در پنج دهه‌ی گذشته، افغانستان صحنه‌ی تحولات سیاسی عمیق و پرهزینه‌ای بوده است؛ از نظام سلطنتی ظاهرشاه تا جمهوری‌خواهی، حکومت‌های کمونیستی، مجاهدین، جمهوری و اکنون امارت اسلامی. اما در این میان، قشری که همواره در قلب تحولات بوده و در عین حال بیش‌ترین آسیب را دیده، جوانان افغانستان‌ اند.

هم‌زمان با  چهارسالگی حکومت سرپرست در افغانستان، سلام‌وطندار پژهشی را در باره‌ی حضور جوانان در سیر تحولات ۵۰ساله‌ی افغانستان انجام داده است. بر پایه‌ی این پژوهش که به تحلیل‌های ۱۲ پژوهش‌گر تاریخ، استادان دانش‌گاه‌ها و آگاهان مسائل سیاسی استوار است، جوانان افغانستان، میان سن‌های ۲۰ تا ۳۰ سال، هم در سطح رهبران تغییرات بزرگ سیاسی بوده‌ اند و هم قربانیان اصلی آن.

از دوره‌ی سلطنت ظاهرشاه در دهه‌ی ۴۰ خورشیدی آغاز می‌کنیم. زمانی که برای نخستین بار قانون اساسی تدوین شد و دانش‌گاه کابل به مرکز فکری و سیاسی جوانان تبدیل شد. در همان زمان بود که جریان‌های فکری چپ، راست و اسلام‌گرا در میان دانش‌جویان شکل گرفت.

سیدعبدالمقدم امین، آگاه مسائل سیاسی، در این باره می‌گوید: «در افغانستان هم به ویژه در دهه‌ی دموکراسی، تحت عنوان ویش زلمیان یا جوانان بیدار به ویژه در تحولات چهار سال گذشته، نقش بسیار تأثیرگذاری داشته اند. در برابر تجاوز اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده‌ی امریکا و ناتو محرک اساسی و به خصوص در خط جبهه در مبارزه‌ی حق‌طلبانه‌ی جوانان قرار داشتند. بنابراین، نقش جوانان به عنوان نیروی مؤثر از اهمیت بالایی می‌تواند برخوردار باشد.»

سلام‌وطندار را در تلگرام دنبال کنید

شخصیت‌هایی مانند دکتر نجیب‌الله، احمدشاه مسعود و گلبدین حکمتیار همگی چهره‌هایی هستند که در جوانی وارد عرصه‌ی سیاست شدند و نقش‌های کلیدی در تاریخ معاصر کشور ایفا کردند.

اجمل زرمتی، آگاه مسائل سیاسی، تأکید می‌کند که دانش‌گاه کابل مهد شکل‌گیری جریان‌های مختلف فکری و سیاسی بوده است و این واقعیت نشان می‌دهد که جوانان هم به عنوان رهبران فکری و هم به عنوان نیروی عملیاتی در تمام تحولات سیاسی حضور داشته‌ اند. «هم‌چنان پوهنتون/دانش‌گاه کابل مرکز سیاسی فعالیت جوانان شد و از همان جا بود که گروه‌های اسلام‌گرا و احزاب چپی خلق و پرچم رشد کردند؛ حق آزادی مطبوعات و تشکیل احزاب در دوره‌ی آخر سلطنت ظاهرشاه به وجود آمد.»

اما این حضور و مشارکت سیاسی جوانان از دانش‌گاه کابل دیری نپایید. کودتای داوودخان و پس از آن، انقلاب کمونیستی ۷ ثور، همه با رهبری جوانان شکل گرفت؛ جوانانی که خیلی زود، خود شان در معرض سرکوب، زندان و اعدام قرار گرفتند.

محمد داوودخان در آغاز جمهوری، بر دانش‌جویان و افسران جوان تکیه کرد و آنان را به مقام‌های دولتی رساند؛ اما به تدریج به فعالیت‌های سیاسی جوانان به ویژه اسلام‌گرایان و چپ‌گرایان، بدبین شد و با بازداشت و اعدام رهبران آنان، سیاست سرکوب را در پیش گرفت.

این رویکرد، جوانان نظامی حزب دموکراتیک خلق را که در آغاز حامی او بودند، به دشمنانش تبدیل کرد و به کودتای خونین ۷ ثور ۱۳۵۷ انجامید. در پی آن، داوودخان و خانواده‌اش کشته شدند و دوره‌ای طولانی از خشونت و مهاجرت اجباری آغاز شد؛ دورانی که جوانان هم عامل تغییر و هم قربانیان اصلی آن بودند.

اجمل زرمتی، آگاه مسائل سیاسی، می‌گوید: «به‌قدرت‌رسیدن داوودخان هم از سوی حلقات جوان حمایت می‌شود که بسیاری از این حلقات مربوط احزاب راست‌گرا و هم چپ‌گرا بودند. کمونیست‌ها به قدرت می‌رسند که حزب دموکراتیک خلق را تشکیل می‌دهند و در آن هم جوانان دانش‌گاهی وجود داشته و هم نظامیان و شهریان بودند.»

شهسوار سنگروال، نویسنده و پژوهش‌گر تاریخ افغانستان، می‌گوید: «کودتایی که در دوره‌ی محمد داوودخان صورت گرفت، جوانان در آن نقش مهمی داشتند. در ۷ ثور ۱۳۵۷ تغییر آمد، از نگاه نظامی همه جوانان از ۲۰ تا ۳۰ساله بودند، هم‌چنان در سیاست جوانان از ریش‌سفیدان بیش‌تر نقش اساسی داشتند و ریش‌سفیدان در اقلیت قرار داشتند. قوه‌ی محرکه‌ی اصلی از نگاه سیاسی، نظامی و علمی جوانان بودند و جوانان باعث تغییر نظام شدند.»

پس از کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷، حکومت حزب دموکراتیک خلق و پرچم که با حمایت جوانان به قدرت رسیده بود، به سرعت به سرکوب گسترده‌ی آنان پرداخت. زندان پل‌چرخی به مرکز شکنجه و اعدام تحصیل‌کردگان و جوانان مخالف تبدیل شد و لیست/فهرست قتل‌های زنجیره‌ای بعداً افشا شد. این حکومت که ادعای نمایندگی طبقه‌ی کارگر داشت، فاقد پایگاه اجتماعی واقعی بود و میلیون‌ها قربانی بر جا گذاشت. جوانانی که در آغاز به تغییر و عدالت اجتماعی امید بسته بودند، خود نخستین قربانیان این رژیم شدند و بسیاری یا کشته شدند یا به مهاجرت اجباری تن دادند.

سیدقریب‌الله سادات، کارشناس مسائل سیاسی، می‌گوید: «در زمان‌های مختلف جوانان ما تلف شدند به خصوص توسط ایدئولوژی کمونیست برای تربیه‌ی سیاسی جوانان سرکوب بود و اجازه نمی‌دادند جوانان رشد کنند؛ جوانان را تهدید می‌کردند در زندان و همیشه اجبار بود و جوان مجبور بودند در راه باطل عسکری کند؛ یعنی سرباز حکومت می‌شدند که حقانیت نداشت. مهاجر شد و نیروی فیزیکی و فکری رفت.»

بخش بزرگی از جوانان افغانستان با پیوستن به صفوف مجاهدین، از طریق جنگ‌های چریکی و تبلیغات ضد اشغال، نقش مهمی در فرسایشی‌کردن جنگ و سقوط حکومت حزب خلق و پرچم ایفا کردند؛ اما پس از پیروزی، با آغاز جنگ‌های داخلی، اوضاع به مراتب بدتر شد. شماری اندک از آنان در منصب‌های کلیدی حزب‌های جهادی جا گرفتند و از مقام و امکانات بهره‌مند شدند؛ اما بسیاری دیگر به جای بهره‌مندی از آزادی، با مرگ، آوارگی و نابودی آینده‌ی خود روبه‌رو شدند.

عزیز معارج، پژوهش‌گر تاریخ افغانستان، می‌گوید: «دوره‌ی مجاهدین آمد؛ به نام مجاهدین اما جنگ‌های داخلی، چور، چپاول، فساد، تعرضات جنسی و عدم وجود آموزش همه مکاتب و پوهنتون‌ها چور و یغما شد؛ این دوره‌ی فرار بود از وطن؛ جوانان بی‌کار و بی‌سواد باقی ماندند. روحیه و امید به هم شکست؛ یک تعداد محدود که مانده بود، سلاح به دست به جنگ و ویرانی کشور ادامه می‌دادند.»

در این آشوب، طالبان (امارت اسلامی) با شعار تأمین امنیت و پایان جنگ ظهور کرد و بخشی از جامعه را جذب کرد. جوانان یا به دلیل ناداری و ناامیدی و باورهای سیاسی به صفوف امارت اسلامی و گروه‌های مسلح پیوستند، یا در آوارگی و جنگ، جان و آینده‌ی خود را از دست دادند.

در دوره‌ی نخست حکومت امارت اسلامی، محدودیت‌های شدید جوانان را به مقاومت یا مهاجرت وا داشت. پس از سقوط حکومت نخست امارت اسلامی در ۱۳۸۰ و تشکیل جمهوری افغانستان، فرصت‌های تازه‌ای برای آموزش و کار ایجاد شد؛ اما آثار جنگ و محرومیت هم‌چنان بر بخشی از نسل جوان باقی ماند.

در ۲۰ سال جریان حکومت جمهوری، جوانان افغانستان نقش مهمی در آموزش، رسانه، جامعه‌ی مدنی و سیاست داشتند؛ اما جنگ، فساد، وابستگی به کمک‌های خارجی و ضعف حکومت، سبب سقوط جمهوری و بازگشت امارت اسلامی در ۱۴۰۰ شد. این رویداد آزادی‌ها و فرصت‌های جوانان را بار دیگر محدود کرد و موج سیل‌آسیای مهاجرت جوانان به بیرون از کشور شکل گرفت.

سلام‌وطندار را در اکس دنبال کنید

سیدقریب‌الله سادات، آگاه مسائل سیاسی، در باره‌ی پیامدهای تحولات سیاسی بر جوانان می‌گوید: «نقش جوانان در افغانستان متأسفانه آن چه لازم بوده در افغانستان در دوران بعد از سقوط امان‌الله خان، نقش جوانان کم بوده؛ به جوانان فرصت داده نشده و حکومت در انحصار افراد بزرگ بوده و جوانان تنبیه شده اند. بیش‌تر جوانان مهاجر شدند و نیروی فیزیکی و فکری رفت. نقش جوانان، نقش نظامی است تا نقش سیاسی، ملکی و فرهنگی. ما جوانان را به شکل نظامی استفاده می‌کنیم و اگر شرایط نظامی تغییر کند، آن‌ها از صحنه دور می‌شوند.»

سلیم پیگیر، دیگر آگاه مسائل سیاسی، نیز در باره‌ی پیامدهای تحولات سیاسی بر جوانان می‌گوید: «در تمام تحولات پنجاه سال اخیر جوانان ضربات اساسی را دیدند؛ هم در جنگ‌ها نیروهای سوخت بودند و هم از نگاه فکری قربانی اساسی بودند. دوره‌ای که بعد از ۷ ثور حزب دموکراتیک خلق کمونیست‌ها قدرت را به دست گرفتند و یک کودتای خونین کردند. جوانان با افکار چپی آغشته شدند و ضربه‌ی محکم بر کلتور اسلامی و افغانی شد. جوانان در جنگ‌های مجاهدین و پشتیبانی از نیروهای شوروی زیاد کشته و شهید شدند و هزاران جوان به کشورهای مختلف مهاجر شدند.»

اما عزیزاحمد فانوس، استاد دانش‌گاه کابل، نگاه متفاوتی در باره‌ی تأثیر تحولات سیاسی بر جوانان دارد و از دید او، بیش‌تر عامل‌های خارجی و مداخله‌ی سایر کشورها نقش بر تعیین جایگاه جوانان در افغانستان، داشته است. «در ۱۰۰ سال اخیر ما دو عامل را می‌توانیم رویش بحث کنیم که عوامل داخلی و عوامل خارجی است. به نظر من عوامل خارجی تأثیر زیاد داشته که بالای سیاست و افکار مردم سرمایه‌گذاری کردند. به صورت بسیار نامرئی دست‌هایی در کار بوده و متأسفانه افغان‌ها و جوانان افغانستان وسیله قرار گرفتند. البته همه نه، یک تعداد که آزادی ایده‌آل می‌خواستند، این جوانان خط شان جدا است که کشته شدند. هنوز هم معلوم نیست کدام جناح از کدام گروه تمویل می‌شود، جوانان واقعی کیست و معلوم نیست.»

پس از روی‌کارآمدن حکومت سرپرست، دختران بالاتر از صنف ششم چهار سال است از آموزش محروم اند و بحران اقتصادی و نبود فرصت‌های کاری موج بزرگی از مهاجرت جوانان را رقم زده است. بر بنیاد گزارش سازمان بین‌المللی مهاجرت، از ۲۰۲۲ تا کنون نزدیک به هشت میلیون افغان کشور را ترک کرده که ۷۵ درصد مهاجران در ایران، نبود کار را علت اصلی مهاجرت دانسته‌ اند.

به اشتراک بگذارید:
تحلیل‌های مرتبط

اخبار و گزارش‌های سلام وطن‌دار را از شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید: