با ورود به پنجمین سال بازماندن دختران از آموزش، این دستهای از جامعه، با انزوا و ناامیدی عمیقتری دستوگریبان اند. پس از رویکارآمدن امارت اسلامی در تابستان ۱۴۰۰، درهای مکتبها به روی دختران بالاتر از صنف ششم بسته شد و با گذشت بیش از ۱۴۶۰ روز این محرومیت ادامه یافته است؛ محرومیتی به گفتهی شماری از دانشآموزان دختر، به سلامت روانی آنها آسیب زده و سبب انزوای شان شده است.
در این گزارش، با ۳۰ دختر بازمانده از آموزش در ردههای سنی ۱۶ تا ۲۰ سال در ۱۱ ولایت گفتوگو شده است. بیشتر دختران، گفته اند که دوری از مکتب، آنها را از محفلهای خانوادگی و حضور در جامعه نیز دور کرده است.
این دختران، میگویند که دورافتادن از صنف آموزشی، نه تنها دوری از یادگیری را به آنها به همراه داشته، بل سبب قطع ارتباط با دوستان، کاهش تعاملهای اجتماعی، افزایش اضطراب و ناامیدی و دوری از جمعهای خانوادگی و اجتماعی نیز در آنها شده است.
طهورای ۱۷ساله از فاریاب و رهای ۱۶ساله از تخار که پس از صنف هفتم دیگر اجازهی حضور در صنفهای درسی را نداشتند، با بغض و چشمانی پر از اشک، میگویند که چهار سال دوری از مکتب، آنها را دچار رنج ذهنی کرده و تمایل شان به حضور در جمعهای خانوادگی را کاهش داده است.
طهورا، میگوید: «چهار سال را در تنهایی، خستگی و با مشکلات روحی و روانی سپری کردم. از این که مکتبها بسته شد، دیگر تمام دروازهها به روی من بسته شده و امیدی دیگر به زندگیکردن ندارم؛ اما باز هم با روح خسته و مانده از زندگی با گلوی بغض و با چشمانی پر از اشک این چند سال را سپری کردم و میکنم، بدبختانه.»
رها، نیز میگوید: «این چهار سال برای ما خیلی سخت گذشت؛ خود را واقعاً بیارزش احساس میکنم؛ چون درس نیست؛ احساس تنهایی میکنم؛ چون از جامعه دور هستیم. ما جز خانه جایی در بیرون برای رفتن نداریم؛ یک مکتب بود که میرفتیم، حالا واقعاً خود را تنها احساس میکنم. وقتی میروم کتابهای مکتبم را باز میکنم واقعاً برایم سخت میگذرد.»
صندوق پشتیبانی از کودکان سازمان ملل متحد (یونیسف)، در گزارشی گفته که ادامهی محرومیت دختران از آموزش، سبب ضایعشدن بیش از سه میلیارد ساعت درسی شده و ادامهی این وضعیت، به کاهش فرصتها و بدترشدن وضعیت روانی دختران منتهی میشود.
در میان ۳۰ دختر بازمانده از آموزش در این گزارش، شش تن آنها با اصرار خانوادههای شان به ازدواج تن داده اند و ۲۱ تن دیگر، همواره از طرف خانوادهها و بستگان شان به دلیل نامعلومبودن سرنوشت آموزشی شان، به عروسیکردن تشویق میشوند.
حبیبهی ۲۰ساله از کابل، میگوید که پس از صنف نهم، به دلیل منع آموزش دختران، با اصرار خانوادهاش با پسر خالهاش ازدواج کرده و این اجبار، سبب شده که حس بیارزشی و بیهویتی را تجربه کند. «چهار سال دوری از مکتب را با تشویش، جگرخونی و گریه سپری کردم و فامیلم مرا وادار به ازدواج با پسر خالهام کردند و حالا هم عروسی کردهایم؛ یک طفل دارم، هیچ چیز خوشم نمیآید؛ از زندگی ناامید هستم؛ خود را یک انسان بیارزش و مفتخور احساس میکنم.»
نورای ۱۷ساله از کابل که آرزوی پزشکشدن را در سر دارد و پس از صنف هشتم، از آموزش باز مانده است، میگوید که به دلیل نامعلومبودن سرنوشت آموزشیاش، بارها از سوی خانواده و اقاربش به ازدواج تشویق شده؛ اما با امید به بازگشایی مکتبها، در برابر این خواست مقاومت کرده است. «برای ما خیلی سخت بود؛ از درسهای خود دور ماندیم. در این چهار خانواده، خویشاوندان خیلی تشویق به ازدواج کرده اند و گفتند مکتبها بسته شده و ازدواج بکنید که سرنوشت تان معلوم شود؛ اما امیدوار هستم که مکتبها باز میشود یک روز.»
یونیسف، در گزارش دیگری، گفته که بستهماندن مکتبهای دخترانه سبب شده دختران به ازدواجهای زیر سن تن دهند و این محدودیتها، نابرابری جنسیتی را در افغانستان عمیقتر کرده است. این نهاد، افزوده که دختران در افغانستان در زندگی روزمرهی خود با چالشهای فراوانی روبهرو اند و برخلاف باقی جهان، در این جا به حقوق اساسی شان دسترسی ندارند.
منع آموزش دختران بالاتر از صنف ششم، در چهار سال گذشه و با آغاز هر سال آموزشی، با انتقادهای شدیدی از سوی سازمانهای بینالمللی مانند سازمان ملل متحد، سازمان عفو بینالملل، سازمان حقوق بشری رواداری و دهها سازمان جهانی دیگر روبهرو شده است.
حکومت سرپرست، نیز در این سالها بارها از کار روی طرحی برای بازگشایی مکتبهای دخترانه خبر داده است؛ طرحی که روشن نیست آیا کار آن به پایان رسیده یا خیر. ادامهی وضعیت کنونی، سبب شده که دختران بازمانده از آموزش، امید برگشتن به صنف درسی و نشستن پای حرفهای آموزگار را از دست بدهند.
۱۳ دختر در این گزارش، گفته اند که امیدی برای بازشدن مکتب به روی دختران ندارند. سلیمهی ۱۹ساله از تخار، میگوید: «هیچ امیدی برای بازشدن مکتبها ندارم؛ به خاطری که در این چهار سال باز نشده؛ بسیار دختران عروسی کردند از همه چیز دلسرد شدیم خوشم میآید که تنها باشم همیشه، از بسیاری دوستها و صنفیهایم خود را دور کردهام؛ میلی به روابط اجتماعی ندارم.»
غزل ۱۸ساله از کابل، نیز میگوید: «امید ندارم؛ نمیدانم زنده میباشم یا نه که بازشدن مکتب ما را ببینم؛ اما اگر من زنده نبودم و یک روزی مکاتب باز شد، میخواهم به دختران این را بگویم که از طرف من هم به خاطر بازشدن دوبارهی مکاتب خوشحالی کنید.»
شماری از فعالان حقوق زن، با ابراز نگرانی از بستهماندن دروازههای مکتبها به روی دختران بالاتر از صنف ششم، میگویند که ادامهی این وضعیت، پیامدهای ناگواری را برای دختران به همراه دارد. تهمینه منگل، فعال حقوق زن، در این باره میگوید: «در چهار سال گذشته، بستهماندن مکاتب هزاران دختر را از رشد باز مانده است و سبب افسردگی، ازدواجهای اجباری و فشارهای خانوادگی شده است. آموزش تنها یادگیری نیست؛ بل که راهی برای تقویت دانش و مهارت است.»
شماری از روانشناسان، نیز میگویند که ادامهی محرومیت دختران از آموزش سبب افزایش اختلالهای روانی در دختران شده و حتا حس بیارزشی و انگیزههای خودکشی را در آنها ایجاد کرده است. محمدالله بلوچ، روانشناس، در این باره میگوید: «انسانها وقتی زنده بوده میتوانند که به نیازهای اولیه و ثانویهی شان توجه صورت گیرد که آموزش از جمله نیازهای اولیهی فرد است. حالا این نیازها اگر بدون دلیل و طولانیمدت سلب شود، این سبب بروز مشکلات روحی و روانی، اختلالات روانی مانند افسردگی، کاهش انگیزه، افکار خودکشی، بیارزشی و سبب ایجاد بحران هویتی در دختران شده میتواند.»
در این میان، شماری از جامعهشناسان و کارشناسان حوزهی آموزشوپرورش، به این باور اند که ادامهی محرومیت دختران از آموزش، سبب عقبماندگی علمی و تخصصی افغانستان شده و آسیب جبرانناپذیری را به سکتور آموزشوپرورش وارد کرده است. احمدراشد صدیقی، جامعهشناس، در این باره میگوید: «در چهار سال بستهماندن در مکتبهای دخترانه همه روزه ضرر و زیانش را میبینیم این که چه قدر کیفیت اجتماعی از هر لحاظ به طرف افت میرود و به صفر تقرب میکند؛ جامعه به طرف قهقرا رفته و از نگاه علمی و تخصصی عقبماندهتر شده میرود و این سبب میشود که از هر نگاه آسیب ببینیم.»
جمالالدین سلیمانی، کارشناس آموزشوپرورش، نیز در این باره میافزاید: «هرچند هیچ راهکاری نمیتواند خسارات تعلیمی چهارساله را جبران کند؛ دختری که تن به ازدواج اجباری داده، چگونه میتوانیم عمر تلفشدهی آن را جبران کنیم؛ اما اگر مکاتب باز شود، برای جبران آموزشهای سریع و کوتاهمدت شود؛ در یک سال تعلیمی دو صنف را بخوانند بدون قیدوشرط؛ مکاتب باز شود؛ این سبب ایجاد امید برای ادامهی آموزش در دختران و خانوادههای شان میشود.»
در حالی که کارشناسان، بازماندن دختران از آموزش را برای سلامت روانی آنها زیانبار دانسته و آن را عاملی برای رنج مدام شان میدانند؛ هنوز روشن نیست که چه زمانی دختران میتوانند دوباره سر صنف درسی بروند و برای ساختن آیندهای بهتر تلاش کنند.






