی کار کرده است. وی چندین کتاب از جمله چرا مقاومت مدنی نتیجه می‌دهد: منطق راهبردی درگیری بدون خشونت؛ تحکیم دموکراسی: درس‌های آموخته شده و مسیر آینده؛ آیا اقتدارگرایی دوباره سر کار می‌آید؛ جهاد غیر نظامی: مبارزه بدون خشونت، دموکراتیزسیون و حکومت‌داری در خاور میانه را به طور مشترک نوشته و یا ویرایش کرده است. ماریا استفان قبلاً در شورای اتلاتنیک و نیز در بخش عملیات منازعه و تأمین ثبات در وزارت خارجه امریکا و از آن طریق در سفارت ایالات متحده در کابل و ترکیه کار کرده است.

این مطلب در آگست ۲۰۱۴ با عنوان «Drop Your Weapons: When and Why Civil Resistence Works» در مجله فارین افیرز منتشر شده است.

به اشتراک بگذارید:
تحلیل‌های مرتبط

اخبار و گزارش‌های سلام وطن‌دار را از شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید: