پس از بستهشدن در دانشگاه به روی دختران، رویاهای زیادی در فراموشی محو شدند و دخترانی در انزوا خود را به دیوارهای خانه سپردند؛ اما در میانهی این محدودیتها، زینت خلوتی ۲۳ ساله از کابل، با افسردگی بازماندن از تحصیل مبارزه کرد و برای «بودن» ایستاد.
او در روزهایی که نمیتوانست به دانشگاه برود، در فضایی پر از رنگها و تابلوهای کالیگرافی، تلاش میکند امید را از میان خطوط و رنگها بیرون بکشد. «مثلی که زندگی کاملاً توقف کرد، کم کم به خود قبولاندم این شکل نباشد، تا به کی افسردگی، تا به کی این حالت دشوار باشد. باید از جایی دوباره آدم برخیزد.»
زمانی که تحصیل دختران در دانشگاه منع شد، زینت سال اول دانشجوییاش را در رشته ادبیات زبان ترکی میگذارند. او، در یکی از روزهایی که با افسردگی گلاویز بود و از بازگشتن به صنف درسی ناامید شده بود، تصمیم گرفت که خود ترکی را بیاموزد و با تلاش زیاد، حالا او به گونهی آنلاین، به دیگر دختران بازمانده از تحصیل زبان ترکی را تدریس میکند. میگوید: «زبان جدید بود؛ با خودم کار کردم. بلاخره بر این شد که به دیگران برسانم و به دختران افغان، به شکل رایگان کار کردم و صنف دایر کردم. فعلاً در صنفها ۴۰ نفر میشود.»
آموزش و تدریس زبان ترکی بخشی از روزمرگیهای زینت است. او برای سبکترکردن بار زندگی و پرکردن ساعتهای خالیاش، به کالیگرافی میپردازد. «معمولاً در خانه به کسی که دانشگاه ندارد، مکتب ندارد و هیچ فعالیت در بیرون ندارد، زمان زیاد میماند. کالیگرافی همراه خود کار میکنم.»

کالیگرافی برای زینت نه تنها گذر زمان را سادهتر کرده، بل که به کاهش وابستگی مالیاش به خانواده نیز کمک کرده است. او حالا با فروش آثار هنری و پذیرش سفارشها، درآمد اندکی برای خودش ساخته است. در مورد درآمدش میگوید: «فعلاً چیزی میشود که توانستم به استقلال مالی خود برسم؛ خیلی زیاد هم نمیشود؛ ولی مشکلات خودم حل میشود تا از خانواده نخواهم. زمانی میشود اصلاً درامد نمیداشته باشم و زمان میشود که چند سفارش داشته باشم در حدود چهار-پنج هزار میشود.»
زینت پیش از این که آموزگار زبان ترکی شود و به کالیگرافی رو بیاورد، درگیر افسردگی بود و برای خلاصی از رنجهایی که او را احاطه کرده بود، به نوشتن رو آورد؛ نوشتنی که به دورریختن ناخوشیهایش کمک کرد. میگوید که با نوشتن می کوشید آن چه در گلویش گیر کرده را بازگو کرده و به دیگران برساند. نوشتههای کنده-بریدهی او، سرانجام تبدیل به رمان شد؛ رمانی که شخصیت مرکزی آن یک پسر بود؛ زیرا زینت میخواست رنجهای زندگی را توسط یک پسر تجربه کرده و بازتعریف کند. این رمان، به دلیل مشکلات مالی به چاپ نرسید، اما نسخهی پیدیاف آن در گروههایی به اشتراک گذاشته شد.
زینت هر روز با یاد رویاهای ناتمام دانشجوییاش کنار کمپیوتر مینشیند و به دخترانی که از تحصیل بازمانده ترکی آموزش میدهد، تا در میان ناامیدی و دشواریها، دلیلی برای ادامهدادن داشته باشند.






